• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4070 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲ ارديبهشت

دستورالعمل خوب بودن

سيدعلي‌ميرفتاح

از مناسبت روز سعدي استفاده مي‌كنم و از زعماي قوم مي‌خواهم تا اندرزهاي حكيمانه اين مرد بزرگ را جدي بگيرند و در حكمراني خود به كار بندند. ايضا خودم و دوستانم را دعوت مي‌كنم به نشستن پاي درس اين معلم عالي‌مقام. اجداد خردمند ما به بي‌مبالاتي فرزندان سربه‌هواي خود نبوده‌اند. ما حتي همين نفت و خاك و هوا را هم چنان بي‌رويه مصرف مي‌كنيم كه بعيد است چيزي براي آيندگان بماند. از حيث فرهنگي هم هر چه فكر مي‌كنم تهي‌دست‌تر از آنيم كه چيزي براي فرزندان‌مان بگذاريم. كدام كتاب؟ كدام فيلم؟ كدام اثر هنري را بايد لاي زرورق نگه‌داريم و از آسيب دهرمحافظت كنيم تا به آيندگان برسد؟ چه حرفي قرار است به فرزندانمان بزنيم تا چراغ راه‌شان باشد؟ اسلاف ما كتاب‌هايي از خود به ارث گذاشتند كه هر كدام چيزي از معدن طلا كم ندارند. مولانا، سعدي، عطار، نظامي، فردوسي، سنايي، حافظ و ده‌ها شاعر و حكيم ديگر به زبان شيرين فارسي مجموعه‌هايي به يادگار گذاشته‌اند كه گذشت روزگار كهنه‌شان نمي‌كند و ملال به ظاهر و باطن‌شان راه نمي‌يابد. آنها عمارت‌هايي ساخته‌اند كه به تعبير حكيم توس از باد و باران نيابد گزند. حتي در زير تيغ مغول، نشستند و ...

حكمت‌هاي ناب ازلي و ابدي‌شان را در جريده‌هاي جاودان ثبت كردند تا فرزندان‌شان در تاريكخانه دنيا بي‌چراغ نمانند و در كوره‌راه‌هاي روزگار راه گم نكنند. چندين چراغ داريم اما به بي‌راهه مي‌رويم و ميراث پدري را بي‌اعتنايي مي‌كنيم. ما قيمت ميراث اجدادمان را نمي‌دانيم. به تعبير جلال‌الدين محمد «سر ز شكر دين از آن برتافتي/ كز پدر ميراث مفتش يافتي/ مرد ميراثي چه داند قدر مال/ رستمي جان كند مجان يافت زال». مي‌دانيد براي اينكه انوشيروان به كليله و دمنه هندي‌ها برسد چه هزينه هنگفتي كرد؟ برزويه طبيب صد بار با مرگ دست و پنجه نرم كرد تا توانست اين كتاب را به كتابخانه ايران‌زمين ضميمه كند. اما آيا ما قدرش را مي‌دانيم؟ داستاني كه درباره عطار نيشابوري بعد از حمله تتار نقل مي‌كنند داستاني نمادين است تا بفهميم براي پدران‌مان چقدر مهم بوده كه منطق‌الطير به دست نسل‌هاي بعد برسد. عطار حتي بي‌سر مي‌نشيند و كارش را تمام مي‌كند و خيرش را تا قيامت ساري و جاري مي‌كند. اما آيا ما به ارزش ميراث عطار واقفيم؟ «مرد ميراثي چو خورد و شد فقير/ آمد اندر يارب و گريه و نفير». مگر مي‌شود در چنته خود گلستان و بوستان سعدي داشته باشيم اما هنوز هم ندانيم چطور بايد اخلاقي و انساني باهم تعامل كنيم و كار و زندگي‌مان را پيش ببريم؟ اغلب اوقات سكنات و گفتار و پندار ما شبيه مردمان تازه به دوران رسيده‌اي است كه نه تاريخ دارند و نه فرهنگ. گاهي كلماتي از دهان‌مان درمي‌رود و تمناهايي به جان‌مان مي‌افتد كه گويي از نعمت سعدي و حافظ و مولوي پاك بي‌بهره بوده‌ايم. بعضي‌ها مي‌گويند سعدي را پادشاهي جبار، در اواخر عمرش آنچنان حد زد تا از زخم آن شلاق‌ها جانش را به جان آفرين تسليم كرد. راست و دروغ اين داستان محل بحث نيست بلكه تلاش و اصرار شيخي مجرب و كاردان و دنياديده و مصلح محل بحث است كه خود را در اشعارش تكثير كرد و آنچه را به جان دريافته بود، رايگان به اخلاف خود بخشيد. به تعبير يكي از متفكرين هم‌روزگار ما، هر كدام از اين حكيمان و شاعران همچون آرش كمانگير جان‌شان را به ضميمه پيكان شعر و حكمت، در گستره تاريخ از چله رها كردند و مرزهاي فرهنگي ايران را علامت گذاشتند. به راستي سعدي در فكر و خيالش چه بوده كه زبانش را در كام نگه نداشت و دليرانه پادشاهان را پند و اندرز ‌داد و بر جانش بيمناك نبود؟ بعيد است او متفطن كار سترگش نبوده باشد. خودش به صراحت مي‌گويد كه زبانش از جنس ذوالفقار علي است و همچنانكه آن شمشير سهمي عمده در شكوفايي تمدن اسلامي داشت، زبان سعدي هم -به تاسي از آن- در كام نماند و چنين اثر عظيمي را آفريد. مولوي هم كه شخصا متفطن عالمگير شدن مثنوي بوده در مقام اظهار ارادت به آن يگانه بي‌هماورد گفته «از تو بر من تافت چون داري نهان/ مي‌فشاني نور چون مه بي‌زبان» سعدي اما دركنار عاشقي و رويارويي با جان جهان متعهد بود تا حاكمان و مردمان را به عدل و احسان بخواند. در ازاي آن همه حال خوش كه عالم به او ارزاني داشته بود او نيز متعهد بود به خوبي‌هاي مداوم دنيا بيفزايد. او بر خود گرفته بود تا دينش را به تمدن ايران‌زمين ادا كند و دستورالعمل خوب بودن و اخلاقي بودن را براي صغير و كبير صادر كند. گلستان و بوستان چيزي نيست جز دستورالعمل زندگي پاكيزه، اولي بر آن دستورالعمل حكمراني طيب و طاهر. مخاطب سعدي صرفا امراي مقاطعه‌كار ترك نيستند بلكه او به زباني سخن گفته كه حاكمان روزگار ما را نيز به كار آيد. نه فقط امرا و سلاطين كه حتي روساي جمهور هم اگر تواضع كنند و پاي درس سعدي بنشينند يقينا حكمرانان بهتر و معقول‌تري خواهند بود. نه فقط فارسي‌زبانان و مسلمانان كه من معتقدم همه سردمداران دنيا اگر به نصايح سعدي گوش دهند، وضع دنيا بهتر و آشتي‌جويانه‌تر خواهد بود. بگذاريد مثال بزنم. اگر همه حكمرانان دنيا همين يك پند سعدي را آويزه گوش كنند كه «شنيدم كه جمشيد فرخ سرشت/ به سر چشمه‌اي بر به سنگي نبشت/ بر اين چشمه چون ما بسي دم زدند/ برفتند چون چشم بر هم زدند/ گرفتيم عالم به مردي و زور/ وليكن نبرديم با خود به گور»، آيا دنياي ما، دنياي بهتري نمي‌شد؟ ناپايداري دنيا منحصر به قدرتمندان نيست. سعدي به من و شما هم مي‌گويد دل بر اين دهر ناپايدار نبنديم و مرگ را از ياد نبريم: «دريغا كه بي‌ما بسي روزگار/ برويد گل و بشكفد نوبهار/ بسي تير و دي‌ماه و ارديبهشت/ برآيد كه ما خاك باشيم و خشت». در چنته سعدي پند و اندرز كم نيست. بي‌مجامله هم به شاه مي‌گويد و هم به رعيت... حيف كه در قرن بيست و يك گوش شنوايي نيست. گوش ما پر شده است از پنبه، بلكه سنگ دنيادوستي و تمناهاي حقارتبار. براي همين هم هست كه سخن‌هاي حق را درنمي‌يابيم وجدي نمي‌گيريم. به تعبير ملاي روم «درنيابد اين سخن را گوش خر/ گوش خر بفروش و ديگرگوش خر».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون