«فراموشترين» خاطره شهر
سيدعبدالجواد موسوي
اگر زورم ميرسيد بعضي مناسبتها را از تقويم حذف ميكردم. يكيش همين روز جانباز را. تقويم و مناسبت باعث ميشود نه تنها به اصل موضوع توجه چنداني نكنيم بلكه همهچيز را در حد باري به هر جهت برگزار كنيم. چند ماه ديگر سي سال از پايان جنگ تحميلي ميگذرد. جنگي كه اگر آتشش دامن خانههايمان را نگرفت فقط و فقط باعث و بانياش كساني هستند كه جانشان را جلوي توپ و گلوله دشمن گرفتند و امروز جزو فراموششدهترين خاطرات اين شهرند. سي سال فرصت كمي نيست تا همه خاطرات تلخ جنگ را فراموش كنيم اما هنوز هستند كساني در گوشه و كنار اين سرزمين كه خس خس نفسهايشان مارا به ياد آن هشت سال مياندازد. هر جور كه فكرش را بكنيد پذيرفتني نيست كه عدهاي از نجيبترين مردان و زنان اين سرزمين قرباني سهلانگاري و فراموشكاري ما باشند و در ابتداييترين احتياجات روزمره خود لنگ بمانند. اما واقعيت اين است كه تعداد بسياري از آنها كه ما جانبازشان ميخوانيم و سالي يك بار يادشان ميكنيم و در تمام مراسمهاي رسمي و غيررسمي تنها نامي از آنها را بر زبان ميآوريم، هنوز كه هنوز است محتاج دارو و درمانند و در اين اداره و آن اداره سرگردان عنايت بعضي از مديران، روز و شبشان را به يكديگر ميدوزند. كافي است فقط يكي از اين اختلاسهاي ميلياردي به جانبازان سردشت اختصاص يابد تا مشكلات ريز و درشتشان براي هميشه حل شود. كافي است يكي از اين پروژههاي عمراني بيهودهاي كه نتيجهاش حيف و ميل بيتالمال است به جانبازان فراموش شده شهرستاني اختصاص يابد تا حداقل لنگ دارو و درمانشان نمانند. سي سال از پايان جنگ تحميلي ميگذرد و ما هنوز نتوانستهايم چنان كه شايد و بايد قدردان كساني باشيم كه در شعرها و شعارهايمان به تقدير و تحسينشان ميپردازيم:
امروز اگر به سايه راحت نشستهايم
مرهون استقامت آن سروقامتيم