هستم، همين
كيانوش عياري
قرار است بروم سفر و احتمالا وقتي شما اين نوشته را ميخوانيد من در سفرم. ميخواهم بروم سليمانيه عراق تا در جشنواره سليمانيه باشم و به يكي از قديميترين همكارهايم، جايزه بدهم. جايزه بهترين كارگردان براي فيلمي كه با سختي ساخته و احتمالا وقتي شما اين نوشته را بخوانيد و خبرها را هم بگذاريد كنارش، ميدانيد كه اين همكار قديمي كيست و فيلمي كه جايزه بهترين كارگردان را نصيبش كرده، كدام است.
عجيب است كه نميدانم در اين نوشته ميتوانم از همكار قديمي و فيلمش اسم ببرم يا نه. اما مهم نيست. من اسم را هم نگويم، بالاخره آنقدر جهان اطلاعات وسيع و سريع شده كه اگر براي شما دانستنش مهم باشد، يك سرچي ميكنيد و با چند كليك ميفهميد من كجا هستم و آن همكار هم كيست. گاهي حتي فكر ميكنم كار ما به جايي رسيده كه لازم نيست چيزي را توضيح دهيم و همينكه اشاره كنيم، جهان خبرهاي آن بيرون، از خود ما بهتر، همهچيز را ميگويد و در اختيارتان ميگذارد.
مثلا روزي روزگاري براي ديده شدن فيلمي كه اولين جايزه جهاني سينماي بعد از انقلاب را برد اما اينجا توقيف شد، مجبور بودم به هردري بزنم و تازه همان دوسهتا نشريهاي هم كه اسم ميبردند و گزارش تهيه ميكردند، فقط دست علاقهمندان ميافتادند و همه باخبر نميشدند. اما حالا يك كلمه يا جمله خبري كافي است تا همه بدانند كه مثلا سرنوشت دو فيلم آخر من چه شده و اين سالها چه اتفاقي براي من در سينما افتاده.
اصلا هم لازم نيست كه من زيادي حرف بزنم يا زيادي توضيح دهم، هركجا كه اسمم را سرچ كنيد، خبرها و گزارشها هست. براي همين لازم نيست كه توضيح دهم بازهم قبل از سفرم چطور براي نمايش فيلمهايم، دوباره، به دربسته خوردم و چطور همچنان ذهنم درگير و مشغول به سرنوشت اين فيلمهاست. من فقط ميتوانم بگويم كه با همه اين احوالات و پيش از هرسفري كه براي خودش استرس و ناآرامي دارد، حالم كاملا معمولي معمولي است، اميدوار نيستم، ناراحت هم نيستم. هستم. اگر بيشتر ميخواهيد بدانيد خودتان سرچ كنيد و اگر شد براي من هم تعريف كنيد.