درباره «گرسنگي و ابريشم»
مبارزه از مسير حافظه
گرسنگي و ابريشم
هرتا مولر
ترجمه رباب محب
انتشارات بوتيمار
چاپ 1393
ميثم غفوريان صديق/ «گرسنگي و ابريشم» مجموعهاي از 14 مقاله اثر نويسنده آلماني تبار رومانيايي هرتا مولر است. اين مجموعه كه از اين رو كه در پايان يا آغاز هيچكدام از مقالات تاريخي وجود ندارد، نميتواند زمان دقيق نوشتن فصول را به مخاطب نشان دهد، لاجرم به خاطر نوع نگارش، زبان به كار گرفته شده و محتواي اثر، اين مطلب روشن است كه اين بخشها و مقالات در زمانهاي متفاوتي نوشته شده است.
مولر در اين مجموعه كوشيده است تا با استفاده از تجربه زيسته خود و ادارك حافظه، آنچنان كه خود به آن باور دارد، يعني از راه جزييات به مبارزه آنچه ترس فرد يا افراد از دولتها يا ايدئولوژيها مينامد برخيزد. مولر در بخشهاي مختلف اين مقالات با ارجاع به مفاهيمي چون ترس، ديگري (يا مفهوم غريبگي)، آرمانشهر، سوسياليزم، گرسنگي، امر طبيعي يا غيرطبيعي، حقوق شهروندي و مفاهيمي نظير اينكه تمامي تجارب زيسته و شخصي هرتا مولر را در دوران زندگي او در روماني تحت تسلط ديكتاتوري چائوشسكو و بعد در برلين بعد از فروپاشي ديوار حايل شرق و غرب است را تشكيل ميدهد، سعي در بازگويي يا بازآفريني و دست آخر تحليل مسائل پيرامون خود دارد چرا كه او معتقد است هيچ چيز به اندازه حافظه مورد وثوق و اعتماد نيست، چنان كه در جايي از كتاب نوشته است: «حافظه هرگز حقيقت را رها نميكند. اين تنها دهان است كه ميتواند در خيانتي عمدي حقيقت را رها كند.»
در بخشي از كتاب كه مولر به بحث درباره آرمانشهر ميپردازد ضمن رد مفهوم آرمانشهر با اين استدلال كه اين مفهوم صرفا مفهومي كلي و انتزاعي است، كه در طول تاريخ صرفا در خطي مستقيم به ديكتاتوري منجر شده است، استنتاجي كم سابقه ميكند و مينويسد كه جزييات براي ادامه حيات خود نيازي ندارند كه به كليتي يكپارچه بدل شوند. آنها ميتوانند همچنان به صورت خرده ريز خاطرهها باقيمانده و شكل كليتي انداموار و ارگانيك بر خود نگيرند. او از اينجا دوباره به مفهوم آرمانشهر رجعت ميكند و ميگويد در اين صورت (رسيدن مجدد به كليتي ارگانيك از جزييات) مخالف با آرمان شهر ميتواند خود به ضد آن بدل شود. ضدآرمانشهري كه ممكن است به نوعي ديگر به بياخلاقي در جامعه انساني دامن بزند.
همچنين در بخشهايي از مقالات برخورد مبارزهجويانه مولر از راه مفاهيم زباني شكل گرفته است. او در اين بخشها كوشيده پس از ايجاد نقب به موضوع اصلي از راه حافظه كه خود از راه تجارب زيسته نويسنده حاصل شده است. تحليلي زبان– نشانه شناسنانه در اين خصوص ارايه كند. مثلا در بخشي از يكي از مقالات كتاب كه در خصوص مفهوم ديگري و غربيگي است و در خصوص فعاليت گروههاي نئونازي در آلمان است كه به شكار انسان دست ميزنند و مهاجران (غريبه / ديگري) را مورد آزار قرار ميدهند، مينويسد: وقتي كسي خارجيها را به آتش ميكشد واژه «افتضاح» زودتر از «جرم جنايت» از زبان سياستمداران شنيده ميشود. «افتضاح» معنايي جز زير چشمي نگاه كردن به خارج و اثرات مضرش به سياست خارجي ندارد. شكار آدمها «افتضاح» نيست يك «جنايت» است. با اين توصيف گرسنگي و ابريشم نوشته هرتا مولر مجموعهاي از مقالات اوست كه ميكوشد تا از راه حافظه به آنچه آن را شرايط غيرانساني زيست ناميده است، اعتراض كند و از اين رو شايد به نوعي مبارزه از راه حافظه دست ميزند. اعتراضي كه هر بار و در هر بخش با نقبي به خاطرهاي شروع ميشود، ابتدا مخاطب را با خود در آن خاطره شريك ميكند تا مخاطب بتواند حسي از هم ذات پنداري در خود پديد آورد، سپس به تحليل روي ميكند و ميكوشد تا تجربه شخصي خود را به مفهومي معنادار در حوزه عمومي بدل سازد، شايد مولر از سنت داستاننويسي كمك گرفته است تا بتواند مخاطبانش را با تحليلهايش همراه گرداند. او اين را از رهگذار حافظه به انجام ميرساند. چنانچه در بخش ديگري از كتاب ميخوانيم: «حافظه شايد بعضي از تجارب ساده و مختصر را رها كند اما لحظههاي ترس و وحشت را حفظ ميكند چون عجز و ناتواني حاكم شود يعني وقتي تو در موضعي دفاعي نفس ميكشي، درست آن وقت است كه حافظه حالت تهاجمي به خود ميگيرد، حتي بسيار پرخاشگرانه».