با كريمان كارها دشوار نيست
سيد علي ميرفتاح
بايد مراقب باشيم كه دوز ظريف و هستهاي آنقدر بالا نرود كه شور را از مزه ببرد. 9، 10 روز بيشتر است كه ملت تمام و كمال در اخبار لوزان فرو رفتهاند. توي عيد، در سفر و حضر نشد كه مهماني يا كه ميزباني حرف پروتكل الحاقي و ميزان غنيسازي و تعداد سانتريفيوژها را لابهلاي آجيل و ميوه و صد سال به اين سالها به ميان نكشد و نظر معاشرينش را بدل از كارشناسان مدعو شبكههاي خبري نپرسد و نظر خودش را هم عين يك خبره مطلع همه فن حريف ابراز نكند و بحثي جدي و پر شور و حرارت را سرنيندازد. جز شبكههاي داخلي خودمان، باقي رسانهها، خبري مهمتر از لوزان نداشتند و هر كدام به قدر وسع خود را مشغول اصل و فرع و كل و جزء آن كردند. از پريشب هم كه غائله هستهاي، نسبتا و تا اينجاي كار ختم به خير شد و بوي تفاهم و توافق در شامهها پيچيد، باز چيزي جز ظريف و كري و لوزان شنيده نميشود و به نظر ميرسد كه زبانها و قلمها هم نميتوانند از مغناطيس اين توافق بگريزند. اين مغناطيس چيزهايي بيش از قلم و زبان را به خود خواهد كشيد. ملت در هر قدر و مرتبهاي احساس ميكنند در اين برهه تاريخي موظفند به ياري ديپلماتهايشان بشتابند و با حرف و شعار و كمي شوخي، باقي ملت را به ميان گود بكشند و با خود همراهشان سازند. بحث تعميم خبرنگاري و كارشناسي و سياستمداري نيست. اينطور نيست كه همه، حالا كه آب پيدا كردهاند ماهرانه شناگر شدهاند و ميخواهند كه پا جاي روزنامهنگاران و كارشناسان و اهل فن بگذارند. قصه هستهاي از كاربران فيسبوك و اينستاگرام و وايبر و از مخاطبان شبكههاي خبري، خبرنگار و كارشناس و سياستمدار نساخته بلكه ملت از سر هوشمندي و وفاق، خود تبديل به رسانههاي قدرتمندي شدهاند كه ميخواهند وظيفه تاريخيشان را به بهترين نحو عمل كنند. اين كامنتها، اين استاتوسها، اين تقدير و تشكرها از ظريف و صالحي، حتي اين شوخيها و متلكها، همان چيزي است كه ميتواند دولتمردان را براي پيمودن راههاي سخت و صعب پشتيباني كند. هر دولتي و هر حكومتي اگر بخواهد با اين شور و حرارت ملتش را به صحنه بياورد و با خود همراهشان سازد، ناگزير است كه هزينههاي گزاف بپردازد و كلي نقشه بكشد و حساب و كتاب كند، تازه آيا بشود؟ آيا نشود؟ اما اينجا بينقشه و بيهزينه و بيچك و چانه، به صرف خوشذوقيهاي ظريف و تيمش و ندانمكاريها و خطاهاي اسراييل و اعوانش، ملت با يك انرژي سهمگين و قابل تامل پا به ميدان گذاشتهاند، حضور گسترده- وحتي خياباني- به هم رساندهاند و هوشمندانه با دولتشان همراه شدهاند و با هوشياري و نكتهسنجي شدند رسانه قدرتمند دولتشان؛ دمشان گرم. اصلا به خاطر همين چيزهاست كه به آينده دور و نزديك خوشبينم و فكر ميكنم اين انرژي مردمي ميتواند همه مشكلات ريز و درشت سر راه مملكت را از ميان بردارد. گاهي توي همين شبكههاي اجتماعي كه از دور مبتذل مينمايند آدم چيزهايي ميبيند و چيزهايي ميخواند كه حيرت ميكند. نه يكي، كه بالاي صد نفر قريب به اين مضمون نوشته بودند كه «اين توافق نبايد توقع ملت را بالا ببرد و يك انتظار كاذب را در ذهن ملت بكارد و مردم را متوهم و متوقع كند كه عنقريب دلار زير هزار تومان ميشود و ارزاني همه جا را ميگيرد و سايه مشكلات فيالجمله از سرمان كوتاه ميشود و...» دقت بفرماييد كه اين جملات را كارشناسان سياسي/ اقتصادي و اهل فن و نخبگان جامعه نفرمودهاند بلكه دانشجو و كاسب و معلم و آرايشگر و همين ملت معمولي و همين قوم و خويش و همسايه و رفقاي خودمان فرمودهاند. اگر دولتمردي قدر اين وفاق و همدلي را بداند و ذوقمرگ شود جاي ملامت ندارد. حقيقتا سزاوار است كه دولتمردان، اعم از چپ و راست قدر اين ملت باهوش و با شعور و فهميده و موقعشناس را بدانند و شكر خالق و مخلوق را توامان بجاي آرند. نميدانم ملتفت عرضم ميشويد يا نه؟ اهل تعارف و مجامله نيستم و از سر احساسات حرف نميزنم. توي جامعه و توي اينترنت و توي هرجا كه دلتان ميخواهد چرخي بزنيد ببينيد كه عليه اهل افراط و تفريط چه وفاقي حاصل شده است. تلويزيون محال بود با هزار ساعت برنامه سياسياش بتواند اين همه نتانياهو را در ذهن و ضمير مردم ايران مطرود كند. البته فطانت و ذكاوت دستگاه ديپلماسي سرجايش محفوظ، اما يكباره ميبينيد كه از ايراني مقيم لسآنجلس تا دانشجوي كهنوجي تا قصهنويس مهاجرت كرده به پاريس تا بقال درياني تا روزنامهنگار تهراني تا معلم نجفآبادي تا هر كسي كه بگوييد چنان قدرتمندانه و حسابشده پشت دستگاه ديپلماسي اعتدال ايستاده است كه هيچ مجالي به افراطيون كنگره و غيركنگره براي عرض اندام نميدهد. من نميدانم عاقبت اين تفاهم هستهاي به كجا ميكشد اما ميدانم كه با كريمان، با اين مردم كريم و بزرگوار، كارها دشوار نيست. فقط بعيد ميدانم كه رسانهها بتوانند پا به پاي ملت پيش بيايند و از اين وفاق و همدلي جا نمانند. آنقدر ملت باغ و هوشيار شدهاند كه حتي تندروها نميتوانند عيششان را منغص كنند و با جملات نااميدكننده حالشان را بگيرند. آنها حتي براي همين ضد حالها هم فكرهاي بكر كردهاند كه دمشان گرم. بالاخره 100 سال تلاش براي آزادي و دموكراسي يك جاهايي بايد خودش را نشان دهد ديگر. نبايد؟