• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3113 -
  • ۱۳۹۳ شنبه ۱ آذر

درك ما از «ديگري» تابع درك ما از فرهنگ مدرن است

علي اصغر مصلح

مساله زيستن با ديگران و تاثير آن بر تمام ابعاد فرهنگ مطرح است. پيدايش فرهنگ مدرن باعث تحولي اساسي در تاريخ بشر شده و تلقي از ديگري وارد مرحله جديدي ‌شد
من سخنم را با موضوع «فرهنگ و ارتباط ديگري» ادامه مي‌دهم. فرهنگ شامل رفتارهاي فردي و رفتارهاي فرهنگ‌ها در برابر يكديگر است. در پس همه رفتارها و درك‌هاي ما تصور و تلقي از ديگري وجود دارد. حتي تصوري كه از خود داريم، درونش تصوري از ديگري هم وجود دارد. بنابراين همواره براي درك خود و اثباتش، ديگري را فرض مي‌كنيم. بين خصوصيات ديگري و خويشتن نسبت مستقيم وجود دارد و هرچه ديگري قوي‌تر باشد من نيز قوي‌تر هستم. در روايات تاريخي از مفهوم ديگري، به سه تلقي از ديگري در فرهنگ‌هاي ماقبل مدرن، تلقي از ديگري در فرهنگ‌هاي مدرن و تلقي از ديگري در فرهنگ‌هاي معاصر بر‌مي‌خوريم. در تلقي فرهنگ‌هاي ماقبل مدرن از ديگري تصور از ديگري بيش از آنكه تحت تاثير نظام‌هاي فلسفي و افكار انديشمندان باشد، انعكاس تجربه اقوام در طول تاريخ است. به اين معني كه امر مشترك در تمام فرهنگ‌هاي قبل از مدرن بدين گونه است كه ديگري يا دوست است يا دشمن. مساله زيستن با ديگران و تاثير آن بر تمام ابعاد فرهنگ مطرح است. پيدايش فرهنگ مدرن باعث تحولي اساسي در تاريخ بشر شده و تلقي از ديگري وارد مرحله جديدي ‌شد. هگل در اين دوره درباره تلقي از ديگري مي‌گويد: «تصور انسان از انسان با مسيحيت آغاز شد و براي اينكه بشر بتواند خدا را ملموس كند در انسان تجسد پيدا كرد.» بعدها تحولات اروپاي قرن هجدهم منجر شد كه تلقي جديدي از انسان به وجود بيايد. انسان مدرن از هنگامي كه مناسباتش تغيير كرد تصورات مدرن را استحاله كرد. آدام اسميت در يكي از كتاب‌هاي خود مي‌گويد: «اگر شما بر سر سفره غذاي ملتي نشستيد اين سفره براي منافع آن پهن شده است و نه وجود شما. » در عصر جديد نگاه انسان‌ها به يكديگر رقابتي است. با پيدايش مناسبات مدرن انسان به تصور انسانيت رسيد. اما انسانيتي كه متشكل از انسان‌هاي رقيب است. در قرن هجدهم به بعد متفكراني مانند كانت، هگل و... به موضوع انسانيت توجه كردند. در واقع موضوع انسانيت آرمان عصر روشنگري بود، اما اين انسانيت تراز خاصي داشت كه آن انسان اروپايي بود كه ويژگي‌هاي خاصي داشت. فرهنگ مدرن بازي جديدي را آغاز كرد كه همه بايد به آن تن مي‌دادند. در اين راستا متفكراني به اين موضوع انتقادات خود را آغاز و انسانيت به معناي مدرن را نقد كردند. بدين جهت بود كه ماركس پيدايش مناسبات اقتصادي جديد را موجب ورود انسان به بيگانگي دانست و رفتار‌هاي آنتاپوليستي را به دليل وجود طبقه اجتماعي تبيين كرد. آنچه ماركس از خصوصيات فرهنگ مدرن گفت بر همه‌چيز وجود دارد. نيچه نيز بعدها با توضيح نحوه بسط فرهنگ مدرن و قدرت نشان داد انسانيت پديد آمده در پشتش اراده معطوف به قدرت است و چنانچه بسط پيدا كند به نيهيليسم منجر مي‌شود. درك امروز ما از ديگران با دركي كه ما از فرهنگ خاص خود داشتيم دگرگون شده است و درك ما از ديگري تابع درك ما از فرهنگ مدرن است. در كشوري مانند ايران كه يك گذشته تاريخي دارد تلقي از ديگري وابسته به معناهاي انواع ديگري در دنياي امروزي شده است. تلقي از ديگري حاصل تفكر فلسفي نيست بلكه حاصل تجربه زيست است و ما وقتي در يك دايره خاص با ديگري‌هاي مشابه روبه‌رو هستيم، نمي‌توانيم تصوري از ديگري‌هاي موجود در فرهنگ‌هاي ديگر داشته باشيم. بايد مفهوم ديگري را بازانديشي كنيم. فيلسوفاني بزرگي مانند افلاطون تلقي خاصي از ديگري داشتند و حتي بردگان را انسان نمي‌دانستند. يونانيان نيز فقط خود را انسان مي‌دانستند و ديگران را بربر مي‌خواندند، بنابراين رسيدن به تصور از ديگري بايد حاصل زيست با انواع ديگري باشد. طي 20 سال گذشته كتاب «برخورد تمدن‌ها» اثر هانتينگتون همواره مورد توجه بوده است. وقتي هانتينگتون درباره تمدن سخن مي‌گويد، تاكيد مي‌كند ما وارد قرني شديم كه سرنوشت همه ملت‌ها در گروي امريكاست و امريكا رقبايي دارد كه بايد با آن بجنگد. با طرح گفت‌وگوي تمدن‌ها از سوي ايران، جنگ و گفت‌وگو تبديل به دوگانه‌يي شد كه سرنوشت ملت‌ها در اثر حركت به يك سوي آن تعيين مي‌شد. مفهوم ديگري و تعامل با او در حركت به سوي جنگ يا گفت‌وگو تعريف مي‌شود. ما ايرانيان در ابتداي قرن بيست و يكم نقش خاصي را داشتيم و آن پيشنهاد گفت‌وگوي تمدن‌ها از سوي رييس‌جمهور اسبق ايران بود. مساله جنگ در نظريه هانتينگتون و گفت‌وگو تبديل به دوگانه‌يي شد كه سرنوشت ملت‌ها در اثر حركت به يك سوي آن تعيين مي‌شد. اگر به سمت جنگ مي‌رفتيم ديگري را دشمن مي‌دانستيم و اگر با مهرباني برخورد مي‌كرديم بايد با آنها گفت‌وگو مي‌كرديم. در 14 سال اخير در حوزه مناسبات انساني بيش از هرچيزي روابط تحت تاثير اين دو گانه جنگ و گفت‌وگو بوده است. ايرانيان در طول تاريخ انعطاف‌پذير و سازگار بوده‌اند. حتي مهندس بازرگان نيز در كتاب «سازگاري ايرانيان» بر اين موضوع صحه گذاشته است. چهره فرهنگ ايراني همواره چهره منعطف و همراهي بوده است. البته ما در ساختاري زندگي مي‌كنيم كه سرمايه‌داري و نقش انسان‌ها در آن اندك است. امروزه رسانه‌ها در دوره كنوني تصوير ديگري را براساس خواست قدرت مي‌سازند. بايد در نگاهي كه به فرهنگ خود با فضاي غالب داريم توجه كنيم چرا كه در دنياي امروزي تمامي مناسبات بر قدرت و ثروت حاكم بوده و البته ساختار قالب نيز نهيليستي است. مساله غريزه و مصرف‌گرايي نيز بعد ديگري از اين ماجراست. اگر بخواهيم در اين فضا تنها به برخي عناصر فرهنگي خودمان بچسبيم ممكن است اين عناصر دود شوند و به هوا برند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها