كارخانه رياكاري
احمد طالبينژاد
اشاره: درباره رفتار رامبد جوان و ديگر سلبريتيها، نظرات گوناگوني وجود دارد. بعضيها له آنها موضع ميگيرند و بعضيها عليه آنها. آنچه استاد طالبينژاد مرقوم فرمودهاند بيشتر مساله را از زاويه ديگر- و از موضع رسانه- مورد بررسي قرار دادهاند كه قابل اعتناست، اما باب اين بحث از نظر «اعتماد» باز است و ما ميتوانيم ميزبان ديگر صاحبنظران باشيم.
آنچه اين روزها در فضاي مجازي بهشدت مورد توجه قرار گرفته است ماجراي رامبد جوان و همسرش نگار جواهريان و سفرشان به كانادا براي به دنيا آوردن فرزندشان در سرزمين ديگري است. با اين موضوع دو گونه ميشود برخورد كرد؛ نخست اينكه اين يك امر خصوصي و شخصي است و به هيچ كسي ارتباطي پيدا نميكند، چون زوجي ايراني تصميم گرفتهاند فرزندشان را در سرزميني ديگر به دنيا بياورند و هدفشان تامين آينده نوزاد است. اما... اين اما به قول قديميها از آن اماهاست. اين زوج ناشناس نيستند، بلكه به قول امروزيها جزو سلبريتيها به حساب ميآيند، نهتنها سلبريتي كه يكيشان - يعني رامبد جوان - به نوعي طي سالهاي اخير توسط رسانه موسوم به ملي، تبديل به چهرهاي مصلح، ايراندوست و خيرخواه جامعه معرفي شده است. من خوشبختانه يا متاسفانه جز تكههاي پراكنده برنامه «خندوانه» را نديدهام، همچنان كه برنامه «دورهمي» مهران مديري را هم نديدهام، چون از نظر نگارنده هر دوي اين برنامهها و برنامههاي مشابه در واقع جايگزيني براي تريبونهاي سنتي اشاعه و تزريق پيامهاي اخلاقي هستند. تا اينجاي قضيه بازهم با چيزي مشكلي ندارم اما مشكل از آنجا پيدا ميشود كه ...
اين حضرات - مجريان و تهيهكنندگان اين نوع برنامهها - به قول حافظ بزرگ چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند. يعني در واقع خلوت و جلوتشان كاملا با هم متفاوت و گاهي متضاد است. يادمان نرفته چند سال پيش يكي از خانمهاي مجري برنامههاي اخلاقي تلويزيون كه هنگام اجراي برنامه حجاب محكمي داشت چون پايش را از مرزهاي كشور اسلامي بيرون گذاشت باد حجابش را برد و البته به مدد رسانههاي مدرن تصويرش همه جا پخش شد. حالا كاري كه رامبد جوان و همسرش هم كردند را بگذاريم در كنار كار آن خانم و ديگراني كه هنوز تصوير واقعيشان در آن سوي مرزها لو نرفته است. چند نفر را نام ببرم كه وقتي در تلويزيون ظاهر ميشوند چنان ظاهرالصلاح جلوه ميكنند كه گويي همين الان از حوزه علميه فارغالتحصيل شدهاند اما به محض دست يافتن به امكاناتي كه با گرفتن دستمزدهاي آنچناني از برنامههاي تلويزيون تامين ميشود، وقتي پايشان به آن سوي مرزها ميرسد اقدامشان« آن كار ديگر» است؟ در اين زمينه كساني را ميشناسيم كه ادعاي دينمداريشان در برنامههاي تلويزيوني به عنوان مجري كارشناس يا مهمان گوش فلك را كر كرده است اما فرزندان دلبندشان در خانههاي اختصاصي در سراسر جهان غرب و دور از مشكلات سرزمين اجدادي به «زيست متعالي» خود ادامه ميدهند. اين را گفتم تا برسم به اينكه در اين زمينه همان قدر كه خود اين آدمها مقصرند مجموعه عوامل ديگر چندين برابر مسوول و مقصرند. از جمله خود سازمان عريض و طويل صدا و سيما كه روزگاري قرار بود دانشگاه باشد و امروز به بنگاه اقتصادي تبديل شده است. در چنين شرايطي فضا براي انسانهاي متعهد و دغدغهمند به معناي واقعي كلمه محدود شده و فرصت براي رياكاران باز شده است. يادمان نرفته آن مجري مشهور محبوب برنامههاي مذهبي را كه در هنگام زيارت خانه خدا از مردم شماره تلفن ميگرفت تا برايشان دعا كند و ديديم كه چه افتضاحي به بار آورد. او كسي بود كه در همين صدا و سيما پرورش يافته بود و راه ريا و تظاهر را در همين بنگاه اقتصادي ياد گرفته بود. البته اشاره كنم كه اين دستگاه هم به تنهايي مقصر نيست، مجموعهاي از شرايط در جامعه - از جمله قرنطينههاي بيهودهاي كه دور زندگي طبيعي مردم ايجاد شده تا مبادا راه بهشت را گم كنند – به علاوه بيعدالتي كه دارد به يك هيولاي ويرانگر در جامعه ما تبديل ميشود و شده است، از عواملي هستند كه باعث اين همه سوءاستفاده و نابخردي در بين برخي شده است. مطمئنم كه اين آخرين داستان از اين نوع رياكاري و تظاهر نخواهد بود و ما مردم ايران كماكان خيلي باحاليم و دروغ هم نميگوييم. او و امثال او هم خيلي باحالند.