انساني بسيار انساني
محسن آزموده
تلويزيون تصاويري نشان ميدهد از مردماني در آفريقا كه در حال كندن پوست يك مار هستند. قرار است با پوست جانور بينوا، براي پولدارها و ثروتمنداني هزاران كيلومتر دورتر، كيف و كفشهاي چند هزار دلاري ساخته شود. غرض از نمايش اين قساوت آشكار، انذار به آدمياني است كه براي حفظ و نمايش تمايز خودشان و اثبات برتريشان بر ديگران پولهاي كلان خرج ميكنند، ماشينهاي گرانقيمت و مجلل سوار ميشوند، در كاخها و ويلاهاي باشكوه زندگي ميكنند، لباسهاي «برند» ميپوشند و يك رقم كوچك و ناچيز از خرج و مخارج زندگيهاي پرهزينهشان، به قيمت سلاخي وحشيانه جانوراني بيگناه تمام ميشود. مجري با سختي به صحنه فرو كردن سيخ در بيني مار بدبخت و سپس پوست كندن او نگاه ميكند و ميگويد: «واقعا غيرانساني است.»
يكي از آموزههاي اصلي فلسفه اين است كه در بهكار بردن كلمات و مهمتر از آن مفاهيم، دقت كنيم و اصطلاحات و واژگان را در جاي خود و بهصورت معنادار بهكار ببريم. به عبارت روشنتر، فلسفه به ما ميگويد كه به هر كلمه و جملهاي كه ميشنويم يا ميگوييم يا ميخوانيم، با دقت فكر كنيم و توجه كنيم كه منظور از اين اصطلاح يا عبارت چيست. اگر بخواهيم اين توصيه عقلاني و اخلاقي را درخصوص عبارت آقاي مجري بهكار بنديم، به نتايج جالبتوجهي خواهيم رسيد. او در مواجهه با وضعيتي بهواقع غيراخلاقي و شنيع كه همراه است با وارد كردن درد و رنج ناضرور به موجودي حياتمند، آن را «غيرانساني» مينامد. معناي سخن او چيست؟ آيا بدين معناست كه انسان بهماهو انسان، چنين كاري نميكند، يا مراد او اين است كه انسان بهماهو انسان، نبايد چنين كار زشت و ناپسندي بكند؟
اين دو جمله با يكديگر متفاوتند؛ اولي به تعبير ديويد هيوم، فيلسوف شهير اسكاتلندي، واجد گزاره ناظربه «هست» است؛ يعني واقعيت را توصيف ميكند، اما دومي واجد گزاره ناظربه «بايد»؛ يعني هنجاري را بيان ميكند، مبني بر اينكه آدم، از آنجا كه آدم است، نبايد چنين كاري بكند. هيوم ميگفت ميان اين دو نوع گزاره، يعني گزارههاي توصيفي (ناظربه هست) و هنجاري (ناظربه بايد) ربط و نسبتي برقرار نيست، اما فعلا به ارتباط اين دو نوع گزاره كاري نداريم. به باور نگارنده نكته مهمتر آن است كه هر دو معناي عبارت فوق غلط است؛ يعني هم اين جمله كه «انسان از آنجا كه انسان است، مرتكب كار زشت سلاخي حيوانات براي امري تزييني نميشود» و هم اين جمله كه «انسان از آنجا كه انسان است، نبايد اين كار زشت را بكند.»
«انسان بهماهو انسان، اين كار زشت را نميكند»، غلط است؛ به اين دليل كه به گواه تاريخ، اتفاقا در ميان موجودات زنده، تنها انسان است كه چنين كارهاي زشت و شنيعي انجام ميدهد. كدام حيواني موجودات زنده ديگر را براي يك خواسته واقعا ناضرور ميكشد؟ اتفاقا اين شرور اخلاقي تنها از انسان سر ميزند، وگرنه ساير موجودات زنده اگر هم يكديگر را ميخورند يا ميكشند، كاملا غريزي و براي تامين نيازهاي اوليهشان است، نه براي تفريح، سرگرمي، گسترش قدرت يا بر سر اختلاف عقيده. به عبارت دقيقتر، تقريبا همه خطاهاي مذكور فقط از انسان سر ميزند و بنابراين بهتر بود مجري، در برابر جنايت مذكور چنين ميگفت: «واقعا انساني است»؛ زيرا تنها انسان است كه اقداماتي چنين رذيلانه از او سر ميزند.
اما جمله دوم، يعني «انسان بهماهو انسان، نبايد اين كار زشت را بكند» غلط است، زيرا فقط انسان را مكلف كرده است به انجام ندادن يك عمل ناپسند، در حالي كه امر مطلق اخلاقي، يعني نكشتن ديگر موجودات زنده بهخصوص به دلايل ناضرور، در هر حالتي و براي هر موجود صاحباختياري ناپسند است. به عبارت ديگر، مشكل اوليه تعبير بالا اين است كه تنها انسان را مختار فرض ميكند؛ حال آنكه ما هيچ دليلي
(جز شواهد ناكافي) نداريم كه موجود مختار ديگري در هستي نباشد. مشكل مهمتر اين است كه به نحو مضمر و ناگفته انسان را برتر از ساير موجودات درنظر ميگيرد و به او جايگاهي فراتر از ساير موجودات اختصاص ميدهد؛ فرضي كه شايد در وهله اول چندان مهم بهنظر نيايد. در ادامه، اين «خودبرتربيني انسان» يا حتي «خودمجزاپنداري او از ساير موجودات» پيامدهايي ناگوار براي كل جهان هستي و ازجمله طبيعتي دارد كه انسان را نيز فرا ميگيرد، بنابراين به نظر ميآيد بهتر است دربرابر رويداد مذكور بگوييم «متاسفانه اين عمل يعني كشتن مارهاي بيچاره براي تفريح و سرگرمي يا ارضاي جاهطلبي، اقدامي انساني اما سخت غيراخلاقي و ناپسند است.»