سردرگمي امريكايي
محمد سالاري
افزون بر يك سال است كه با خروج امريكا از برجام، سياست خارجي كاخ سفيد بيش از هر موضوعي بر چگونگي مهار و مواجهه با ايران متمركز شده است؛
راهبردي تهاجمي كه در آن علاوه بر نقض برجام، تحريمهاي سنگين اقتصادي، ايرانهراسي، سعي در تشكيل ائتلاف جهاني عليه كشورمان، استفاده ابزاري از برخي كشورهاي منطقه در جهت افزايش تهديدات امنيتي، حملات سايبري و تهديد به جنگ با اعزام نيروي نظامي به منطقه به چشم ميخورد. در حقيقت سياست ترامپ مجموعهاي از اقدامات خصمانه همه روساي جمهور قبلي ايالات متحده را شامل ميشود. اما آنچه ميان تمام موارد فوق متمايز از سياستهاي گذشته كاخ سفيد است، اصرار روزانه ترامپ براي مذاكره مشروط و حتي بدون پيششرط با ايران براي فريب جامعه جهاني و تاثيرگذاري بر افكار عمومي در داخل ايران است. سياستهاي متناقض و رفتارهاي دوگانهاي كه موجب شده بسياري از تحليلگران به سردرگمي ترامپ و كاخ سفيد در چگونگي برخورد با ايران اذعان داشته باشند، چرا كه از يكسو ترامپ به افزايش تحريمهاي ايران اقدام ميكند و از سوي ديگر واسطههاي مختلفي را براي مجاب كردن كشورمان به بازگشت بر سر ميز مذاكره و با دستور كار مورد نظر كاخ سفيد به تهران گسيل ميكند و همزمان تا آستانه حمله نظامي پيش ميرود. البته رفتارهاي امريكاي سردرگم جايي قابل تشكيك است كه نتايج رفتارهاي ترامپ را مورد بررسي قرار دهيم. براي مثال به حداقل رساندن فروش نفت و فشار حداكثري بر اقتصاد ايران و هدف گرفتن معيشت ايرانيان و تلاش براي ايجاد نارضايتيهاي عمومي و تفرقه با پيشنهاد مكرر مذاكره، كمك به اقتصاد امريكا با استفاده از ايرانهراسي و امضاي قراردادهاي كلان و كم سابقه نظامي با برخي كشورهاي عربي حوزه خليجفارس و در نهايت تحقير اروپا، چين و روسيه با نشان دادن ضعف مفرط آنان در عملياتي كردن برجام بدون امريكا و يكهتازي در عرصه سياسي و اقتصادي جهان، همه از نمونههايي است كه نشان ميدهد امريكا بيش از آنكه سردرگم باشد از راهبردي به نام «سردرگمي امريكايي» سود ميبرد كه همچنان همگان بر سياستهاي متناقض ايالات متحده و سردرگمي امريكا پافشاري ميكنند...
اين كشور سعي در سردرگم كردن ديگران براي تحقق برنامههاي آينده خود دارد تا جايي كه همه كشورها به جاي پذيرش ريسك مواجهه، به سكوت يا همراهي با امريكا مجاب شوند. نتايج سياست «سردرگمي امريكايي» تاكنون براي اين كشور سرشار از سود اقتصادي بوده و ترامپ حداكثر بهره را از اين راهبرد، براي دستيابي به اهداف خود برده است تا جايي كه جامعه جهاني به همراهي با تصميمات غيرقابل پيشبيني رييسجمهور امريكا خو گرفته و خود را با رفتارهاي متناقض او تطبيق ميدهد و به چالش كشيدن ترامپ را به دليل رفتارهاي هيجاني و تبعات ناپيداي آن به مصلحت نميداند. در اين ميان مهمترين و آخرين سنگري كه ترامپ با حرص و ولع وصف ناشدني در پي فتح آن است به دست آوردن يك توافق و البته در هر سطحي با ايران است تا بتواند برگ برنده خود را در انتخابات 2020 به نمايش بگذارد و 4 سال پس از آن را هم به حكمراني جهاني خود ادامه دهد. نكته قابل تامل در مواجهه ايران و امريكا، سياست ثابت ايران در زمان تهديد و حتي تطميع با پيشنهاد مذاكره بدون شرط است كه راهبرد ترامپ را با چالش جدي مواجه كرده است. تعيين راهبردي هوشمندانه كه مقهور ارعاب و تسليم تهديدات نشده و مذاكره را تحت هر شرايطي ناجي كشور نپندارد و در عين حال گفتوگو با جامعه جهاني براي دستيابي به راهحلي مناسب جهت كاهش تنشهاي روزافزون در منطقه را نيز در پيشاني سياست خارجي خود قرار دهد؛ سياستي است كه بيشترين بازدهي را در برابر راهبرد «سردرگمي امريكايي» خواهد داشت. در اين ميان براي به چالش كشيدن راهبرد «سردرگمي امريكايي» نبايد بر مبناي باور امريكاي سردرگم برنامهريزي كرد، بلكه بايد با كاهش اختلافات داخلي با گفتوگوهاي ملي، تمركز بر بهبود شرايط معيشتي مردم و مبارزه بدون مسامحه با فساد به ارتقاي سطح رضايت عمومي و افزايش انسجام داخلي مبادرت ورزيد و تلاش مضاعفي را براي تعميق روابط با همسايگان و كشورهاي منطقه و كاهش تنش با جامعه جهاني در پيش گرفت و فضا را براي جولان جنگطلبان چه در كاخ سفيد و چه در منطقه تنگتر كرد و از هر روزني براي بازگشت آرامش در منطقه استفاده بهينه كرد. البته حفظ برجامي كه تنها پوستهاي از آن باقي مانده است و اجازه فعاليت به اينستكس معيوب و ضعيف به عنوان عصاره توانمنديهاي اتحاديه اروپا، بهرغم عدم كارايي در برآورده كردن مطالبات ايران، نبايد مورد غفلت قرار گيرد، چرا كه حذف همين موارد نيز زمينه مناسبي خواهد بود براي اقدامات غيرقابل پيشبيني ترامپ كه بايد اين فرصت و همه فرصتهاي احتمالي را از او و تيم جنگطلب كاخ سفيد گرفت.