به نام ما، به كام ديگران
مجيد تفرشي
در خصوص سريال «گاندو» كه طي هفتههاي اخير در شبكه 3 سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش ميشود و به مراحل پاياني خود رسيده، ميتوان به چند نكته مهم اشاره كرد. نخست اينكه ساخت و پردازش تصويري و شكلي اين فيلم به لحاظ رسانهاي كار متفاوت و جديدي در تلويزيون ايران محسوب ميشود. به اين معني كه قابليتهايي در اين فيلم مورد استفاده قرار گرفته است كه به طور نسبي و به لحاظ فني يك گام رو به جلو محسوب ميشود. اما نكته بعدي به محتواي اين سريال بازميگردد. در اين سريال، يكسري افراد كاملا خوب و خطاناپذير حضور دارند كه نجات دهنده ملك و ملت و منافع هستند، با وجود اينكه اكثريت نظام يا ناكارآمدند يا فاسد يا مشكوك به خيانت و سازش. آنچه عملا در اين فيلم نشان داده ميشود، اين است كه نظامي در ايران حضور دارد كه در آن هيچكس كارش را درست انجام نميدهد و صرفا عدهاي اقليت هستند كه در حال حفظ و نجات كل مملكت هستند. در اين ميان كساني هستند كه عنوان ميكنند اين فيلم تخيلي و در فضايي فانتزي است و مشابه اين نوع فيلمها در خارج از كشور نيز زياد ساخته ميشود. به طور مثال در سريال Homeland عدهاي از ايران قصد دارند، مقر سازمان سيا را منفجر كنند يا حتي در فيلم سينمايي «سقوط لندن» نيروهاي داعش رييسجمهور امريكا را در لندن به گروگان گرفته و شكنجه ميكنند. امثال اين نوع فيلمها در غرب زياد ساخته ميشود كه اغراق و دروغ فراواني در آن وجود دارد ضمن اينكه نقاط ضعف سيستم نيز به نماش گذاشته ميشود. ولي متاسفانه تفاوت اين فيلمها با گاندو در اين است كه در آن موارد، اغلب پيام نهايي فيلم اين است كه سيستم سالم است و درست كار ميكند و عده خاصي هستند كه مرتكب اشتباه ميشوند و عدهاي هستند كه با اصلاح اين اشتباهات موردي و نامعمول، سيستم را به جايگاه واقعي و سالم خود بازميگردانند. اما در گاندو اين را نميبينيم. در گاندو با سيستمي مواجه هستيم كه در اغلب قريب به اتفاق بخش اجرايي، ناكارآمد و فاسد است و فقط عده خاصي در تلاش هستند كه آن را نجات داده و جلوي نابودي آن را بگيرند. از همين رو گاندو را ميتوان يك نوع خودزني خودخواسته و آگاهانه درون سيستمي دانست. ظاهر قضيه اين است يك جناح، جناح ديگري را هدف قرار ميدهد اما...
در باطن اين فيلم، ادعاي افرادي را كه معتقدند، منافع ملي در جمهوري اسلامي لحاظ نميشود را دنبال ميكند. گاندو خيلي خلاصه و سرراست نشان ميدهد كه اكثريت افراد تاثيرگذار درون نظام، افراد مطلوب و سالمي نيستند. در واقع اين يك پاس گل طلايي و حرفهاي و هديهاي به مخالفان نظام است كه معتقد به براندازياند و براي سرنگوني تلاش ميكنند.
نكته ديگر اينكه با مطالعه در ادبيات و تاريخنگاري سازمانهاي امنيتي دنيا درمييابيم كه دستگاههاي مشابه و موازي امنيتي در اروپا و امريكا هم وجود دارند ولي در نهايت هر چقدر با يكديگر اختلاف داشته باشند، خروجي عملكرد آنان، هماهنگ و يكسان در جهت منافع ملي كشور و مصالح نظام خواهد بود. ولي در گاندو تنها يك دستگاه سالم و كارآمد وجود دارد و ساير دستگاهها ناكارآمدند و مانع ايجاد ميكنند. كه اين نيز يك نوع خودزني جدي درون سيستمي است. اين سريال نشان ميدهد در بين دستگاههاي امنيتي و اجرايي، يك نوع نزاع و مناقشه همه جانبه وجود دارد و گويي به جز حكم تير هر گونه دشمني را بر يكديگر روا ميدارند.
در اين بين گاندو تا جايي پيش ميرود كه برخي اتهاماتي كه قبلا توسط امريكا و اسراييل عليه ايران مطرح شده از جمله ماجراي ربوده شدن لوينسكي مامور اف.بي.آي در كيش عملا و تلويحا تاييد ميشود و به سادگي ميتواند تبديل به ابزار دست دشمنان شود. حتي در بحث انفجار انبار موشكي ايران در ملارد نيز در اين فيلم اشاراتي در تاييد مواضع ايرانستيزان مطرح ميشود كه به ميتواند خلاف مصالح و امنيت ملي تلقي شود. تا جايي كه گاهي اين شايبه ايجاد ميشود كه اين فيلم واقعا با بودجه داخلي درست شده يا خارجي؟ به هر روي در بخشهايي از اين سريال به نظر ميرسد كه مصالح و منافع جناحي كوتاهمدت و مقطعي به مصالح ملي و منافع راهبردي كشور ترجيح داده شده است.
نوع برخوردي كه در گاندو با وزارت امورخارجه ايران ميشود نيز بسيار قابل توجه است. تصوير گاندو از صدر تا ذيل دستگاه ديپلماسي ايران افرادي خائن، ترسو، عافيتطلب و ناكارآمد است. تا جايي كه شخص جواد ظريف را در اين فيلم اينگونه به نمايش ميگذارد. مضحكه كردن كل دستگاه ديپلماسي ايران، ابزار و روشي است كه دقيقا در راستاي منافع حاكمان تندروي امريكايي، غربي، عربي و اسراييلي است كه قصد دارند القا كنند، دستگاه سياست خارجي ايران هيچ كاره است و طرف حساب ما آنها نيستند. عملا اين فيلم تمام ادعاهاي قبلي و فعلي دشمنان ايران را درباره غيرقابل اعتماد و غيرقابل مذاكره بودن كشور تاييد ميكند و در جهت تضعيف مذاكرات بينالمللي است. گويي كه امروز و فردايي نيست و ايران نيازي به گفتوگوي آبرومند با جامعه بينالمللي با حفظ احترام و اعتبار وزارت خارجه ندارد.
اما موضوعي كه در اين بين سوالبرانگيز است، استفاده و سوءاستفاده از اسناد طبقهبندي شده مربوط به يك پرونده امنيتي است كه سالهاي زيادي از آن نميگذرد. اساسا در هيچ كشوري از دنيا چنين پرونده پرحاشيه و جنجالي را كه مدت كوتاهي از آن گذشته، افشا نميكنند و مورد بهرهبرداري تبليغاتي و رسانهاي قرار نميدهند. چراكه اين استفاده ابزاري در جهت منافع راهبردي ملي كشور نيست. حتي اگر پرونده مختومه نيز شده باشد، رگهها و ابعاد مختلفي در آن وجود دارد كه قابل رديابي است و اينگونه جرياني و جهتدار به چنين پرونده مهم امنيتي پرداختن كاملا چنين پرونده مهمي را تحتالشعاع قرار ميدهد. در تمام كشورهاي دنيا با وجود اينكه قانون دسترسي آزاد به اطلاعات وجود دارد، فشار زيادي روي دستگاههاي امنيتي است كه اسناد خود را در زمان كوتاهتري منتشر كنند با اين وجود ما شاهد آن هستيم كه اسناد امنيتي در اين موضوعات مستثني هستند. اكنون به ندرت اسناد محرمانه امنيتي دهه 1950 ميلادي در بريتانيا منتشر شده است. دليل آن هم اين است كه مسائل امنيتي، جاسوسي و ضد جاسوسي از جمله مباحثي است كه با منافع ملي بلندمدت گره خورده و نبايد براي
تسويه حسابهاي آني و كوتاهمدت از آن سوءاستفاده كرد. اين فيلم به خوبي نشان داد كه يك سوءاستفاده از پروندههاي امنيتي در راستاي منافع حزبي صورت گرفته است كه اين موضوع ميتواند براي منافع ملي بسيار خطرناك باشد.
مساله ديگري كه در اين بين وجود دارد يك جو عجيب ارعاب و تهديدي به وجود آمده است كه هر كسي كه در مورد اين سريال بحث و انتقاد ميكند به اين معني است كه منافعش به خطر افتاده يا اينكه خود آن فرد جاسوس است و عليه منافع و مصالح نظام صحبت ميكند. اساسا فضاي مناسبي براي نقد منصفانه و بدون ملاحظه و ترس وجود ندارد. از همين رو فضايي ايجاد كردند كه كسي جرات مخالفت با فيلم را نداشته باشد. در نتيجه اين فضاي ناسالم، راه براي نقد منصفانه و جدي داخلي بسته شده و در مقابل، سوژه اصلي سريال با نگارش و انتشار
شبه خاطرات خود در سراسر جهان، و هماكنون در لندن، به ارايه روايت يكطرفه خود از ماجرا مشغول است. در پايان بايد گفت كه اين فيلم قصد دارد يك ديدگاه كلاسيك و جهان سومي را ارايه دهد كه عده خاص و جناح خاصي هستند كه حق دارند و ميتوانند نگران منافع ملي و مصالح نظام باشند و ديگران نه حق دارند و نه ميتوانند و نه بايد وارد اين چارچوب شوند. مساله مهم هم اين است، عدهاي كه خود را نگران منافع ملي ميدانند در واقع داناي كل و خيرخواه مطلق هستند و ديگران صلاحيت آنها را ندارند كه وارد اين مقولهها شده و براي حفظ و اعتلاي مملكت خود راهكارهاي ديگري را ارايه كنند.