سكوت ميراث فرهنگي
سينا قنبرپور
چند روز از خروج كارخانه قند ري يا كهريزك به حكم ديوان عدالت اداري از فهرست ميراثفرهنگي سپري شده است ولي هنوز سازمان ميراثفرهنگي، صنايع دستي و گردشگري واكنشي به اين تصميم نشان نداده است. هنوز مشخص نيست كه اين سازمان به حكم صادره اعتراض كرده است يا نه؟ اساسا فرصت اعتراض به اين حكم باقي است يا آنكه كار از كار گذشته است. البته كميته فني وقت سازمان ميراثفرهنگي در ۲۱ اسفند ۷۹ اعلام كرد تمام مجموعه كارخانه قند قابل نگهداري، مرمت و معرفي است و همين امر سبب شد تا در سال 1380 و به شماره 4635 اين اثر به ثبت ميراث ملي برسد. حال و پس از آنكه اين اثر براساس تصميم متخذه در سازمان خصوصيسازي به بخش خصوصي واگذار شده و مالك خواهان رسيدگي ديوان عدالت اداري شده است نخستين كارخانه قند خاورميانه بيشتر شبيه 56 هكتار زمين ديده شده تا يك برش از تاريخ و فرهنگ صنعتي اين مرز و بوم. اين روزها با توجه به تشديد مشكلات اقتصادي كه همهچيز را به كدهاي اقتصادي تعبير ميكنيم در مواجهه با چنين اخباري از خود ميپرسيم آيا از دل اين زمين يك فعاليت اقتصادي بيرون ميآيد يا نه يك فعاليت اقتصادي تعطيل ميشود؟ شايد اين استدلال مطرح شده باشد كه ثبت اين اثر در فهرست آثار ملي موجب شده مالك هيچ تغييري در بنا نتواند ايجاد كند و عملا تكاپوي جديد در آن ممكن نباشد، بنابراين براي به جريان انداختن فعاليت بخش خصوصي و رونق اقتصادي مسوولان امر چشم بر يك اثر تاريخي و فرهنگي در حوزه صنعت بستهاند. نكته بسيار مهم اين است كه ما فقط در مقام حرف است كه مباحث توسعه گردشگري و اقتصاد بدون نفت را پيش ميكشيم وگرنه در عمل در بر همان پاشنه سابق ميچرخد و همچنان به آنچه به شكل سنتي نزدمان ارزش مالي داشته بسنده كردهايم و به شكلدهي و راهاندازي فرصتهاي جديد و خلق ثروت رو نياوردهايم.
بحث بر سر توسعه گردشگري فقط به حرف ساده است و به نظر مدرن ميآيد ولي مثل 56هكتار زمين نميتواند به سرعت به پول تبديل شود. شايد اگر فكر نويي در كار بود وضع فرق ميكرد شايد آن روزي كه اين كارخانه به بخش خصوصي واگذار ميشد صرفا به زمين آن انديشيدند و با خود گفتند اين كارخانه كه از رده خارج است!
اما واقعيت اين است كه براي كشوري نظير ايران كه در ميانه راه مسير توسعه است حفظ نخستين كارخانه قند آن هم نخستين كارخانه قند خاورميانه ميتواند كاركردهاي مختلفي داشته باشد. كمترين كاركرد آن مقصدي گردشگري است. بازسازي و ايجاد فضايي براي ترسيم ايران در آستانه بهكارگيري آن صنعت خود ميتواند بخشي پژوهشي و كاركردي مردمشناسانه داشته باشد. از سوي ديگر اين كارخانه ميتواند به مركز تاريخ صنعتي، دستكم چگونگي تولد و تحول قندسازي در ايران تبديل شود و همه اينها بر غناي اين مقصد گردشگري بيفزايد.
شايد به جبر زمانه و كمكاري ما صنعتمان نتوانست به همان سرعتي كه توقع ميرفت، پيش برود. اما نميتوان به راحتي كارخانههاي نامدار را به صرف وسعت زمين و مكانش سنجيد و نه ارزشي كه آنها در صنعت ايران ايفا كردهاند. به هر حال چه كارخانه قند كهريزك يا ري چه كارخانه ديگري هر كدام نقشي در تاريخ صنعتي ايران داشتهاند كه بايد حفظ شود و به درستي مورد بهرهبرداري قرار گيرد. بهرهبرداري بهينه.