سنگ انديشه به افلاك مزن
پژمان بازغي
چندي پيش پيامكي از طرف خانه سينما آمد مبني بر بزرگداشت فردوس كاوياني. يك دعوت عمومي بود و من هم شركت كردم. حضور در مراسم بزرگداشت ايشان براي من افتخاري بود، هر چند خودشان حضور نداشتند و دخترشان تشريف آورده بود و در حضور ايشان از فردوس كاوياني تقدير شد.
در مسير برگشت از خانه سينما، به آغاز دوران حرفهاي و كاري خود فكر ميكردم و اينكه تا امروز چه مسيري را طي كردهام. اولين كار حرفهاي من با عباس اميري بود و بعد از آن با مرحوم حسين پناهي و فردوس كاوياني، اسماعيل داورفر و اصغر همت پا به عرصه حرفهاي گذاشتم. اما موضوعي كه باعث شد من به مسير گذشتهام فكر كنم، اين بود كه ورود من به سينما در دورهاي اتفاق افتاد كه جوانان برو بياي چنداني نداشتند.
من و همدورهايهايم، وقتي وارد اين عرصه شديم بزرگاني مثل حسين پناهي، با آغوشي باز پذيراي ما جوانان بودند. تمام آنچه تجربياتشان بود در اختيار ما قرار دادند تا توانستيم امروز بخشي از سينما را نگهداري كنيم. اما متاسفانه امروز اين اتفاق به ندرت ميافتد.
اين روزها تاب حضور جوانان را نداريم. از آن جهت ميگويم نداريم كه شايد خودم هم جزو همين دسته باشم كه البته تمام تلاشم را كردهام تا آنجايي كه ميتوانم كمك حال جوانان تازهكار اين عرصه باشم. اما لازم است كه امروز از پيشكسوتان، بزرگواري بياموزيم. از افرادي چون حسين پناهي و فردوس كاوياني و تمامي كساني كه ساليان سال در اين عرصه زحمت كشيدهاند و كار كردند تا سينما را با احترام حفظ كنند.
حسين پناهي مرد وارستهاي بود از نسل همين پيشكسوتان.
به تمام معنا عارفپيشه و فارغ از دنياي مادي و در چه شرايط سختي رخت از اين جهان بر بست.
بيشك تمام ما بايد از پناهيها درس بگيريم و سعي كنيم راهي را كه اين بزرگان براي ما هموار كردند، هموارتر كنيم براي نسلهاي آينده.
تصاوير و خاطرات من از زمان همكاري با ايشان بسيار زياد است و شايد تعريف آن در اين يادداشت كوتاه نگنجد.
اما تصويري كه هميشه از حسين پناهي به ياد دارم، آرامش و سكوتش بود. هميشه مشغول مطالعه بود و نوشتن و يادداشت برداشتن.
آرام بود تا زماني كه كارگردان براي شروع كار ما را فرا ميخواند و آنگاه به كل آدم ديگري ميشد. آدمي با عشق كه تمام آن عشق را در وجودش جلوي دوربين ميآورد. آن زمان من جوان بودم و حالا كه به گذشته نگاه ميكنم، ميبينم مهمترين نكتهاي كه از حسين پناهي آموختم، اخلاق است.
وجه ادبي پناهي هم كه بر كسي پوشيده نيست. او قلمي داشت خاص و منحصربهفرد. شعرهاي فراوان و زيبايي داشت و نيز متنهايي مانند نمايش دو مرغابي كه اين نمايش با همكاري خانم ژاله صامتي تلهتئاتر هم شد. به نظرم اينها جزو آثار بهيادماندني حسين پناهي و تاريخ ادبيات است.
ياد و خاطرهاش هميشه گرامي و پا برجاست. اميدوارم ما هم بتوانيم جا پاي اين بزرگان بگذاريم و فارغ شويم از فضاي مافياگونه سينماي امروز تا بتوانيم يك سينماي سالم داشته باشيم.