كمي بيشتر از يك توئيت
سامان موحديراد همين امروز صبح داشتم براي برادرزاده نااميد از
رتبه كنكورم تعريف ميكردم كه دانشگاه تنها راه رسيدن به خواستههايش نيست. خودم را مثال زدم كه عاشق روزنامهنگاري بودم ولي تحتتاثير اتفاقات معمول نظام آموزشي در ايران، توقع خانوادهها و كليشههاي ذهني موجود سر از جاي ديگري درآوردم، ولي اين عشق و علاقه آنقدر تابيد و تابيد تا جايي ديگر من و روزنامهنگاري را به هم رساند. راستش بايد خيلي خوششانس باشي تا در اين نظام آموزشي و پس از آن استخدامي، كاري پيدا كني كه در آن احساس رضايت ميكني و از اين جهت من جزو خوششانسها بودهام. حقيقتا الان هم كه به آن فكر ميكنم با شادي و رضايت از خاطرم ميگذرد و يكي از دستاوردهاي زندگيام است. اينكه شغلي دارم كه از نوجواني در رويايش بودم و الان هم عاشقش هستم.شايد اولين اقدامات جدي در راستاي علاقهمنديام به روزنامهنگاري به جامجهاني كشتي ۱۹۹۸ در تهران بازميگردد. وقتي خيلي جدي دفتري براي مسابقات طراحي كرده بودم و گروهبنديها و وزنكشيها و مسابقات را پيش از شروع جام در آن ثبت كرده بودم و به مرور تكميلش ميكردم. در دوراني كه فتوشاپ وجود نداشت عكسهاي كشتيگيرها را با قيچي دوربر ميكردم تا نهايتا «ويژهنامه جامجهاني كشتي ۱۹۹۸» را تدوين كنم. بعدها تعداد اين دفاتر زياد و زيادتر شد و به ساير رويدادهاي عمدتا ورزشي سرايت كرد. اين علاقه به خواندن و نوشتن در دانشگاه هم ادامه داشت و به مدد دوستاني خستگيناپذير در دوران دانشجويي بنيان دو روزنامه متفاوت گذاشته شد. مشخص بود كه ما براي درس خواندن به دانشگاه نرفته بوديم و از همين رو در دو مقطع خاص دو روزنامه داشتيم كه خيلي جدي از شنبه تا چهارشنبه، هر روز در دانشگاه چاپ و توزيع ميشد. دانشگاه براي من با يك سرخوردگي كلي در زندگيام همراه بود و همه ذهنيت من از يك محيط آكادميك را از بين برد و نابود كرد. از اين رو هميشه روزهاي دانشجوييام را خيلي تيره و سياه و گرفته به خاطر ميآورم. اگر بخواهم صادق باشم اگرچه دانشگاه آن كاركرد اصلياش را براي من نداشت ولي همين كه فرصتي داد تا نزديك به سه سال تجربه توليد غيرحرفهاي روزنامه در دانشگاه را داشته باشم بايد شكرگزار باشم. يكي، دو سالي بعد از دانشگاه در جاهايي مرتبط با رشته تحصيليام كار كردم و نهايتا ديدم من آدم اين زندگي نيستم و از
خوش اقباليام و محبت آدمهاي درستي كه در مسير زندگيام قرار گرفتند، پايم به دنياي مطبوعات باز شد. درس اين رشته را در دانشگاهي نخواندهام و چه بد، اما از هر فرصتي استفاده ميكنم تا در اين باره ياد بگيرم. با همه اين خوبيها و شاديهايي كه از روزنامهنگاري برشمردم اگر بخواهم از يك حسرتم در اين راه سخن بگويم اين است كه هنوز در اين عرصه كاري نكردهام كه به آن افتخار كنم يا مايه آبرويم باشد و چه حيف!