• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4440 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۴ مرداد

در رثاي يك معلم فرهيخته

مصطفي ايزدي

غم از دست دادن دوست و آشنايي كه بيش از شش دهه از آغاز آن مي‌گذرد، ذهن و دل هر فرد غم‌داري را سرشار از غصه‌هاي جانكاه مي‌كند؛ به ويژه اگر آن دوست، انسان بامعرفت و فرهيخته و موثر از آشنايان و اطرافيان خود باشد. روز جمعه هفدهم مرداد ماه ۹۸ كه مصادف با وفات امام محمدباقر(ع) بود يكي از افراد انقلابي و متدين و فعال در عرصه‌هاي فرهنگي، هنري و آموزشي به نام محمد علي رضاييان كه علاوه بر نويسندگي براي كودكان و نوجوانان، دستي هم در شعر و نقاشي داشت، در نجف‌آباد و در پي يك بيماري دو ساله، دنياي زودگذر را ترك و به ديار ابديت پرواز كرد. محمدعلي رضاييان فرزند عبدالمحمود به سال ۱۳۲۹ خورشيدي در نجف‌آباد چشم بر جهان گشود. حاج عبدالمحمود رضاييان از بازاريان متدين، باانصاف و خوشنام نجف‌آباد بود كه در شغل خواروبارفروشي مورد اعتماد ساير هم‌صنفي‌هاي خود بود. مادر او نيز از بانوان متدين و هميشه شاد بود. محمدعلي تحت تربيت چنين پدر و مادري باليد و خود در رديف سرآمدان جوانان هم سن و سال خويش ايستاد. محمدعلي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان برد و راهي تهران شد تا دوره تحصيلات عالي را در پايتخت بگذراند. او در مدرسه عالي بيمه كه يك مركز آموزش عالي ملي بود درس خواند و ليسانس بيمه دريافت كرد؛ رشته‌اي كه به تازگي تاسيس شده بود و زمينه كاري فراوان داشت، اما همه‌چيز در تهران متمركز بود و اگر آقاي رضاييان مي‌خواست در رشته خود به كار مشغول شود بايد در تهران زندگي مي‌كرد، ولي او شرايط زندگي در تهران را نداشت. همان 50 سال قبل هم هزينه زندگي در تهران بالا بود. به اضافه اينكه او خود را وظيفه‌مند مي‌دانست به عنوان پسر بزرگ خانواده نزد پدر ارجمندش باشد. سواي اينها قصد وصلت با خانواده‌اي بزرگ‌منش را داشت. اين دلايل باعث شد كه او به نجف‌آباد بازگشت و شغل شريف معلمي را انتخاب كرد.

ابتدا توانست در آموزش و پرورش شهرستان نطنز استخدام شود و به تدريس در دبيرستان بپردازد. چند سالي در نطنز بود تا اينكه خود را به آموزش و پرورش نجف‌آباد منتقل كرد و سال‌هاي زيادي به عنوان دبير دبيرستان‌ها و استاد مركز تربيت معلم نجف‌آباد خدمت كرد تا بازنشسته شد.

٭ ٭ ٭

محمدعلي رضاييان از سنين نوجواني و جواني، فرد بسيار فعال در عرصه سياست و فرهنگ و هنر بود. شايد سن او به 10 سال نرسيده بود كه در بعضي محافل خانوادگي با قصه‌هاي تخيلي كه خود في‌البداهه خلق مي‌كرد، حاضران را به تعجب و خنده وا مي‌داشت. بنده با توجه به نسبتي كه با او داشتم، از كودكي با او بودم و مي‌توانم بگويم كه بهترين دوست و همراه دوران نوجواني و جواني من بود كه در همان دوران از او بسيار آموختم. او به دليل روحيه شاداب و ذهن فعال و بياني طنزگونه كه داشت خيلي از هم سن و سال‌هاي خود را تحت تاثير قرار مي‌داد. در دبيرستان كه بوديم با گردآوري تعدادي از محصلين دبيرستاني يك محفل فرهنگي - سياسي تحت عنوان كانون آموزشي دين و دانش را پايه‌گذاري كرد. اين كانون كه به مرور جوانان انقلابي نجف‌آباد را در خود پرورش مي‌داد تا پيروزي انقلاب حضوري فعال در عرصه سياسي و فرهنگي داشت و آقاي رضاييان هدايت آن را به دست گرفته بود. اگر بخواهم گزارشي از فعاليت‌هاي حدودا 10 ساله اين كانون عرضه كنم اين يادداشت را خيلي طولاني مي‌كند، فقط همين را بگويم كه اين كانون در پوشش فعاليت‌هاي مذهبي و فرهنگي، جوانان مبارزي را به جامعه تحويل داد. استاد رضاييان يك معلم تمام‌عيار بود، يك نويسنده خوش‌فكر و خوش‌قلم بود، شاعري خوش‌قريحه بود، نقاش و خطاطي خوش‌ذوق بود. سخنراني خوش‌بيان بود. روزنامه‌نگاري را هم تجربه كرده بود. زماني كه در نطنز به تدريس در دبيرستان مشغول بود، هفته‌نامه‌اي با محتواي سياسي و ادبي و اجتماعي، اما با مطالب و طرح‌هاي طنز و شيرين را به تنهايي مي‌نوشت و منتشر مي‌كرد كه نام آن «تحفه نه طنز» بود. او نويسندگي كتاب را از پيش از پيروزي انقلاب شروع كرد. در همان زمان دو كتاب كودك به نام‌هاي «آره بچه جون من زنبورم» و «ما با همديگه برابريم» نوشت كه توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامي در شمارگان زياد منتشر شد. اين دو كتاب در زمان فقدان داستان‌هاي مذهبي براي كودكان مورد استقبال چشمگير جامعه قرار گرفت. پس از پيروزي، همين دو كتاب علاوه بر اينكه همچنان پرفروش بود، در راديو ايران هم به وفور براي مخاطبان كودك خوانده مي‌شد، زيرا با قلمي شيرين و شعرگونه و كمي هم آميخته با طنز نوشته شده بود. بعد از انقلاب آقاي رضاييان كتاب‌هاي ديگري هم براي نوجوانان و جوانان نوشت كه در آنها هم از هنر شعر و طنز و نقاشي و طراحي كه همه‌اش هنر خود او بود بهره فراوان برد. كتاب‌هايي به نام: دريچه‌اي به باغ مينو، راز يك عالمه راز، نواي دل، رسم دلدادگي، هدي از خواب بيدار مي‌شود، ساده‌آموز طراحي، كاربرد خط در گرافيك و... يادآوري مي‌كنم كه مطالب بعضي از اين كتاب‌ها الهام گرفته از آيات قرآن كريم است كه در پاورقي به آيات مربوطه اشاره كرده است. ضمنا كتاب‌هاي تحليلي خوبي هم براي بزرگسالان در موضوع دفاع مقدس نوشته كه متاسفانه منتشر نشده‌اند. اين اواخر هم روي مبحث «مديريت زمان» تحقيقاتي را شروع كرده و مقداري هم نوشته بود كه عارضه بيماري و فراموشي و سپس مرگ، فرصت به نتيجه رساندن آن را به او نداد. استاد محمدعلي رضاييان انسان جست‌وجوگري بود، راه‌هاي گوناگوني را تجربه كرد، اما مثل اينكه به سرمنزلي كه در ذهن و دلش بود نمي‌رسيد. روحي لطيف داشت، شهر شيراز را بسيار دوست مي‌داشت، تقريبا همه تعطيلات نوروز را در آن شهر زيبا مي‌گذراند. يك بار از او علت را پرسيدم مي‌گفت اين شهر به من آرامش مي‌دهد. فردي هميشه شاداب و بذله‌گو بود. اين شادابي و بذله‌گويي البته در همه اعضاي خانواده پدري‌اش جريان داشت. پدر و مادر او، خواهران و تنها برادر او هم در خنديدن و خنداندن ديگران گوي سبقت را از يكديگر مي‌ربودند و مي‌ربايند. خدايش رحمت كند كه راقم اين سطور هميشه و همه جا براي او احترام خاصي قائل بودم؛ اگر چه مدتي هم از نظر سياسي در دو جبهه بوديم، اما هرگز از او فاصله نگرفتم و براي بعضي مواضعش او را سرزنش نكردم، چون مي‌پنداشتم اين انسان شريف آن قدر براي ديگران زحمت كشيده و بزرگي داشته كه اين ديدگاه‌هاي زودگذر، چون در جامعه تاثير چنداني نداشته، گردي بر بزرگواري‌اش نمي‌نشانده است. رحمت‌الله عليه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون