قذافي؛ ناداني يا خيانت؟
عباس عبدي
هشت سال پيش در چنين روزهايي مخالفان سرهنگ معمر قذافي با پشتيباني هواپيماهاي جنگي غربي وارد طرابلس و سپس كاخ قذافي مشهور به بابالعزيزيه شدند و رسما حكومت قذافي برچيده و ساقط شد. اخيرا ويديويي منتشر شده است كه نشاندهنده وضعيت مردم ليبي در زمان قذافي است. بخشي از اين وضعيت تيتروار توضيح داده ميشود.
ـ داشتن خانه حق مسلم همه بود
ـ پرداخت رقم قابل توجه براي شروع زندگي به افرادي كه ازدواج ميكردند
ـ مجاني بودن هزينه آموزش و بهداشت
ـ افزايش باسوادي از ۲۵ درصد به ۸۳ درصد در حكومت قذافي
ـ پرداخت كمكهزينه به فارغالتحصيلان دانشگاهي كه شغل مرتبط با رشته خود را پيدا نميكردند
ـ پرداخت نقدي بخشي از درآمد نفت به مردم
ـ پرداخت هديه قابل توجه براي هر زايمان
ـ در اختيار گذاشتن امكانات براي كساني كه قصد فعاليت كشاورزي داشتند
ـ فقدان بهره بانكي
ـ و...
ابتدا اين گزارهها عجيب و شايد ساختگي به نظر ميرسيد. البته ليست خدمات و امكانات طرح شده در آن ويديو بيشتر و جذابتر از موارد فوق بود. يكي از دوستان كه سفير ايران در يكي از همسايگان ليبي بود، كليت اين ويديو و وجود چنين خدماتي را تأييد كرد، به ويژه از قول افرادي كه در ليبي ماموريت داشتند.
اين شرايط حكايت از وجود جامعهاي آرماني از حيث اقتصاد و رفاه ميكند. رفاهي كه در جوامع پيشرفته غربي نيز به ندرت مشابه آن ديده ميشود. اينگونه خدمات رفاهي قطعا در كشوري مثل امريكا وجود خارجي ندارد. پرسش اين است كه پس چرا ليبي به چنين روزي افتاده است كه مردم آن نه تنها از اين امكانات بيبهره هستند، بلكه مهمترين نياز كه همان امنيت باشد را نيز از دست دادهاند؟ آيا اقدام مردم ليبي در ضديت با قذافي عملي احمقانه و نابخردانه بود؟ آيا مردمي پيدا ميشوند كه بر اساس اراده و آگاهانه، خود را از آن جامعه مطلوب و رفاه اقتصادي به اين وضعيت ناهنجار پرتاب كنند؟ اگر رفاه مردم ليبي در زمان قذافي را با وضعيت مردم هندوستان مقايسه كنيم، چه نتيجهاي خواهيم گرفت؟
هرچند قذافي فقط به دست مردم ليبي سقوط نكرد، و اين حملات غربيها بود كه آنجا را دچار اين بلا كرد، ولي در همه حال اگر غربيها وارد نميشدند و امكان سركوب وجود ميداشت، آيا قذافي حق داشت كه مردم ليبي را سركوب كند؟ آيا كساني از مردم ليبي ميدانستند كه قيام آنان عليه قذافي به چنين وضعي منتهي خواهد شد؟ آيا آنان نميدانستند و نادان بودند يا ميدانستند و خائن بودند؟ واقعيت اين است كه به احتمال فراوان مردم ليبي نميدانستند به چنين سرنوشتي دچار ميشوند، اصولا امكان چنين فهمي نيز در رژيم بسته قذافي فراهم نبود. زيرا چنين فهم اجتماعي فقط محصول گفتوگوي آزاد است. اگر گفتوگوي آزاد در جامعه باشد، طبيعي است نيازي هم به براندازي رژيمها نيست. بنابراين مردم ليبي براساس غريزه خود عمل كردند و عليه يك رژيم بسته و استبدادي قيام كردند و حتي به دليل وجود همين استبداد است كه پرچم غربيها را در دست ميگيرند و از حمايت آنان در آزادي كشورشان استقبال ميكنند!! غافل از اينكه ماه عسل آزادي، حتي به يك ماه نيز نميرسد. و واقعيت؛ خيلي زودتر از اينكه گمان كنند آن روي فاجعهبار خود را نشان ميدهد. اگر تصويري دقيق و كامل از ليبي در آخرين سال حكومت قذافي يعني در ۸ سال پيش در كنار تصويري از واقعيت امروزي ليبي ارايه شود، هر تحليلگري چنين روندي را محصول يكي يا تركيبي از موارد زير خواهد دانست.
۱ـ ناداني و جهل مردم
2ـ خيانت برخي از مردم
3ـ بدخواهي بيگانگان
ولي به گمان من هر سه اينها محصول يك نظام استبدادي است. نظامي كه مردم را در موقعيتهاي گلخانهاي نگهداري ميكند. نظامي كه تعهدات اخلاقي را زايل ميكند و نظامي كه حس خوشبيني را به بيگانگان نزد مردمش تقويت ميكند. چنين نظامي حق ندارد كه پس از سقوط طلبكار شود، زيرا مسوول و بدهكار اصلي اين فرآيند تلخ و فاجعهبار است. نميدانم الان مردم ليبي درباره اين سقوط چگونه فكر ميكنند. ولي 30 سال بعد كه استخوانهاي قذافي هم پوسيد، در آن زمان مردم ليبي كمتر خاطرهاي از رفتارهاي ابلهانه و مغرورانه و تحقيرآميز و مستبدانه او نخواهند داشت، و چون بعيد است كه جامعه ليبي به اين سادگيها روي خوش روزگار را ببينند در نتيجه آن مردم حسرت دوران قذافي را خواهند خورد غافل از اينكه نظام و ساختار او منشأ اصلي يا مهم اين بحران است.