خوبوبد صمد بهرنگي
حسين آتشپرور
صمد بهرنگي آموزگاري بزرگ با وجداني آگاه بود كه براي شناخت بيشتر او بايد به موقعيت خانوادگي- اجتماعي- اقليمي- تاريخي و به طور كل به دوران زندگي او توجه كرد: تيرماه ۱۳۱۸ در جنوب تبريز به دنيا آمد. صمد دو برادر و سه خواهر داشت و پدرش كارگري فصلي بود كه بيشتر با شغل زهتابي زندگي ميكرد و خرجش بر دخل ميچربيد. بيشتر وقتها مشك آب به دوش ميگرفت و در ايستگاه «وازان» به روسها و عثمانيها آب ميفروخت. نهايت فشار زندگي او را وادار كرد تا با فوج بيكاراني كه راهي قفقاز و باكو بودند به قفقاز برود. رفت و ديگر بازنگشت. دوران معاصر به خصوص بعد از مشروطه يكي از پرفراز و فرودترين دورانِ تاريخ ما است و ما در مركز اين تحولات و گذرگاه كه عبور و گذر از سنتها به دوران مدرن است، قرار داريم؛ دورهاي كه به خاطر همين ويژگي، ريشه بسياري از ناهنجاريها در آن ديده ميشود و آن به اين سبب است كه مدرنيسم فرآيند جامعه ما نبوده و نيست؛ پديدهاي وارداتي است كه گرچه خدمتهاي شگفتانگيزي به بشر كرده و ميكند اما مسائل خاص خودش را بر جا گذاشته و ميگذارد كه باعثش نا آگاهي، يا نادرست روبرو شدنِ ما با آن بوده است. با چشمپوشي ميشود گفت كه مدرنيزه شدن ايران در پايه و بخش اداري به دوره رضا شاه بازميگردد اما در اصل اواخر دهه سي و دهه چهل است كه مدرن شدن ايران خود را بعد از كودتاي انگليسي- امريكايي 28 مرداد و به پشتوانه آن، در بخش اجتماعي و صنعتي، نشان ميدهد. برنامههايي كه فرآيند و حاصل آن كودتا در دو اتفاق يعني انقلاب سفيد (دي ماه 1341) و ورود سپاه صلح امريكا به ايران در سال 1342 كه دكترين جان اف كندي است، خود را نشان ميدهند. در اين مقطع صمد بهرنگي پس از تحصيلات دبيرستان در ۱۳۳۴ به دانشسراي مقدماتي پسران تبريز ميرود و در خرداد فارغالتحصيل ميشود. از مهر همان سال در هجده سالگي تا پايان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضيجهان، گوگان و آخيجهان در استان آذربايجان شرقي كه آن زمان روستا بودند به تدريس ميپردازد. در مهر ۱۳۳۷ در رشته زبان و ادبيات انگليسي به دوره شبانه دانشكده ادبيات فارسي و زبانهاي خارجي دانشگاه تبريز ميرود و همزمان با آموزگاري، در خرداد ۱۳۴۱ تحصيلات خود را تمام ميكند. بنا به آمار ِسال 1341 جمعيت ايران 20 ميليون نفر است كه از اين تعداد هفتاد در صد آن يعني 14 ميليون روستايي تنها گذران زندگيشان بيشتر كشاورزي و شبهكشاورزي است.
در چنين هنگامهاي (1336) صمد بهرنگي در سن 18 سالگي تا آخر عمر 11 سال به روستاهاي محروم آذريايجان ميرود و وجدان آگاه و بيدار آن جمعيتي ميشود كه در آمار- سربازي- ماليات- و راي دادنها به حساب ميآيند اما در فرهنگ ناديده گرفته ميشوند. اين از يك جهت و از زاويه ديگر اقليمي كه صمد در آن زندگي ميكند، آذريزبان هستند و زبان مادريشان كه با آن حرف ميزنند، در فرهنگ مسلط، اجازه تحصيل به آن داده نميشود.
يكي از اساسيترين كارهاي او نقد كتابهاي درسي و مسائل آموزشي مربوط به كار اوست. كتابهايي كه
براي جامعه شهري نوشته شده و روستاها و مسائل آن اصلا در نظر گرفته نميشود: اگر برف سنگين آذربايجان ارتباط روستا را با خارج قطع كرد و نفت سفيد در ده پيدا نشد و خودت مريض و بيدارو و درمان و تنها بودي چه كار بايد بكني؟
تمام آثار صمد بهرنگي داراي ارزشهاي بالاي انساني جدا از هر نوع تفكر هستند و در اينجا فرصت بحث تخصصي بر تكتك كارها نيست اما درباره داستانهاي او ميشود گفت كه از داستان به عنوان قالب يا ظرفي براي بيان مضمون و انديشه استفاده ميكند و ديد هنري و ادبيات در آنها ناديده گرفته ميشود.ماهي سياه كوچولو اثري مشهور و تمثيلي است كه نوك پيكان آثار او به حساب ميآيد و عموم شايد به خاطر جايزه و شرايط خاصي كه مرگ او پيرامون اثر به وجود آورد، آن را در چنين جايگاهي قرار ميدهد، اثري است كه به انسان تنها ديد كلي ميدهد و او را تكبعدي بار ميآورد و از اين بابت است كه بايد در خوانش آثار بهرنگي جدا از برخوردهاي احساسي كه تاكنون داشتهايم، برخوردي علمي و تخصصي بدون عصبيت داشته باشيم.
يكي از مهمترين آثار او كه انديشه پيشرو و نظريههاي هوشمندانه او را بازتاب ميدهد و هنوز هم بعد اين همه سال از نظر عملي به آن توجه نميشود، كتاب ارزشمند كند و كاو در مسائل تربيتي ايران است.او در مدخل اين كتاب مينويسد: چندي است كه ترجمه و چاپ كتابهاي روانشناسي و تربيتي به ويژه كتابهاي امريكايي در ايران رونق يافته است به ظاهر امر خيري است و جاي حرفي ندارد. در اين بحث روشن ميكنم نيروها و پولها چه بيهوده بر سر اين كتابها صرف شده و فايدهاي براي فرهنگ ايران نداشته است.
صدي نود كتابهاي ترجمه شده كتابهاي مربيان امريكايي است و اينها خود كتابشان را براي مردم و محيط خود نوشتهاند و تجربههاي تربيتيشان را هم روي همان دانشآموز و بچههاي محيط خود كردهاند. مدرسههاي مجهز با شاگرداني كه دستكم روزانه يك وعده غذاي كامل دارند و پدر و مادرشان دستكم به يكي از روزنامهها و مجلههاي فراوان سرزمينشان مشترك هستند. و هرگز اين امر مثلا براي مدرسه ده مت و امثال آن بزرگترين مشكل مدرسه نيست كه سقف كلاسها چكه بكند و اداره حاضر نباشد خرج كاهگل را به گردن گيرد.
(كندو كاو در مسائل تربيتي ايران- انتشارات صداي معاصر- چاپ دوم 1379- ص6)
اين يك نظر كليدي است و اصلا بحث امپرياليسم شرق يا غرب و كشور امريكا- انگليس- چين يا روسيه نيست. حرف صمد بهرنگي اين است كه: اين آثاري كه براي ما ترجمه ميشود و قرار است ما از آنها استفاده كنيم، با توجه به تجربهها، فرهنگ سرزمين و اجتماع خاص آن سر زمينها نوشته شده و براي ما كه فرهنگ و موقعيت شبيه به آنها نداريم، نميتواند راهگشا باشد و در اين رابطه يك نوع بيگانگي زباني- فرهنگي به وجود ميآيد. اين نظر نشان ميدهد كه تصميمگيران كلان فرهنگي گرچه ممكن است تخصصهاي بالايي داشته باشند اما شناختي از جامعه و سرزمين و فرهنگِ متنوع ملي ما ندارند كه براي تمام ملت با جنسيت و رنگ و بيماريهاي گوناگون، تنها يك نسخه و يك دارو تجويز ميكنند.
مساله ديگر كه صمد بر آن تاكيد داشت، استفاده از زبانهاي بومي و مناطق در آموزشهاي عمومي است. سوال اين است كه وقتي ما در آموزش عمومي خود و زبان رسمي، در كنار آن زبانهاي بيگانهاي مثل انگليسي- عربي- گاه فرانسه يا آلماني درس ميدهيم، چرا در مناطق مختلف زباني مثل آذربايجان، كردستان، بلوچستان، زبانهاي بوميشان تدريس نكنيم و به تقويت و غني شدن زبان رسمي كمك نكنيم. در اين مورد لازم نيست جاي دوري برويم اين كار در كشور بزرگ هند با آن همه تنوع زباني و اعتقادي انجام ميشود و هيچ مشكلي را پيش نميآورد. اين يكي از دلمشغوليهاي اصلي اين آموزگار بزرگ بود كه زندگي كوتاه اما پر ثمر خود را براي بهتر شدن زندگي ديگران، بر سر آن گذاشت.