تحريم و شرايط جديد
كوروش احمدي
با توجه به تحولاتي كه طي دو هفته گذشته رخ داده، نشست مجمع عمومي سازمان ملل كه حدود دو هفته ديگر آغاز خواهد شد، يكي از نقاط عطف مهم در سير پر چالش روابط ايران و امريكا خواهد بود. اهميت اين نشست مجمع از اين نظر نيست كه آيا ملاقاتي بين روحاني و ترامپ روي خواهد داد يا نه. چراكه حداقل طرف ايراني نشان داده كه برنامهاي براي چنين ملاقاتي ندارد. هم پيششرطها و هم تاكيدات بسيار موكد مقامات عاليرتبه ما از جمله ايجاد رابطه معكوس بين مذاكره با امريكا و ميزان عقل و شعور قاعدتا بايد امكان هر گونه تماس مستقيم بين دو طرف را منتفي كرده باشد. از منظر طرف مقابل نيز روشن است كه براي ترامپ عقبنشيني از تحريمها و «فشار حداكثري» بدون گشوده شدن باب مذاكره و بدون دريافت امتيازي حداقلي در حكم تن دادن به تمسخر رقبا و خودكشي سياسي خواهد بود. در وضعيتي كه در آن قرار داريم شاهد تحولات تازهاي نيز هستيم. از يك سو طي نزديك به 3 ماه گذشته شاهد وقايعي از نوع حملات مشكوك به برخي نفتكشها در تنگه هرمز و حمله به پهپاد امريكايي نبودهايم و خوشبختانه تنش از اين نظر تا حد زيادي كاهش يافته است. از سوي ديگر ابتكارات ماكرون، سفر فوري دكتر ظريف به بياريتس در جريان نشست گروه 7 و اعلام نظر مثبت از سوي ترامپ در مصاحبهاش در بياريتس راجع به اعتبار 15 ميليارد دلاري براي ايران نشان داد كه طرف امريكايي نيز در فكر يك راهحل و نيز تخفيف تنش است. عدم مخالفت ترامپ با طرح ماكرون با توجه به اينكه اين طرح همچنين شامل تعليق برخي تحريمهاي نفتي نيز هست، حكايت از گشوده بودن پنجرهاي دارد كه بيشك تا خاتمه بخش سران نشست مجمع همچنان باز خواهد ماند. روند حذف بولتون و دوستانش از كاخ سفيد عامل تنشزداي ديگري در معادلات جاري است. قبل از اينكه حذف بولتون يا مشكل اصلي بين او و ترامپ مهم باشد، رسيدن ترامپ به اين نقطه كه او را حذف كند، مهم است. اين به اين معني است كه ترامپ در سياست خارجي بيش از پيش با نوعي از نظرات كه بولتون نمايندگي ميكند، همسو نيست. نزديك شدن انتخابات و لرزان بودن موقعيت ترامپ در داخل، او را بيش از پيش بر آن داشته تا در پي مقابله با دشمنان فرضي امريكا با هدف به زانو درآوردن آنها نباشد بلكه در پي رسيدن به تفاهمي هر چند موقت با آنها و از اين طريق كاهش تعهدات امريكا در خارج باشد؛ بلكه از اين طريق اقشار بيشتري از رايدهندگان در انتخابات سال آينده را با خود همراه كند.
اهميت ديگر خروج بولتون از كاخ سفيد اين است كه از اين پس سياست خارجي ترامپ بيش از پيش شخصي خواهد بود و به قولي او از اين پس عملا خود مشاور امنيت ملي خود نيز خواهد بود. چراكه او اكنون تصور ميكند كه تجربياتي نيز اندوخته و به علاوه كسي كه جانشين بولتون خواهد شد به لحاظ وزن و شخصيت قطعا از 3 سلف خود يعني ژنرال فلين، ژنرال مكمستر و بولتون ضعيفتر خواهد بود. منفعل بودن پمپئو به عنوان كسي كه نيم نگاهي به آينده حرفهاي خود دارد و نيازش به حفظ حمايت حاميان ترامپ بيش از پيش به قائم به فرد شدن سياست خارجي امريكا كمك خواهد كرد. شوخي ترامپ بعد از اخراج بولتون آنجا كه گفت:«كار با من خيلي راحته چون همه تصميمات را خودم ميگيرم و ديگران لازم نيست كار كنند» شايد جديترين شوخي او بود. به اين ترتيب حذف ساختار سنتي سياست خارجي امريكا از روند تصميمگيري كه با حذف ديپلماتهاي حرفهاي وزارت خارجه امريكا از امور حساس شروع شد، اكنون كم و بيش به شوراي امنيت ملي ترامپ نيز رسيده است. سوال مهم اين است كه اين تحولات چه تاثيري بر آينده تقابل ما و امريكا خواهد داشت. واقعيت اين است كه پذيرش طرح ماكرون براي مقامات ما از آن رو مشكل است كه اولا معلوم نيست، ايران تا چه حد بر دريافت و هزينه اين اعتبار 15 ميلياردي كنترل خواهد داشت. ثانيا معلوم نيست كه اين اعتبار قابل تكرار خواهد بود يا نه. ثالثا تعليق تحريم نفتي تنها براي يك دوره مثلا 4 ماهه خواهد بود يا قابل تمديد يا نامحدود. رابعا ناروشن بودن اين 3 مورد تا چه حد موجب شرطي شدن جامعه و اقتصاد ايران خواهد شد و عوارضي احتمالا بيشتر بعد از يك دوره مثلا چند ماهه خواهد داشت. سوال مهم ديگر اين است كه با وجود 3 سوال قبلي، آيا ايران به خاطر در پيش بودن انتخابات امريكا، ثبات نسبي در اقتصاد ايران، حمايت اروپا به خاطر برقرار بودن برجام و... آيا اكنون به نسبت در قويترين موضع خود قرار ندارد و آيا قرار گرفتن ما در موضعي قويتر در آينده محتمل خواهد بود. همچنين آيا كاهش تعهدات برجامي كه اكنون قويترين حربه ماست، ما را در وضعيتي پارادوكسيكال قرار نداده است: به اين معني كه آيا با تداوم كاهش تعهدات ذيل برجام و به صفر رسيدن آنها اروپا در مسير اعاده قطعنامههاي پيشين شورا در چارچوب قطعنامه 2231 قرار نخواهد گرفت و به عكس اگر كاهش تعهدات را متوقف كنيم، اين قويترين اهرم را از دست نخواهيم داد؟