چرا دو قطبي ميسازيم؟
فاطمه سعيدي
عادت كردهايم از هر موضوعي يك دو قطبي تمامعيار بسازيم و در دو سوي آن بايستيم و شعار مرده باد و زنده باد بدهيم. اتفاق دلخراش اخير به جاي آنكه مايه عبرت شود و رسيدن زنان به حقوقشان را سرعت بخشد در كمال تعجب با ميدانداري صدا و سيما و رسانههاي خاص و نحوه پردازش موضوع توسط آنها...
يك ديوار ضخيم بين مردم ميكشد و طرفداران حضور زنان در استاديومهاي ورزشي را يك سو و بقيه را سوي ديگر قرار ميدهد. در اين ميان رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور نيز با پردازشي خاص اين ديوار را ضخيم و ضخيمتر ميكنند. يكي از دين خدا مايه ميگذارد و ديگري بديهيترين حقوق انسانها را بر سر دست ميگيرد و فضا چنان غبارآلود و تند ميشود كه گويي اين دو در تضاد هستند.
كمكم يك آسيب اجتماعي كه بايد در دانشگاهها و پژوهشگاههاي علوم انساني براي حل چاره پيدا كرد تبديل به صحنه نبرد حق و باطلي ميشود كه انگار در تاريخ اولين و آخرين بار است كه شكل ميگيرد و انسان حتما بايد يكسوي اين صحنه ايستاده باشد تا معلوم شود راهي سعادت است يا شقاوت. هيچكس فكر نميكند رنگ قدسي زدن به خودكشي چه عواقب دهشتناكي دارد، در مقابل هيچكس هم فكر نميكند كه مگر چه اتفاقي ميافتد اگر زنان مثل همه جاي دنيا از استاديوم ورزش مورد علاقهشان را تماشا كنند؟ ما عادتهاي غلط بسياري داريم. يك اشتباه را چنان حيثيتي ميكنيم كه نتوانيم سر سوزني از آن عقب بنشينيم.
اما شايد يك روزي در آرامش اين عادتهاي غلط «ما» را روي كاغذ بنويسيم و ببينيم سهم چه كساني چقدر است. سهم صدا و سيما، سهم نهادهاي فرهنگي موازي كه فقط بودجه ميگيرند، سهم نهاد مدرسه، سهم دانشگاه، سهم دستگاههاي امنيتي، انتظامي و قضايي، سهم رسانههاي فارسيزبان خارجي، سهم نهادهاي مدني و بالاخره سهم مردم و شهرونداني كه هميشه در اين صفبنديهاي غيرواقعي قرباني ميشوند.