• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4464 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۵ شهريور

از سپردن كار به آدم حسابي تا رسيدن نامه از سوفيا لورن

فريدون مجلسي

وقتي داستان لحاف‌دوز شعرخواني را كه در 100 سال پيش استاد زبان فارسي ديپلمات امريكايي بود براي احمدرضا احمدي شاعر تعريف كردم، طبيعي بود كه به هيجان آمد، يعني احساس احترام بيشتر نسبت به اهميت كار خودش كرد. صحبت به اهميت شعر و در نتيجه شاعر در ميان ايرانيان كشيد. گفتم در واقع شعر در ادبيات ايران و نزد ايرانيان ارزش ديگري دارد و به شاعر خوب به قول امروزي‌ها «برند» مي‌بخشد و تو هم اين برند را داري و اگر از تابلوهاي نقاشي‌ات استقبال بيشتري مي‌شود به خاطر اين «برند» شاعري است. اما او معتقد است كه از برند شاعري، آبي گرم نمي‌شود. در واقع احساس مي‌كنم اين هنرمند دونبش از استقبال از نمايشگاه‌هاي نقاشي‌اش راضي است و كوشيده اين نبش دوم هنرش را ارتقا هم ببخشد. تاييد كرد و با طنزي حاكي از آزردگي گفت، چندي پيش گالري‌داري كه كارهاي جديد مرا مي‌ديد، نگاهي به من انداخت و از من پرسيد:«آقاي احمدي، راستي اين تابلوها را خودتان كشيده‌ايد؟!»

شايد ارتقاي كيفيت كارهاي احمدي بيش از حد باور صاحب يا مدير گالري بوده. خنديدم و به او گفتم «دلخور نباش، قصد بدي نداشته. شايد مي‌خواسته به اين‌ ترتيب از كيفيت كار تعريف كرده باشد! برايش تعريف كردم كه چندي پيش دوست ناشر بسيار معتبري دو نمونه از كارهاي چاپ شده بسيار خوب و تميزش را به من هديه كرد. ديدم يكي از آن كتاب‌ها را خودم قبلا ترجمه كرده بودم. با تشكر به او گفتم، اين كتاب ‌ترجمه ديگري هم دارد و او كه به كيفيت كار خودش اطمينان داشت، گفت «بله اما «مال من» كار يك مترجم «حسابي» است.» واقعا به من برنخورد. خنديدم و او هم دليلش را نفهميد. خب او كه به من طعنه نمي‌زد، لطفي به من كرده بود و ضمنا مي‌خواست از كيفيت كار نشر خودش تعريف كند. باز از خاطره دوست پزشكي برايش گفتم كه يك روز جمعه همراه همكار متخصصش در سفر شمال براي ديداري سر راه به ويلاي آشنايي رفته بود. دوست ما همكار متخصصش را معرفي مي‌كند. خانم صاحبخانه كه فرزندش به يك بيماري در حيطه تخصص او مبتلا شده بود و روز جمعه دست‌شان به جايي بند نبود با خشنودي مي‌گويد «چه خوب. خيالم راحت شد. اگر ممكن است آقاي دكتر لطف كنند او را ببينند و اگر دارويي لازم است عجالتا بدهند تا فردا بتوانيم او را پيش يك دكتر «حسابي» ببريم.» احمدرضا احمدي خنده‌اي كرد و گفت، «اين را هم بنويس.» گفتم چشم و اكنون ضمن وفاي به عهد بايد بگويم از نتيجه اخلاقي هم غافل نباشيد و هميشه هر كاري را به يك آدم حسابي بسپاريد.

ديروز كه مطلبي را برايش تعريف مي‌كردم ضمن ابراز دلخوري از پزشكي كه به يك چشمش آسيب رساند و تمجيد از پزشك ديگري كه تا حد امكان ترميم كرده است، ديدم خيلي سر حال به نظر مي‌رسد. گفت راستش به خاطر نامه‌اي است كه هر چند با نيم قرن تاخير از سوفيا لورن دريافت كرده است! گفتم قضيه چيست؟ گفت راستش در جواني «هنرهاي» سوفيا لورن را مي‌ستودم و شيفتگي و ارادتي نسبت به ايشان داشتم و به شوهر مرحوم‌شان كارلوپونتي حسادت مي‌كردم. برخي از دوستان هم آگاه بودند. براي يكي از اين دوستان كه بازيگر سينما و هنرمند برجسته‌اي‌ است اخيرا در سفري كاري به ايتاليا ديداري با سوفيا لورن دست مي‌دهد و او ضمن صحبت شمه‌اي از ارادت باستاني شاعر ما براي سوفيا تعريف كرده بود. سوفيا كه از شنيدن داستان رومانيتك و باستاني شاعري ايراني در سرزميني ديگر به هنرش به وجد آمده بود، نامه‌اي دوستانه به شاعر ما مي‌نويسد و دريافت آن حال ايشان را خوش مي‌كند البته ضمن اندوه از اينكه چرا اين نامه با 50 سال تاخير به دستش رسيده است! به ياد شهريار افتادم كه از زبان حال احمدرضا بگويد: سوفيا از نامه‌ات شادم ولي حالا چرا/ بي‌وفا اين زودتر مي‌خواستي حالا چرا.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون