• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4489 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۳ مهر

گفت‌وگو با بهزاد خواجات به بهانه چاپ مجموعه شعر «خالكوبي پروانه بر اژدها»

شعر دهه 70 حتي از خودش هم عبور كرده است

بهنود بهادري

 

 

بهزاد خواجات يكي از شاعران تثبيت ‌شده و شناخته شده جريان موسوم به شعر دهه 70 است. جرياني كه در تبيين خود معمولا مباحث متعدد فلسفي، عمدتا از نظريه‌پردازان غربي را به توليدات شعري‌اش الصاق كرده است. اين ضميمه كردن ادبيات به فلسفه البته جهت فهم رفتار جديدي بود كه با هياهو و سر و صداهاي زيادي چه از طرف موافقان و چه از سوي مخالفان همراه بود. خواجات را علي‌القاعده بايد از نقش‌آفرينان اين جريان تلقي كرد. با اين وجود وجه مشخصه‌اش از همان كتاب اول، «چند پرنده مانده به مرگ؟» سعي‌اش در حفظ نوعي ميانه‌روي بود. خصوصيتي كه به لحاظ رفتار با زبان در شعر او را در زمره – اصطلاحا - بهنجارنويسان آن جريان قرار مي‌دهد. در گفت‌وگويي كه مي‌خوانيد، بهزاد خواجات در بحثي پيرامون رواج بازي‌هاي زباني در دهه 70، آن را امري طبيعي مي‌داند و از بازي‌هاي زباني به يكي از مولفه‌هاي شعر آن جريان ياد مي‌كند و حتي ادبيات را به تعبيري نوعي بازي در حكم اتمام يك مرحله و ورود به مرحله‌اي جديد مي‌داند. كتاب‌هاي قبلي خود را نقد مي‌كند اما در زير پوست سخنانش، مدافع كليت جريان شعر شعر دهه 70 است.

خواجات نويسنده كتاب‌هايي نظري در حوزه شعر از قبيل «منازعه در پيراهن» و «رمانتيسيسم ايراني» هم هست و شايد از اين‌ رو است كه بخشي از گفت‌وگو با او جامع كليت شعر معاصر فارسي است. شاعري مدرنيست كه در شعرش رفتارهاي پست‌مدرنيستي ديده مي‌شود و در عين حال مدام بحث رابطه ساخت شعر با ساختارهاي سياسي و اقتصادي و ذائقه مخاطب را پيش مي‌كشد و اين پرسش را به ذهن مي‌آورد كه آيا طرح اين دغدغه‌ها هم از همان بازي‌هايي است كه اين مدرس دانشگاه به ادبيات نسبت داده؟

«خالكوبي پروانه بر اژدها» همان‌ طور كه خود شاعر هم گفته، مجموعه شعري است كه نسبت به آثار قبلي شاعر، زبان ساده‌تري دارد و اين شايد براي شاعري دهه هفتادي نوعي محافظه‌كاري تلقي شود. به هر روي خواجات دكتر است؛ البته از نوع اديب‌ و نه طبيب. دكتري كه نسخه‌هايش را در كتاب‌هاي نقدي كه نوشته و حتما خواهد نوشت، مي‌پيچد و طبعا بنا نيست مداواگر باشد بلكه آغازگر است و طبعا سازنده مدخلي براي حركت‌هاي رو به جلو. به بهانه انتشار مجموعه شعر «خالكوبي پروانه بر اژدها» با بهزاد خواجات گفت‌وگو كرده‌ايم.

شما يكي از شاعران شاخص شعر دهه 70 هستيد كه با سويه‌هاي منتقدانه‌اي هم داريد. به نظر شما چرا شاعران برجسته آن دوران كم‌كار هستند و به ‌طور كلي كمتر ديده مي‌شوند؟ آيا دليل شعري دارد يا به فضاي كلي ادبيات ايران مربوط مي‌شود؟

اين مساله دو دليل دارد كه يكي را مي‌توان در خود شاعران اين جريان جست‌وجو كرد و دليل ديگرش به بُعد تاريخي آن جريان برمي‌گردد. دهه 70 يك پكيج بود. يك پكيج سياسي، اقتصادي و اجتماعي. يعني بايد ديد اين شرايط چه بوده كه در آن دوران ايجاب مي‌كرده شعر ايران به يك خانه‌تكاني دست بزند و وارد فضاهاي جديدي شود و آيا آن شرايط امروزه هم فراهم هست يا نه؟ دوم اينكه بايد ديد آن شاعران كه شروع كردند با آن عزم‌هاي استوار چه چيزي در چنته داشتند و به مرور زمان چگونه توانستند آنها را به فعليت برسانند. مساله زماني را كه مطرح مي‌كنم به واسطه اين است كه در آن دهه ما با وفور نشريات مواجه هستيم. فضاي جديدي در گفتمان سياسي ايران ايجاد شده بود. شرايط اقتصادي شرايط خاصي بود كه مردم مي‌توانستند بيشتر با كتاب و مطالعه انس داشته باشند و فضاي نشر هم فضاي پررونقي بود. در نتيجه اين ايجاب مي‌كرد كه در حقيقت يك بازبيني در شعر سنتي فارسي صورت بگيرد. سنت كه مي‌گويم يعني از دهه 60 به قبل. مساله تكثرگرايي مطرح شد در گفتمان‌هاي ديني؛ مساله پلوراليسم مطرح شد. ترجمه‌هاي جديدي از متفكران غربي چون ليوتار، فوكو و... صورت پذيرفت. اين باعث شد كه نسل جوان در يك بزنگاه تاريخي قرار بگيرد كه هم به گذشته نقد داشته باشد و هم به نقد شعر گذشته برآيد و هم مواد اين تغيير را در اطراف خود حس كند و راحت به آن دست پيدا كند. اينها شرايط اجتماعي آن تحول بود. در خود شاعران دهه 70، شاعراني بودند كه با شور و شوق فراوان آمده بودند كه سنت شعر فارسي را برنمي‌تابيدند و مي‌خواستند به فضاي جديدي راه پيدا كنند. مشخص است كه در مرور زمان هيچ چيز در خود ايستا نمي‌ماند و به قول آن فيلسوف از يك خيابان دوبار نمي‌توان گذر كرد. ما هم همان طور كه پيش رفتيم با دو سه متغير روبرو بوديم. يكي زمان بود، يكي خود شاعران بودند و يكي خود جريان شعر بود. اين سه متغير تغيير كرد و وقتي كه تغيير كرد طبيعتا بر شعر و بر خود شاعران دهه 70 اين متغيرها تاثير گذاشتند. شرايط امروز شرايط دهه 70 نيست. بنابراين شعري كه در دهه 70 گفته شد دليلي ندارد همچنان مثل آن دهه گفته شود. خود شاعران دهه 70 شاعراني بودند كه بعضي بيش از آنكه بنيه و توان علمي خود را بالا ببرند بيشتر جذب هيجانات موجود در شعر آن دهه شده بودند و در نتيجه از حركت‌هايي كه مي‌توانستند آن را ادامه دهند و به بار بنشانند باز مي‌ماندند و نتيجه آن شد كه ما الان در سال ۱۳۹۸ شاعراني را داريم از دهه 70 كه آنها به طور جدي به ادبيات پرداخته بودند و جذب هيجان‌هاي كاذب فراشعري نشده بودند. كساني كه دارند اين جريان شعري را ادامه مي‌دهند، كساني بودند كه بنيه شعري داشتند. اين هوش را داشتند كه با تغييرات اجتماعي اقتصادي كنار بيايند اين تغييرات را در خود جذب كنند و به فرآيند شعرهاي تازه تبديل كنند.

طبيعي است كه در دهه 40 چون دهه 30 نبايد شعر گفت. در دهه 50 نبايد چون دهه 40 شعر گفت و در نتيجه در دهه 90 هم نبايد چون دهه 70 شعر گفت. اين تغييرات و پوست‌اندازي را اگر كسي درك نكند، نمي‌تواند به فضاهاي جديدتري راه پيدا كند. كسي كه اگر آن را درك نكند و به فرآيند باقي مانده همچنان از دهه ۷۰ ارتزاق كند و آن فضا را بكشاند و در دهه 90 بخواهد پهلوان شعر دهه خودش شود، سخت در اشتباه است و راه به جايي نمي‌برد.

به نظر شما چه مولفه‌هايي از جريان شعر دهه 70 باقي مانده و الان در شعر دهه 90 مشهود است؟

جريان‌هاي شعري برخلاف سبك دروازه‌اش هميشه باز است و چون سبك تثبيت نمي‌شود و به پايان نمي‌رسد و حقيقت اين است ما تا الان هم سلول‌هاي دهه 40 و 50 را در شعر خود داريم ولي اين سلول‌ها به طور فعال تعيين‌كننده در روند كهن آن شعر نيستند مثلا آيا امروزه تركيب‌هايي چون تركيب‌هاي شعر فريدون توللي فريدون مشيري مگر ساخته نمي‌شود؟ اينها همان سلول‌هايي است كه باقي مانده است. ولي روند شعر ديگر آن روند شعري گذشته نيست. بنابراين ما از شعر دهه 70 هنوز سوخت و ساز داريم كه بازمانده آن دوران است ولي آن مولفه‌ها آرام گرفته در يك زبان آرام‌تر دارد پيش مي‌رود. سلول‌هاي دهه 70 در روند شعري دهه 80 و 90 رسوب كرده ولي تعيين‌كننده جريان شعر نيست.

جريان شعر رو به سوي ديگري دارد؛ با برداشت‌هايي كه از شعر دهه 70 دارد. يعني اگر دهه 70 بود علتش آن است يك خانه‌تكاني در سنت شعر فارسي رخ داده است. شما اگر در دهه 80 به شعر فارسي نگاه كنيد كاري خارق‌العاده صورت نپذيرفته و نمي‌توان نام پنج شاعر مهم يا برجسته در دهه 80 را آورد كه كارهايي صورت داده باشند كه بتوان در رفرنس‌هاي مقالات با آنها استناد كرد ولي در شعر دهه 70 به وفور اين موارد يافت مي‌شود و اين نشان‌ دهنده اين است كه شعر دهه 70 يك ميراث داشته كه اين ميراث به دهه‌هاي بعد از خودش انتقال يافته هرچند كه نتوان به صورت مستقيم آن مولفه‌ها را در شعر بعد از خودش ديد.

اگر بخواهيد تيتروار به مثال‌هايي از ميراثي كه در دهه 90 قابل استناد است اشاره‌اي بكنيد، به چه مواردي اشاره مي‌كنيد؟

مثلا نوع طنزي كه در دهه 70 مطرح مي‌شود شبيه طنز كلاسيك نيست. يا تكثرگرايي كه در شعر دهه 70 مطرح مي‌شود. چون شعر قبل از دهه 70 شعر سخن‌هاي كلان بود شعر كلان روايت‌ها بود. اگر در دهه 90 كسي بخواهد با كلان روايت‌ها بجنگد اگر بخواهد طنز خاص و گروتسك‌وار بياورد الان ديگر هنري نكرده و ما به عنوان يك كار جديد از او ياد نمي‌كنيم. اين اتفاق در آن سال‌ها جديد بود و خيلي‌ها با آن در افتادند يك چالش جدي بود.

شما اين مولفه‌ها را در شعر دهه ۹۰ مي‌بينيد؟

من موارد بالا را به صورت حفظ شده و به طور زيرينه در شعر دهه 80 و 90 مشاهده مي‌كنم يعني به عبارتي آن چريك‌هايي كه در دهه 70 جنگيدند دولتش را شاعران دهه 80 و 90 تشكيل دادند.

چون شما از اصطلاح سلول‌ها در شعر استفاده كرديد، مي‌پرسم آيا شعر دهه 70 اعتقادي به آن سلول‌هاي ماقبل خود داشت؟

شاعران دهه 70 با هم همسو نبودند يعني از نقطه عزيمت با هم همسو بودند كه خانه تكاني مهمي بايد صورت بگيرد ولي اينكه به كجا بايد رسيد را با هم چندان همخوان نبودند. ما در اين جريان شعري چون تمام دوران، شعر مرتجع داريم، شعر ميانه‌رو داريم و شعر تندرو هم داريم. اين آرايش همان آرايشي است كه ما در شعر مثلا مشروطه مي‌بينيم. من خودم در جبهه بودم. كه ميانه‌رو بودم يعني معتقد بودم كه سنت شعر فارسي چيز مقدسي است و بايد به آن احترام گذاشت و مي‌توان از آن برداشت‌هايي داشت اما عده‌اي معتقد بودند بايد منفجر كرد بايد تخريب كرد بايد خراب كرد تا چيزي بعد بهتر ساخته شود. اما من معتقد به اين موارد نبودم سعي مي‌كردم ميانه‌رو باشم هرچند كه در تمامي كارهايم اين گونه هم نبودم.

اين را كه گفته مي‌شود اين تندروي‌هاي صورت گرفته موجب مخاطب‌گريزي در شعر امروز شده است، قبول داريد؟

خير به مخاطب گريزي اعتقادي ندارم بنا به دلايلي كه خواهم گفت؛ من معتقدم شعر دهه 40 و 50 هم خوانده نمي‌شد اگر خوانده مي‌شد بنا به دلايلي وراي شعر به دلايل سياسي بود. مثلا شعر شاملو پرچم شعر سياسي ايران بود؛ شما ببينيد در آرامش چند نفر شاملو يا فروغ مي‌خوانند؟ آن موقع هم كه خوانده نمي‌شد.دقت كنيد كه در آن زمان تعداد شاعران بزرگ كم بود و فضاي اجتماعي به گونه ديگري بود و اين همه ملعبه‌هاي فضاي مجازي نبود. طبيعتا انتخاب مردم كتاب بود و كتابخواني و فضاي مبارزاتي اين موارد را ايجاب مي‌كرد. به نظر من بعد از انقلاب شعر و داستان از عرصه توجه عام جامعه خارج شد چون فضاي مجازي قوي‌تر شده است. الان هم در زمانه ما به هنرهاي بصري بيشتر از شعر و هنر‌هاي نظري توجه مي‌شود.

در شعر شما به غير از بهنجار بودن زبان نسبت به شاعران شعر دهه 70 مي‌توان از وجوه افتراق ديگري چون تغزلي بودن آن با بروزهاي مختلف اشاره كرد. آيا اين يك تعمد است يا از سنت شعري فارسي در كار خود استفاده كرده‌ايد؟

اين سخن شما مرا متعجب كرد چون مايه‌هاي عاشقانه در شعر من كم است در كتاب آخر مقداري وجود دارد.

اجازه دهيد مثال عاشقانه‌اي از كتاب شعر جمهور خودتان بياورم. آنجا كه نوشته‌ايد: «من گيسوانت را مي‌دانم/ مي‌دانم كه تك‌پوش آبي تو يعني چه...»

بله عشق از نوعي كه خودم به آن نگاه مي‌كنم در اين مجموعه آخر هم هست اما نه عشق رمانتيك. عشق به مدلي جديد. مدل جديدي كه مي‌گويم يعني عشقي تنيده در فرآيند‌هاي اجتماعي و عاطفي جديد و نگاهم به مساله عشق به صورت كلي با شوخ‌كاري و شوخ‌‌طبعي همراه بوده است. حالا ممكن است جاهايي رومانتيك هم شده باشم نمي‌توانم كتمان كنم ولي به طور كلي اين شوخ‌كاري و شوخ‌طبعي كه در كل كارهايم داشته‌ام در شعرهاي عاشقانه‌ام هم وجود دارد.

استتيك زباني شما در هر مجموعه شعري‌تان تغيير مي‌كند. علت اين پوست اندازي‌هاي پي‌ در ‌پي چيست؟

بله، تعمدي در اين رفتار بوده من در مجموعه شعر جمهور، ادا زياد در مي‌آوردم و سعي كردم اين اداها را خوب در بياورم چون در جامعه هم تب اين گونه شعر بالا رفته بود. مجلات اين را مي‌طلبيدند. زماني بود كه خودم هم ميل به ديده شدن آثارم را داشتم. به همين لحاظ سعي كردم اين گونه شعر بنويسم. جالب است بدانيد كه كتاب جمهور خودم را اصلا دوست ندارم ولي همان كتاب جايزه را به خود اختصاص مي‌دهد. خودم تصنع را در آن كتاب احساس مي‌كنم. در دو مجموعه بعدي مثل «اروند از در مخفي» يا «بو نوشتن براي شرجي» ناف من بريده مي‌شود. يعني وارد فضايي مي‌شوم كه زبان من ساده مي‌شود و سعي مي‌كنم بيشتر معنايابي‌هاي شعرم وجه امتيازش قرار بگيرد نه پايين بالا كردن زبان و مانورهاي زباني.

يكي از كتاب‌هاي سخت شما «بو نوشتن براي شرجي» است. علت آن چيست؟

بايد ببينيد در چه تاريخي نوشته شده. شما به تاريخ آن شعرها نگاه كنيد و منطبق كنيد بر رخدادهاي آن زمان. شك نكنيد منطبق است با اتفاقات رخ داده. وقتي نوشتن (بو نوشتن) واقعا آن شعرها بو گرفته بودند به خاطر اينكه اين شعرها 10 سال چاپ نشده بودند و به دلايلي خودم هم رنج مي‌كشيدم. اين شعرها حاصل آن دوران است كه آنقدر پيچيده و درون‌گرا شده‌اند آن شعرها. خودم هم آن شعرها را دوست ندارم جز چند شعر از آن مجموعه.

اگر اين پوست‌اندازي‌هاي مدام را تاييد مي‌كنيد نظرتان درباره امضا شاعر و قلم مشخص شاعر نزد مخاطب چيست؟

من هميشه از تكرار گريزانم شما به بسامد موجود كلمات در كل آثار من دقت كنيد فكر نمي‌كنم كسي به جرات بگويم در اين دو دهه اخير شعري گفته باشد كه اين همه كلمات متنوع داشته باشد كلمات انديشه هستند. همان قدر كه كلمه در شعر به كار رفته به همان ميزان از تكرار بيزارم. هيچ‌ وقت علاقه نداشتم كه كتاب‌هايم شبيه به هم باشد. سير كتاب‌هاي من نشان مي‌دهد زبان و بيان تغيير كرده و گاهي برخي مي‌گويند ما فكر نمي‌كرديم اين شعر يا كتاب از آن شما باشد اگر نام‌تان قيد نمي‌شد. در همين كتاب آخرم (خالكوبي پروانه بر اژدها) زبان بسيار ساده شده، بيان بسيار ساده شده. در كتاب بعدي هم كه خواهد آمد باز اتفاق ديگري رخ خواهد داد.

در كتاب آخر شما «خالكوبي پروانه بر اژدها» علت سادگي زبان و بيان چيست؟ منظرگاه شعري شما تغيير كرده يا اين دوان يك دوره گذراست؟

اين كتاب يك تجربه خيلي جديدي است براي من. مدت‌هاست كه طبع شعر ساده يا ساده‌نويسي طبع جاري شعر امروز شده. من مطلبي نوشتم كه اصطلاح ساده‌نويسي اصولا اشتباه است شعر يا شعر است يا نيست. ما نه شعر ساده داريم و شعر سخت. ما شعر را از حيث اينكه ساده است يا نيست كه بررسي نمي‌كنيم چون در هيچ دستگاه انتقادي اين مطلب نمي‌گنجد. از حيث زيباشناختي يا زبان مي‌توان شعر را بررسي كرد ولي از بعد ساده بودن يا سخت بودن قابليت بررسي ندارد. من در اين كتاب دست به يك آزمون زدم و اين آزمون اين است كه بتوانم شعري بگويم كه مخاطب بپذيرد آن شعر است ساده هر چند اگر گفته شده باشد ولي در عين حال وجود شاعرانه و وجوه حرفه‌اي خودش را حفظ كرده باشد و از آن استايل و فرمتي كه در ذهن من وجود دارد به عنوان يك شعر خوب خارج نشده باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون