در ماه غلامرضا تختي
آلبرت كوچويي
در دوراني كه ونسان وانگوگ و پل گوگن، با هم كار و به گونهاي زندگي ميكردند، بحرانهاي روحي و رواني سخت هر دو را ميآزرد. افسردگي، ماليخوليا، دردها و رنجها دامنگير اين دو بود. به هنگامي كه شور كار هر دو را به خلق آثاري شگفتانگيز، شاهكارهاي مانده براي همه دوران، وا داشت. آثاري را كه در اين دوره با هم بودند آفريدند، حيرت انگيزند. دردناكتر آنكه نه تنها آثارشان با بيمحلي، رودرو بودند كه گاه به سخره هم گرفته ميشدند. پس از ناميدن به سخره مكتب امپرسيونيسم- اثرنگاران- و نقطه نگاران و جز اينها، وانگوگ و گوگن با بهكارگيري ديوانهوار رنگها، مكتب باز به طعنه «فوويسم» - وحشي نگاران - را نام نهادند. مقصود از اين مقدمه اين بود كه روزي هر دو بر آن ميشوند تا چهره هم را نقاشي كنند.حاصل اين نگاه به هم و نقاشي كردن چهره هم، دو تابلو شد - كه درون هر دو را - آشكار و به گونهاي فاش ميكرد. خاطرم نيست در زندگينامه آنها خواندم، گوگن بود يا وانگوگ، كه با ديدن تابلوي ديگري برآشفته و بر هم حملهور ميشوند، با اين ادعا كه من وحشي و ديوانهام؟ و قهركنان، از هم دوري ميكنند. همه رازهاي چهره نگاري، يا پرتره نگاري، همين است كه درون موضوع نقاشي را عيان كرده، افشا كنيد. آنچه وانگوگ و گوگن كردند. بيترديد كمتر نقاشي است كه چهره نگاري نكرده باشد و نقاشان ما، جدا از ديگران نيستند. گاه نقاش، همه دانستههاي خود را از صاحب چهره بر بوم ميآورد. گاه نقاش، لحظههايي از زندگي را، انديشهها يا تفكر و نظريههاي شخص را و البته كه همه آنها را با تصور و برداشت و درك خود در هم ميآميزد.
نقاشان نوگراي ما، به ويژه نامداران دهه چهل و پنجاه و پس از آن را ميبينيم كه در مثل برخي، چون ژازه طباطبايي، دريابيگي، زندهرودي و... دست به چهره نگاري نميزنند، مگر از سر تفنن و نگرش سرخوشانهشان نقش بزنند و برخي شيفته چهرهنگارياند. هانيبال الخاص، نقاش داستانسرا از جمله آنها است. در اين ميان نقاشي است كه شيفتهوار و عاشقانه چهره نگاري ميكند و به گمان من كمتر هنرمندي است كه بخش عمدهاي از تابلوهايش را چون او، خاص چهرهها كند. چون: بهزاد شيشهگران.در نزديك به 200 تابلو، فقط چهره غلامرضا تختي را نقاشي كرده است. همه زندگي «تختي»، در خطها و رنگهاي تابلوهاي او نقش شده است. همه دلنگرانيهايش، همه اندوهها، همه دلمردگيها و با آنها، همه رازهايش و همه ابهامها و ايهامها، تختي خودكشي كرد؟ تختي را، به روايت آن روزهاي دهه چهل، خودكشي كردند؟ يا شعار آن روزها، واقعيت داشت كه در تشييع جهان پهلوان كه خود به عنوان دانشجو با آن جماعت در سوگ آمده، ميگفتيم و ميشنيديم: دروغ ننگين سال، خودكشي قهرمان؟ بهزاد شيشهگران در كنار 200 چهره تختي، به همين تعداد چهره آدمهاي شاخص ديگر در جامعه، در دنياي ادبيات، هنر، سياست، انديشه و تفكر را نقاشي كرده است.«تاش»هاي او، تكه رنگهاي آمده بر بوم، مقوا، كاغذ، چوب و.... خبر از سر ضمير درون آدمهايش ميدهند. براي او، شيوه و گونه چهره نگارشاش، خود مكتبي شده است، خاص او. چين و شكن خطهاي پهن و آشفته، رنگهاي گاه به گاه آمده همه از توان تفكر و قلم ساحرانه بهزاد شيشهگران ميگويند. اما در اين ماه «تختي»، دريغم بر اين است كه 200 تابلوي چهره تختي در انبارها در حبساند؛ نه در موزهاي، در مثل، براي يك قهرمان.
همتي بلند بايد ...