چرا راه دور برويم
غلامرضا طريقي
يكي از بديهاي ما جماعت بيحواس اين است كه فكر ميكنيم كارتنخوابها از ابتدا كارتنخواب به دنيا آمدهاند. انگار كه در تصور ما جان و جهان آناني كه در كوچه و خيابان ميخوابند از ازل تا ابد با آسفالت و موزاييك آميخته است.
درست به همين دليل احساس ميكنيم آنها از سياره ديگري آمدهاند. درست به همين دليل وقتي از كنارشان رد ميشويم خودمان را جمعوجور ميكنيم كه گوشه قباي آخرين مدلمان به وجود و سايه آنها آميخته نشود؛ غافل از اينكه كارتنخواب بودن فقط يكي دو قدم با ما فاصله دارد. اولينباري كه من به اين حقيقت پي بردم شانزده سالم بود. ناگهان متوجه شده بوديم كه پدرم دچار بيماري سرطان تيروييد شده است. به توصيه پزشكان به سرعت به تهران آمده بوديم براي شيميدرماني و يددرماني. من كه فرزند بزرگ خانواده بودم پدرم را سپرده بودم به بيمارستان شريعتي و آن بخش جايي براي شب ماندن نداشت در دهه هفتاد. براي اينكه پدر در آن شرايط اندوه بيشتري به دل راه ندهد به او گفته بودم كه اتاقي در مسافرخانه گرفتهام. اما بعد از پرداخت هزينههاي بيمارستان پولي برايم نمانده بود و پولم فقط آنقدري بود كه بتوانم پدر را بعد از ترخيصش به زنجان برگردانم. چارهاي نداشتم جز اينكه آن روزها و شبها را در خيابانها و پاركهاي تهران بگذرانم. پدر در طول سه روز در اتاقهاي ايزوله بود و من نميتوانستم به ملاقاتش بروم. فقط بايد روزها را ميگذراندم تا روز و ساعت ترخيص او. آن شبها اولينبارهايي بود كه همپاي كارتنخوابها قدم زدم. شب اول، وقتي مردم تهران به سوي چراغهايشان پناه بردند، من در زمستان سرد آن سال تا صبح لرزيدم. نزديكيهاي صبح پيت حلبي پر از تخته و آتش يكي از همين كارتنخوابهاي ناآشنا بود كه گرمم كرد. فردا و پس فردا هم همينطور. نام آنها را نميدانستم، فقط پناه ميبردم به هرجايي كه در آن نيمكتي بود و ميشد درد وحشتناك پا را كمي كمتر كرد.
در همان شبها «كريم» را شناختم. او فاصله مهندسي راه و ساختمان و كارتنخوابي را با جمله «با يكبار كشيدن كه آدم معتاد نميشود» طي كرده بود؛ در چشم برهم زدني به قول خودش. در همان شبها داريوش را شناختم كه در «ميانه» با پيكان خستهاش به عابر پيادهاي زده بود و بعد از هراس زندان و اعدام خود را از ميانه، به ميانه كارزار آوارگي در تهران انداخته بود...همان شب اول فهميدم كه فاصله من با همه اين آدمها يك اتفاق است. يك تصميم است. اتفاقي كه ممكن است هر لحظه بيفتد و تصميمي كه ممكن است هر لحظه گرفته شود.