آنچه جوان در آينه بيند، پير در خشت خام بيند
رضا مختاري اصفهاني
مهدي بازرگان روشنفكر دينداري بود كه تجربه دولتمردي داشت اما حتي در دوره تصدي دولت موقت انقلاب از باورهاي ديني و روشنفكري خود دست نشُست. او در دوره حياتش حوادث و تجربههاي گوناگوني از سر گذراند؛ حوادثي كه او را به نماد برجسته روشنفكري و دولتمردي در ايران بدل ساخت. بازرگان روشنفكري بود كه در خانوادهاي اصيل و سنتي به دنيا آمده بود. پدرش، حاجعباسقلي تبريزي، از تجاري بود كه در عرصه اجتماع و سياست فعال بود. حاجعباسقلي در تشكلهاي ديني با مسووليت اجتماعي از جمله «جامعه اسلامي» فعال بود. اين تشكلها تنها به امور مذهبي و خيريه نميپرداختند، بلكه در امور سياسي و اجتماعي هم از باب وظيفه ديني و ملي فعاليت ميكردند. نشو و نما در چنين خانوادهاي بازرگان را آشنا با فرهنگ و تاريخ ايران كرد. او با آنكه در رشته مهندسي ترموديناميك تحصيل كرده بود اما با متون تاريخي و ادبي كهن ايراني آشنا بود و براي بيان نظراتش از اين متون وام ميگرفت. حتي به ادبيات عاميانه آگاه بود و گاه به ويژه در ايام نخستوزيري كه مخاطبانش تودههاي مردم بودند، به ضربالمثلها و حكايات عاميانه به ويژه حكايات ملانصرالدين تمثل ميجست. اگرچه برخي به خصوص تودهايها و ديگر گروههاي چپ اين ادبيات و تمثلها را به سخره ميگرفتند، اما گويي او در آن فضاي انتقام و انقلابيگري صداي روح لطيف و مسالمتجوي ايراني بود. بازرگان اما در برابر مخالفتها عقب ننشست. هرچند برخي مخالفتها از جانب برخي از يارانش مانند عزتالله سحابي بود كه از نهضت آزادي جدا شدند. سالها بعد اما برخي از اين مخالفان به اشتباه خود اذعان كردند. به قول سحابي: «آنچه جوان در آينه بيند، پير در خشت خام بيند». بازرگان اما متكي بر انديشههايي بود كه ريشه در تاريخ و فرهنگ ايران و باورهاي ديني او داشت. اين باورها در دوره تحصيل در غرب صيقل خورد و استحكام يافت. او خود در دادگاه تجديدنظر نظامي از سخنان رضاشاه در هنگام اعزام محصلين به فرنگ گفت كه از آنان خواست دو سوغات وطنپرستي و دانش را از غرب بياورند. از همين رو بازرگان پس از بازگشت از فرانسه، وطنپرستي فارغ از شاهپرستي برايش ملاك شد. او در اولين تجربه از فرانسه دريافت در اين كشور سرباز گمنام نماد وطنپرستي است؛ سربازي كه بدون توجه به نام و نشان و جايگاهش به جهت فداكاري و ايثار جانش براي وطن داراي حرمت و قداست بود. همچنين در باورهاي دينياش، علم جايگاه خاصي پيدا كرد و به دين و دانش توامان معتقد شد. كتابهاي «باد و باران در قرآن» و «مطهرات در اسلام» حاصل چنين نگاهي است.
ديگر باور بازرگان كه محصول احاطه او بر تاريخ و فرهنگ ايران و صيقل و تحكيم آن در دوره تحصيل در غرب بود، اعتقاد او به تشكلهاي مدني و نهادسازي است. او پس از كودتاي 28 مرداد 1332 براي زنده نگاهداشتن نهضت مليشدن صنعت نفت از موسسان نهضت مقاومت ملي بود.
همچنين پس از بازداشت در اين دوره، در زندان به تامل در شكست جنبشهاي ملي ايرانيان پرداخت. حاصل تاملات و تالمات او در زندان، تشكيل گروه «متاع» بود. متاع مخفف «مكتب تربيتي، اجتماعي و عملي» بود. به اعتقاد بازرگان، آموزش فرهنگي و عمل اجتماعي دو حلقه مفقوده جامعه ايران بود. به نظر ميرسد او در اين باره به تشكلهاي صنفي تحت آيين جوانمردي نظر داشت. اين تشكلها با منسجمساختن اعضاي يك صنف با باور به خصايص اخلاقي و مرامي جوانمردي توانستند جامعه ايران را در مقابل استبداد و اشغال متحد سازند. حال متاع در نگاه او چنين جايگاهي داشت؛ بهطوري كه انجمنهاي اسلامي دانشجويان، مهندسين، پزشكان و معلمان همچنين شركت سهامي انتشار محصول متاع بود. اين تشكلها علاوه بر آنكه در سپهر فرهنگي و اجتماعي ايران تاثيرگذار بودند، در تحولات سياسي منجر به انقلاب نيز نقش داشتند. چنانچه بسياري از وزيران و كارگزاران دولت موقت برآمده از همين تشكلها بودند. بازرگان بر مبناي همين باور تشكلگرايي، در جبهه ملي عضويت داشت و سپس نهضت آزادي را تاسيس كرد. او با چنين تفكري بود كه پس از پيروزي انقلاب از مردم ميخواست به خانههايشان بروند. اين سخن نه ناشي از نگاه نخبهگرايانه كه برآمده از نگاه نهادسازش بود.
چه به باور بازرگان، تودههاي بيشكل در روند دموكراسي ميتوانستند مخل باشند. اين نگاه اما تخطئه شد و قدر تفكر او زماني دانسته شد كه ديگر در اين جهان خاكي نبود.