روز 21 بهمن 1357
محمدمهدي جعفري
روز 26 ديماه شاه از ايران رفت. هم خود او ميدانست و هم مردم و هم امريكاييهايي كه او را وادار به ترك ايران كرده بودند، ميدانستند كه اين سفر بيبازگشت است. امام خميني كه از نيمه مهرماه در پاريس به سر ميبرد، قصد كرد كه به ايران بازگردد. از اين روي كميتهاي به نام كميته استقبال در مدرسه رفاه تشكيل شد. اعضاي اين كميته از روحانيون، بازاريها، اعضاي نهضت آزادي ايران و برخي افراد مستقل بودند. من هم يكي از اعضاي كميته استقبال بودم. در آن كميته تقسيم كار شده بود ولي هر كس هر كاري از دستش برميآمد انجام ميداد. من بيشتر در كار فرهنگي و تبليغاتي با عدهاي همكاري ميكردم. نشريهاي در همان كميته منتشر كرديم به نام «امام». بيانيههاي كميته، سخنرانيهايي از نوار پياده شده امام خميني، اخبار انقلاب، بيانيهها و اعلاميههايي را كه از طرف كميته استقبال يا جمعيتها و احزاب يا دفتر آيتالله طالقاني و با كميتههايي كه براي رسيدگي و سروسامان دادن به اعتصابهاي كارگري و كارمندي و به خصوص نفت منتشر ميشد، هم پخش ميكرديم. قرار بود امام خميني روز ششم بهمن به ايران برگردد ليك چون دكتر شاپور بختيار آخرين نخستوزير شاه برنامهها و اميدهايي براي اداره مملكت داشت و نميخواست در برابر حركت مردم كه ديگر به صورت يك جنبش انقلابي خودجوش درآمده بود، تسليم شود فرودگاه مهرآباد را با تانك و ديگر وسايل زرهي بست كه هواپيما نتواند در فرودگاه بنشيند. روحانيون به عنوان اعتراض به اين كار در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند. آيتالله طالقاني هم به متحصنين پيوست.
سرانجام امام روز دوازدهم بهمن به تهران آمدند. كميته استقبال افراد استقبالكننده را به دو گروه تقسيم كرد: گروهي مامور استقبال در فرودگاه بودند و گروهي در بهشت زهرا. من از جمله افراد مامور در فرودگاه بودم. امام خميني پس از وارد شدن به سالن فرودگاه و سخنراني كوتاهي كه كرد، به بهشتزهرا برده شد. سخنراني اصلي امام و استقبال مردمي از امام در بهشت زهرا بود. امام را پس از سخنراني در بهشت زهرا با يك هليكوپتر ارتشي به بيمارستان هزار تختخوابي (بيمارستان امام خميني كنوني) بردند. از آنجا به جاي ديگري رفت كه ما نميدانستيم كجاست. آن شب و آن روز من در حياط مدرسه رفاه ايستاده بودم، ناگهان در كوچك پشت مدرسه به شدت كوبيده شد. مستخدم مدرسه در را باز كرد. ديديم امام و همراهان او هستند. امام وارد سالن شد. افراد معدود و حاضر در كميته استقبال همه به استقبال آمدند. امام را به طبقه دوم راهنمايي كردند. امام در پاگرد پلهها نشست. ما هم همه نشستيم. امام نخست از همه افراد تشكر كرد و سپس با خواندن آيه «ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص» همه را به وحدت و يكپارچگي فرا خواند.
با آمدن امام به ايران به سقوط رژيم و پيروزي جنبش اسلامي اميدوار شدند و حركت شتاب گرفت. ليكن رهبري مشخص و سازماني براي جهت دادن به جنبش وجود نداشت و حركت خودجوش مردم بدون در نظر داشتن هدفي روشن ادامه داشت. امام اعضاي شوراي انقلاب را كم و بيش تعيين كرده بود و براي اجراي امور جاري به دنبال نخستوزيري مناسب اوضاع و احوال انتقالي آن روز بود. شهيد مطهري، مهندس بازرگان را پيشنهاد كرده بود. امام به مهندس بازرگان ميگفت از نهضت آزادي استعفا بده تا من حكم نخستوزيري را بنويسم. مهندس بازرگان پاسخ داد من كه خواستار نخستوزيري نيستم نه استعفا ميدهم و نه نخستوزيري را ميخواهم سرانجام به پيشنهاد آيتالله طالقاني قرار شد امام در حكم نخستوزيري بنويسد: «شما را جداي از نهضت آزادي به نخستوزيري تعيين ميكنم.» مهندس بازرگان پذيرش خود را موكول به استخاره كرد و پس از خوب آمدن استخاره پذيرفت و روز نوزدهم بهمنماه برنامه دولت خود و شيوه عمل خود را در دانشگاه تهران به اطلاع عموم مردم ايران رسانيد و با صداقت و صراحت هميشگي اعلام كرد كه روش حركت من مانند فولكس واگني است كه در جاده آسفالته حركت ميكند.
بيستم بهمن گارد شاهنشاهي با تانكهاي متعدد به پادگان همافران در خيابان نيروي هوايي حمله كرد، زيرا همافران در دبستان علوي به حضور امام رسيده به امام و انقلاب اظهار وفاداري كرده بودند. همين كه مردم از حمله گارد با اطلاع شدند به ياري همافران شتافتند و با سلاحهايي كه از درون پادگان به دست آنان ميرسيد، از بيرون پادگان به گارد تيراندازي ميكردند و همافران از درون به دفاع از خود پرداختند.
روز بيستم بهمن و شب بيست و يكم هماهنگ با تظاهرات مردم به نفع دولت موقت انقلاب كه آن را دولت امام زمان ميناميدند و سردادن شعار عليه دولت بختيار، صداي تيراندازي قطع نميشد. ارتش شاهنشاهي از هم پاشيده بود، مردم از حكومت نظامي هراسي نداشتند و توجهي به ساعات رفتن به خانه و اخطارهاي حاكمان نظامي نميكردند. شكست و سقوط رژيم و پيروزي انقلاب براي هر دو طيف مسلم بود اما رژيم در تلاشي مذبوحانه حكومت نظامي را از ساعت چهار و نيم بعدازظهر تا پنج صبح افزايش داد. امام خميني به مردم اعلام كرد كه اعتنا نكنند لذا مردم با جرات و جسارت بيشتر به خيابانها ريختند و به كلانتريها حمله كردند. چند كلانتري تسليم شدند و سلاحهاي خود را به مردم تحويل دادند. من شخصا كميته استقبال را رها نكردم. در نيمه شب به زور ما را از كميته بيرون كردند زيرا سپهبد رحيمي فرماندار انتظامي دستور داده بود كليه رهبران جنبش را دستگير كنند لذا من به خانهاي متعلق به يكي از دوستان در خيابان ايران رفتم و تا صبح مترصد جريان بودم و صبح به كميته رفتم. رژيم سقوط كرد و شب و روز 22 بهمن آغاز پيروزي انقلاب اسلامي بود.