مهاجران كمتوقع و سختكوش
فاطمه باباخاني
ساعت هشت قرار داشتيم، ما يك ربع به هشت رسيده بوديم و فكر ميكرديم تا هشت و پنج دقيقه حداقل منتظر باشيم. اما دو، سه دقيقه بعد زنگ در به صدا درآمد. يونس 18 ساله كه براي تخريب خانه آمده بود، شش خواهر و برادر كوچكتر از خودش در افغانستان دارد، يعني كه در اين 18 سال مادرش شش بار بارداري موفق داشته.همين موضوع باعث شده با وجود هم سن بودن من و مادرش، به گفته يونس خيلي جوان تر از او به نظر برسم. چهار، پنج سال پيش در 13 سالگي يونس مرز افغانستان را به هواي كار و زندگي بهتر رد كرده، به تهران رسيده و با پدرش به كار ساختماني مشغول شده. در اين چند سال او مادرش را نديده و آهنگ انتظار تلفن همراهش آهنگي با موضوع مادر است. ميگويد سال پيش ازدواج كردم، منتها بايد سخت كار كنم تا پول عروسي جور شود، اضافه مي كند مراسم ازدواج و سنت هاي پيش از آن براي تازه دامادهاي افغانستان خرج زيادي
برمي دارد. يونس چهار روزي كه در خانه ما كار ميكرد راس ساعت هشت صبح ميآمد و كارش را شروع ميكرد و راس ساعت پنج هم ميرفت؛ در حالي كه همهچيز را مرتب سر جايش گذاشته بود، او خيلي زودتر از زماني كه ما انتظارش را داشتيم كارش را تمام كرد و اين روزها در نقطهاي ديگر از شهر در حال تخريب و ساخت و ساز است.
تجربه كار با مهاجري از افغانستان براي بسياري از پايتختنشينها مرسوم است، در ساختمان كوچك ما آقاي حسيني كه كار نظافت را انجام ميدهد از اهالي اين كشور است، در مسير روزنامه، كفاشي كه ميبينيم و كارهاي كفشمان را به او ميسپريم هم افغان است و حال كه به مرحله ساختوساز رسيديم باز هم آقا ستار مهاجري كه سالهاي سال است به ايران آمده و براي خودش به يكي از خوشنامهاي اين حوزه تبديل شده كار ما را به عهده گرفته. با وجود انبوه كارهايي كه مهاجران افغان در ايران انجام ميدهند و سابقه طولاني حضورشان در ايران، انگار براي گروهي هنوز مرزكشي ميان افغانها و ايرانيها چنان جدي است كه نميتوانند بپذيرند آنها هم به همان اندازه از حقوق شهروندي برخوردارند كه يك شهروند ايراني ميتواند برخوردار باشد. اين در حالي است كه همين گروه وقتي به يك ايراني در كشوري اروپايي توهين ميشود شگفتزده ميشوند چرا بايد با يك ايراني آريايي در اروپا و امريكا چنين توهينآميز برخورد شود . اما وقتي پاي يك مهاجر افغانستاني و تبعيضهايي كه آنها در ايران متحمل ميشوند به ميان ميآيد آنها چنان بيتفاوت برخورد ميكنند كه انگار نه انگار اتفاقي افتاده است. مثل اينكه در يك مدرسه خانوادهها همين دو سال پيش اعتراض كردند چرا بايد فرزندشان در كنار كودكي افغان درس بخواند و شأن و احترام دردانهشان را پيدا كند؟! حال همين گروه وقتي مرزهاي اروپا براي سوريها و افغانهاي جنگزده باز شده بود با وجود شرايط غيرجنگي در كشورشان، خودشان را به جاي افغانها جا ميزدند و به آن سوي مرزها ميرفتند. اگر از آنها ميپرسيديد چطور به اينجا رسيديد زمين و زمان را به هم ميبافتند تا رفتارشان را توجيه كنند. اما اين برخوردهاي نادرست با مهاجران افغانستاني ريشهاش در كجاست؟! توجيهها در اين مورد عموما در دو حوزه دستهبندي ميشوند: آنها براي بازار كار ايرانيها با پايين آوردن قيمت خدمات تبعات منفي دارند، حضور مهاجران ناامنيهايي براي ايرانيها ايجاد ميكند. پرسشي كه درباره گزاره اول ميتوان ذكر كرد اين است كه چرا ايرانيها ترجيح ميدهند به جاي استخدام يك ايراني، مهاجري از افغانستان را انتخاب كنند. نحوه كار كردن ايرانيها است! اگر نتوان به قطعيت گفت ايرانيها كارگران خوبي نيستند اما در اذهان عمومي اين جا افتاده كه افغانها مردماني سختكوش هستند. كساني كه كمتوقع و بدون دردسر كار را انجام ميدهند و خيال كارفرما راحت است، البته كه چنين نگاهي گاهي باعث اجحافهاي جدي در جامعه كارگري افغان ميشود و آنها از بسياري از مزاياي حقوقي در محيط كار محروم ميمانند. درباره گزاره دوم كه در سالهاي اخير كمرنگتر شده، باز ماجرا به همان موج مهاجرت بازميگردد كه تبعات خود را در هر كشوري دارد. اما اگر همين امروز هم نابهنجاري اتفاق بيفتد كه يك طرفش افغانستاني و طرف ديگرش ايراني باشد باز ميتوان ديد كه چطور جامعه بيمحابا مهاجر را زير رگبار انتقاد ميگيرد (البته اين موضوع تنها به ايران مربوط نميشود و در ساير كشورها نيز شاهديم مهاجران در چنين وضعيتي به سر ميبرند، به ويژه در سالهاي اخير كه موج مهاجرهراسي در كشورهاي اروپايي به رشد افكار دست راستي منجر شده و باعث نگراني هاي جدي در اين باره شده است.) با همه اينها راه اصلاح هيچوقت بسته نيست، ميشود با انجام فعاليتهاي فرهنگي كه در سالهاي اخير توسط روزنامهها و انجمنها هم كم نبوده نگاهها نسبت به جامعه افغانستاني را بهبود بخشيد. ميشود صدا و سيما فراتر از برنامههاي طنز با لهجه افغان، نگاهي اخلاقيتر به اين گروه از شهروندان ايران داشته باشد.