راز «گلها»
آلبرت كوچويي
مجله كيهان ورزشي در اواخر دهه سي - به گمانم- در آمد، يك مجله هفتگي خاص ورزش، مثل كيهان بچهها كه شد مجلهاي براي بچهها؛ بچههايي كه نه برنامه تلويزيوني داشتند و نه مجلههايي براي خودشان. آقا بيژن بود فقط. بيژن پيرنيا، مجري برنامه كودك راديو ايران. چه ابرقهرماني براي ما كودكان آن هنگام بود. پسر پيرنياي مشهور كه برنامه گلها را در راديو ايران دهه سي و چهل راه انداخت. ماندگارترين برنامه راديويي با گلهاي رنگارنگ كه خانم روشنك ميخواند: گل همين پنج روز و شش باشد/ وين گلستان هميشه خوش باشد.
برنامهاي خاص نخبگان و شيفتگان موسيقي اصيل ايراني. ورود به دنياي گلها، دشوار يا شايد ناممكن بود. فقط غولهاي موسيقي ايراني - موسيقي كلاسيك ايراني- ميتوانستند به آن راه پيدا كنند. هنوز نوار كاستها و سيديهاي گلها، مثل برگ زر دست به دست ميشود.
بنان، در آواز سرآمد همه آنها شد. البته پيش و با او، نامداران بسيار موسيقي ايراني آمدند و از زنان، دلكش بود و بسياري ديگر كه تا نسل جوانتر هم آمد كه الهه و پوران هم بودند. با برنامههاي گلهاي رنگارنگ كه نيم ساعت و گاه يك ساعت بود. برنامههاي پانزده دقيقهاي هم آمدند كه گلهاي صحرايي از جمله آنها بود. سبكتر و به گونهاي كمتر تخصصي، در عرصه موسيقي ايراني. به اينجا، موسيقي بومي و محلي، راه پيدا كرد. با صداهايي تازه و متفاوت. ديگر نيازي نبود كه خبره موسيقي اصيل ايراني باشيد. در يك چندتايي از همين گلهاي صحرايي، خوانندگان موسيقي پاپ هم آمدند.
در مثل ويگن آمد و «ساري گلين» بومي را به ارمني خواند. در همان حال و هواي موسيقي آذري. يا روانبخش، يا همينطور منوچهر سخايي و... كه البته با اركسترهاي گلها، بايد همچنان فاخر بخوانند. چون دردي كشان موسيقي اصيل و فاخر ايراني. جماعتي «خبره» به برنامه گلها، راه پيدا كردند و تا به آخر، فاخر بودن آن را حفظ كردند. تجويدها، خرمها و خيل ماندني بسيار از اين جماعت و با اينها، جماعتي از تهيهكنندگان و صدابرداران و نوازندگان و ترانهسرايان آمدند و ماندند. ضبط صداي اينها كه ماندگارترين در دنياي ضبط نوارهاي «ريلي»اند، به «ماراتني» سخت و دشوار ميمانست كه سر به آوردن از آن مصيبتي بزرگ بود.
اركستر و بعد اركستر و آوازخوان، در استوديوهاي راديو، در ميدان ارك تمرين ميكردند؛ تمريني مشقتبار، همه نوازندگان باهم. و آوازخوان با آنها، با پايان گرفتن تمرينها، ضبط، در استوديوي شماره هشت كه آن هنگام ميگفتند «هام» و «نويز» در استوديوي خالي در آن، در پايينترين حد در استوديوهاي خاورميانه، يعني، عاليترين سطح براي ضبط بود، سر ميگرفت. ضبط با حضور همه عوامل اركستر و آوازخوان، آغاز ميشد و يك سره تا پايان. مگر آنكه نوازندهاي به خطا بزند يا آوازخوان، به دور از انتظار رهبر اركستر. در اين صورت باز اركستر از آغاز مينواخت. گاه دهها بار و اگر رضايتي نبود، براي روز ديگر. چنان امروز نبود كه تك تك نوازندهها ساز خود را بزنند، روي يك «ترك» ضبط شود و خواننده در نوبت آخر بخواند.
در نوبت آخر بيايد و روي موسيقي نواختهشده بخواند. بيآنكه گاه حتي يك نوازنده را در آن ميان ديده باشد. مگر از جماعت وسواسي و حساس باشد و در تمرينها با آن يا آنها بخواند. اين است كه موسيقيدانان امروز ميگويند. در اجراهاي آن هنگام «حس» بود و امروز «فن» است. چنين است كه ترانهاي، آوازي، پس از پنجاه سال تا به امروز، ماندگار است.
درباره مجله كيهان ورزشي و دنياي ورزش بماند در فرصتي ديگر...