«درباره كرونا و ديگر رذايل اخلاقي»
فاطمه الوندي
سلام
ديروز در واتساپ پيغام دادي كه چقدر خوب ميشود اگر بعد از كار بتوانيم كمي باهم حرف بزنيم. صبح ديدم كه ساعت 2 برايم پيغام گذاشتهاي كه «حتما الان خوابيدهاي» و درست فكر كرده بودي. ميخواهي بداني كه احوال من در اين روزهاي كرونا چطور است. يا شايد ميخواهي بداني آدمي مثل من درباره اين اتفاق چه فكر ميكند. من اما ترجيح ميدهم كه به جاي واتساپ برايت نامه بنويسم. بعضي وقتها احساس ميكنم حرفهايي كه ميشود در نامه گفت با حرفهاي روزانه تلفني و واتساپي و تلگرامي و اينها فرق دارد.
تو ميداني كه من اساسا آدمي ترسو نسبت به فجايع در كمين نيستم. كرونا هم اوايل زياد برايم مهم نبود و بيشتر چيزي شبيه يك داستان بامزه بود. وقتي شنيدم كه جوانهاي سالم كمتر در معرض خطر هستند، خيالم راحت شد اما بعد كه فهميدم ما جوانترها حتي اگر از پا نيفتيم، ميتوانيم ناقل ويروس باشيم، آنا پدر و مادرم را مجسم كردم كه براي عيد قرار است به ديدنشان بروم و از وحشت اينكه مبادا خود من ناقل اين ويروس كشنده باشم احساس كردم كه بدنم داغ شده، گلويم ميسوزد و همه علايم اين ويروس را دارم. حالا اعتراف ميكنم كه كمي دچار وسواس شدهام. از خانه بيرون نميروم، مگر به اجبار. خوشحالم كه كارم نوشتن است و لازم نيست از خانه خارج شوم. وقتي براي خريد نان و تخممرغ و ميوه بيرون ميروم، تمام مدت توي ذهنم مجسم ميكنم كه اين اشيا پيشتر در دستان يا در معرض تنفس چند نفر ميتوانست باشد و اين آدمها كه خيلي آرام و مهربان با من احوالپرسي ميكنند و درباره كرونا شوخي ميكنند كدام ميتوانند ناقل آن باشند و بعد خودم را ميبينم و تمام مسير تهران تا شمال و پدر و مادرم را. اما دوباره به خودم نهيب ميزنم كه اگر بخواهم صادقانه و عاقلانه به اطرافم نگاه كنم همهچيز ميتواند خطر باشد و فجايع هميشه در يك قدمي ما كمين كردهاند، اما ما ياد گرفتهايم كه ناديدهشان بگيريم.
تا جايي كه من ميدانم تو بيماري خاصي نداشتي و نداري و علاوه بر اين جايي كه تو زندگي ميكني، يعني در قلب اروپا، اوضاع رو به راهتر است. اما هر دو ميدانيم كه اگرچه ما تا به حال از نزديك همديگر را نديدهايم، اما اگر روزي اين ويروس به آنجا برسد و تو را مبتلا كند و مرا اينجا مبتلا كند، يك جور پيوند و يك جور ديدار به حساب ميآيد. شايد در زمان خيلي خيلي كمي حتي اين خود من باشم كه ويروس را نفس به نفس و دست به دست به تو منتقل ميكنم و اين واقعي است؛ مجازي نيست؛ واقعيتر از اين نامه حتي. و بعد با خودم فكر ميكنم آيا ويروس كرونا يادآور يك واقعيت فراموششده نيست؟ و آن هم اينكه ما هرگز نميتوانيم تماما تنها و مستقل باشيم. مثلا شايد اين ويروس كه من دست به دست به تو منتقل خواهم كرد، پيشتر در تن يك آدم معروف بوده است كه من هيچوقت نميتوانستم او را از نزديك ببينم، آدمي كه در پنتهاوسي زندگي ميكند و آن را به كارگري كه گاهي برايش خريد ميكند منتقل ميكند و كارگر آن را روي دكمههاي آسانسور و همسايه بعدي كه معلم خصوصي دختر وزير است و همينطور برو جلو تا برسي به آدمهايي كه شبها توي خيابان ميخوابند، زني كه در آرزوي فرزنديست و احتمالا تست باردارياش مثبت است و پسربچهاي كه سندروم دان دارد و براي هواخوري همراه مادرش به پارك محله رفته است.
آدم با خودش ميگويد اينجا ديگر اعمال و رفتار من تنها به خودم مربوط نيست، ما عموما خيال ميكنيم حساب اعمال و رفتارمان قرار نيست به پاي كسي جز خودمان نوشته شود و بنابراين چهارديواري اختياري. دارم به اين فكر ميكنم كه دروغ گفتن هم چيزي شبيه كروناست. بيا دروغ را وارد داستانمان كنيم.
تصور كن آن آدم معروف ساكن پنتهاوس ميدانسته كه بيمار است، اما دربارهاش دروغ گفته يا آن را پنهان كرده و بعد اين دروغ تا كجاها رفته و چه زندگيها را نابود كرده است. حتي زيادهخواهي، اسراف، خودخواهي و... هم از همين دست است. دقيقا قصه از اين قرار است كه همهچيز به همه ربط دارد و اثرش را خيلي زودتر و عميقتر از تصورمان بر ديگران خواهد گذاشت. يادت ميآيد درباره سوختن جنگلهاي استراليا و آن تعداد حيوان برايت نوشته بودم؟
نوشته بودم كه وقتي شير آب را زيادتر از معمول باز ميگذارم، وقتي دلم ميخواهد يك روسري جديد بخرم، در حالي كه نيازي ندارم، وقتي حوصله مترو را ندارم و ترجيح ميدهم اسنپ سوار شوم، دارم يك فوت جانانه به آتش استراليا ميكنم. و آتش استراليا به خودم بازخواهد گشت و به دوستان و خانوادهام؛ همانطور اگر دروغي هم بگويم به خودم باز خواهد گشت و به دوستان و خانوادهام. حالا از تو ميخواهم كه دستهايت را زود به زود بشويي و از خودم ميخواهم كه دروغهاي كوچكم را ترك كنم و دستهايم را زود به زود
بشويم و ورزش كنم و تلاش كنم ردپايم در طبيعت كمتر شود تا جايي براي باقي موجودات باز كنم تا مادرم عمر طولانيتري داشته باشد، بچههاي آينده برادرم آدمهاي بهتري باشند، در هواي سالم نفس بكشند، تابستانها آبتني كنند و زمستانها برفبازي.