جادوي هزار و يك شب
محسن آزموده
بسياري ميگويند فرهنگ ايراني شفاهي است، يعني ما بيشتر از آنكه اهل نوشتن و خواندن باشيم، تمايل داريم كه بگوييم و بشنويم. البته برخي از اهل فرهنگ و محققان هم با دلايل قوي اين ادعا را رد ميكنند. اما در هر صورت انكارناپذير است كه ما ايرانيها خيلي اهل گفت و شنود و مجالس دور همي هستيم، بيشتر دوست داريم بگوييم و بشنويم تا بخوانيم، از قديمالايام هم چنين بوده است، از ميهمانيها و رفت و آمدهاي خانوادگي گرفته تا گعدههاي قوم و خويشان و دوست و آشنايان يا مجالس پردهخواني در قهوهخانهها يا شاهنامهخواني پاي كرسي يا حافظخواني گرد سفره هفتسين يا تعزيهخواني در ايام عزاداري يا نشستن پاي منبر و ... معمولا هم نُقل بيشتر اين محافل و مجالس نقل حكايتها و قصههاي شيرين و شنيدني است كه بسياري از آنها به ادبيات غني و رنگارنگ ما راه يافته است؛ داستانهايي پرماجرا، قصههاي پر قصه، حكايتهاي حكمتآموز و روايتهايي سرگرمكننده و شيرين. يعني اگرچه ميشود اين داستانها را در كتابها خواند، اما شنيدن آنها از زبان قصهگويي كه دهان گرمي دارد و با زير و بم داستان و زبان آن آشناست، لطف ديگري و لاجرم بيشتر بر گوش جان مينشيند.
«هزار و يك شب»، اگر نگوييم معروفترين، بيترديد يكي از مشهورترين كتابهايي است كه بر اساس همين قصهها و حكايتهاي شفاهي و سينه به سينه پديد آمده. درباره اينكه اصل و ريشه اين كتاب از كجاست، بحث و حديث زياد است، برخي معتقدند كه از داستانهايي به زبان سانسكريت در هند ريشه گرفته كه پيش از حمله اسكندر به ايران به فارسي باستان ترجمه شده و سپس در قرون اوليه پس از اسلام، در دربار خلفاي عباسي و به ويژه هارونالرشيد، از زبان پهلوي به عربي ترجمه شده. عدهاي ديگر معتقدند كه اين داستانها اصل و اساسي ايراني دارد. البته شايد بتوان گفت آنچه امروز به عنوان «قصههاي هزار و يك شب» شناخته ميشود، مجموعهاي است از حكايتها و داستانهايي كه در طول قرنها، از سرزميني به سرزمين ديگر سفر كرده و در هر جغرافياي فرهنگي رنگ و بوي آنجا را به خود گرفته و شمار قصهها و حكايتهاي آن كم و زياد شده است.
اما اساس و مبناي «هزار و يك شب» حكايت پادشاه و شهرزاد قصهگوست كه تغيير نكرده است، يعني همان داستان معروف شهرياري كه هرشب دختري را به عقد نكاح درميآورد و بامدادان او را ميكشت، تا اينكه نوبت به شهرزاد دختر وزير رسيد. شهرزاد براي نجات جان خود به نقل داستاني براي شاه پرداخت، اما در قصهپردازي و روايتگري بسيار چيرهدست بود و هر شب چنان دلكش و گيرا قصهسرايي ميكرد كه شهريار مسحور و مفتون داستان ميشد و منتظر آنكه شب ديگر ادامه ماجرا را بشنود و بدينسان شهرزاد با قصهگويي و حكايتگري هم جان خود را نجات ميداد و هم جان شهريار و (بعدا خوانندگان خود در تاريخ) را روشن و زنده ميكرد.
مجموعه هزار و يك شب در دوران جديد توسط ملا عبداللطيف طسوجي به فارسي ترجمه شد. ملاعبداللطيف نويسنده، مترجم و از فضلاي ايراني عهد فتحعليشاه و محمدشاه و اوايل عهد ناصري و از مردم طسوج آذربايجان و ساكن تبريز بود و در دربار محمدشاه كار تعليم و تربيت ناصرالدين ميرزاي وليعهد را عهدهدار بود. او در سال 1222 خورشيدي بخشي از متن عربي كتاب «الف ليله و ليله» را به فارسي ترجمه كرد و ميرزامحمدعلي سروش اصفهاني نيز اشعاري براي آن سرود. اين ترجمه شيرين فارسي با نثر جذاب و دلكش قاجاري، در همان زمان با عنوان «هزار و يك شب» به چاپ سنگي رسيد. البته غربيان بيش از يك قرن پيشتر اين كتاب را به زبانهاي اروپايي ترجمه كردند، اثري كه نه فقط ترجمهاش تاثيري شگفت بر نويسندگان و متفكران غربي گذاشت، بلكه نقل حكايتهايش به يكي از قالبهاي اصلي تصور غربيان از تمدن و فرهنگ شرقي يا چيزي كه شرقشناسي ميخوانيم، بدل شد.
حالا با گذشت بيش از صد و پنجاه سال از ترجمه عبداللطيف طسوجي، سيدعلي ميرفتاح، سردبير روزنامه ما كه خود دستي در داستاننويسي دارد، دست به خوانش داستانهاي هزار و يك شب به روايت عبداللطيف طسوجي زده كه ميتوان در اين شبها و روزهاي كرونايي، به جاي هراس از مرگ و مدام جوش خوردن و دلهره داشتن، آنها را در كانال تلگرامي راديو كرگدن گوش كرد. ميتوان اين داستانها را در متن كتاب خواند، اما همانطوركه در ابتدا گفتيم، شنيدن آنها با صداي گرم يك قصهگو كه به زير و بم داستان و نثر قاجاري ترجمه آشناست، لطف ديگري دارد، به ويژه كه شنونده يا شنوندگان با توجه به اوضاع نابسامان كنوني ميتوانند خود را به جاي شهرزاد بگذارند و با كيمياي قصه، تلخي ثانيههاي اضطرابآور را شيرين كنند، يعني براي دقايقي از دنياي پرهياهوي بيروني بگسلند و در پهنه بيپايان خيال غوطهور شوند. ايدون باد.
در آخر آدرس كانال كرگدن را هم مينويسم كه راحتتر در محيط تلگرام پيدايش كنيد.
@kargadanmagazine