• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4631 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۷ ارديبهشت

اردشير اخوس

مرتضي ميرحسيني

نامش اخوس بود و زماني كه تاج پادشاهي را به سر گذاشت اردشير سوم خوانده شد. چون از مقام و موقعيت خود مطمئن نبود، تقريبا همه برادران و پسرعموها و قوم و خويش‌هاي نزديك و دور خود را كشت و حتي به خواهران خودش هم رحم نكرد. از سال‌ها پيش از عنوان و امتيازات وليعهدي بهره مي‌برد اما ترسِ از دست دادن اين «حق بي‌مانند» روح و ذهنش را تيره و تباه كرده بود. حتي مي‌گويند مرگ پدرش ـ اردشير دوم ـ را چند ماهي از همه پنهان كرد و تا زماني كه از تثبيت تاج و تخت و قدرت خود مطمئن نشد از آن با كسي ـ شايد جز نزديك‌ترين و وفادارترين مردان خودش ـ سخن نگفت. سنگدل و تندخو بود اما به داشتن عزم و اراده هم شناخته مي‌شد و از همان آغاز سلطنت، خود را فرمانروايي قاهر و مهيب نشان داد. شورش اقوام كادوسي مقيم در مناطق كوهستاني گيلان را ـ البته به زحمت ـ سركوب كرد و ناآرامي‌هاي بعدي را كه در گوشه و كنار قلمرو پهناورش شكل گرفت در خون فروشست. چنان هول و هراسي در دل مردم آن روزگار انداخته بود كه برخي مخالفت‌ها و نارضايتي‌ها، از جمله استقلال‌طلبي چند شهر آسياي صغير را فقط با تهديد به اعمال زور آرام كرد. اما براي مقابله با شورشيان مصر كه فلسطين را هم به آشوب و مخالفت‌خواني با شاهنشاهي پارس كشانده بودند لشكر به آن سرزمين‌‌ها برد. از بابل تا ساحل مديترانه، همه اميران و خاندان‌هاي محلي را به اظهار اطاعت و بندگي مجبور كرد و همه كساني را كه با رسم احترام به شاهان بزرگ ناآشنا بودند از مقام‌شان كنار گذاشت. در شهر بندري صيدا كه به هنگام ورود او دروازه‌هايش را به نشان تسليم و تابعيت گشوده بود كشتار كرد و به كسي امان نداد. اهالي آنجا نيز كه جهان را پايان يافته مي‌ديدند شهرشان را به آتش كشيدند و خودشان را به ميان زبانه‌هاي سوزان انداختند. بعد از اين ماجرا، آرامشي شبيه به سكوت گورستان سراسر فلسطين و اطراف آن را فراگرفت و همه، حتي آنهايي كه ضمن وفاداري به شاهنشاه از روش حاكمان منصوب او شكايت داشتند هم سكوت كردند و اعتراض‌شان را فرو خوردند. پس از آن نوبت به مصر رسيد كه از مدتي پيش، به رهبري مردي ماجراجو منتسب به خاندان‌هاي قديمي مصر در طلب استقلال مي‌كوشيدند. اردشير با سپاهي بزرگ به مصر سرازير شد و فرعون جديد را مغلوب و متواري كرد. در چند شهر خون ريخت و تباهي‌هاي بزرگ به جاي گذاشت. انتقامي كه او از مصري‌ها گرفت، بسيار شديدتر از فاجعه صيدا بود. زيرا مصر را كانون و محرك شورش‌ها و نافرماني‌ها مي‌ديد. معابد را هم ويران كرد و كاهنان را به خفت و خواري انداخت. حتي گفته‌اند گاو مقدس مصريان را كشت و گوشت كباب‌شده آن را خورد. فرمانروايي اردشير سوم كه از بهار 358 پيش از ميلاد آغاز شده بود دو دهه تداوم يافت و با قتل او در بابل، به سال 338 ق.م. به پايان رسيد. يكي از خواجگاني كه هميشه همراهش بود و گويا اصل و تباري مصري داشت وي را مسموم كرد. مي‌گويند اين خواجه باهوش اما نيمه‌ديوانه با اين قتل، انتقام فجايع مصر را گرفت و بعد از آن هم جسد شاهنشاه را قطعه‌قطعه كرد و جلوي سگ‌ها ريخت. هرچند برخي ديگر اعتقاد دارند او براي فرار از تنبيه سختي كه شاه برايش تعيين كرده بود چنين كرد. اما از آنجا كه وي در زمان شاه بعدي هم زنده و يكي از درباريان بود، احتمالا ماجرا پيچيده‌تر از چيزي باشد كه در روايت به جاي مانده است. اردشير اخوس آخرين فرمانرواي بزرگ سلسله هخامنشي بود و با قساوت و قاطعيت، قلمرو شاهنشاهي پارس كه از آسياي ميانه تا آن سوي مصر و يونان را در خود جاي مي‌داد يكپارچه نگه داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون