ماجراي جوجهكشي و مطبوعات
محسن آزموده
دوستم ميثم، كارشناس و فعال حوزه خوراك دام و طيور چند شب پيش پيامي به اين مضمون برايم ارسال كرد: «از اول سال جديد كنجاله سويا ناياب شده و قيمتش در بازار سياه بيش از دوبرابر نرخ مصوب، ذرت هم ناياب است و اين دو خوراك دام و طيور را تشكيل ميدهند كه خود غذاي انسانها هستند، اما در اين مدت حتي يك خبر هم در اين زمينه نديدم. در حالي كه همه جا پر شد از اينكه چرا جوجهها را چال كردهاند؟ علت روشن است، خب چون خوراك نبوده، جوجه مشتري نداشته! كساني كه اين هياهو را راه انداختهاند، نميدانند كه اين يك روال در دنياست كه جوجههاي مازاد نياز بازار را توي چاه ميريزند يا دفن ميكنند و مربوط به امروز و اينجا نيست. من نديدم يكي در اين زمينه بنويسد. فرض كنيم تا حالا نميدانستند؟ خب الان از افرادي كه توي اين صنعت هستند سوال كنند، كمي آشنا شوند!»
ميثم در انتهاي پيام روشنگر و دردمانهاش اضافه كرده بود: «براي اين به تو پيغام دادم كه بپرسم چرا شما روزنامهنگاران بيسواد هستيد؟ آيا ما واقعا روزنامههاي آزاد ميخواهيم با با يك مشت بيسواد و سطحي؟ واقعا توي اين مملكت يك روزنامهنگار واقعبين و باسواد و محقق پيدا ميشود؟ با اين جماعتي كه من ميبينم مطبوعات آزاد اوج خطر و حماقت محض است. مثل دادن تيغ به دست زنگي مست! شرمنده قاطي كردم از دست همكارانت! به هركس كه ميشناسي بگو، كمي تحقيق، كمي سوال، كمي پيگيري؛ وگرنه ستون پر كردن را كه خيليها بلدند».
پيام تند و تيز و عمومي و مشخصا دردمندانه ميثم مرا بر آن داشت كه ضمن انتشار كامل آن، چند نكته در توضيح اضافه كنم كه البته برخي را هم با خود او در ميان گذاشتم. نخست اينكه با كليت بخشي و تعميم اين حكم كه همه روزنامهنگاران اهل تحقيق نيستند، موافق نيستم. ما در حوزههاي مختلف مطبوعاتي و رسانهاي روزنامهنگاران محقق و پژوهشگر فراواني داريم كه فيالواقع براي يادداشتها و گزارشها و گفتوگوهاي شان زحمت ميكشند و جو گير هياهوي شبكههاي اجتماعي نميشوند. اهل تحقيقند و ميكوشند از ته و توي قضايا سر در آورند و اتفاقا در موارد فراواني به دليل همين روحيه جستوجوگري هزينههاي ناروايي ميپردازند.
همچنين براي دوستم توضيح دادم كه شخصا خبرنگار حوزه انديشه و تاريخ هستم و از ماجراهايي كه درباره خوراك دام و طيور گفته اطلاعي ندارم. اما بعيد ميدانم كه هيچيك از همكاران مطبوعاتي در اين مدت در اين زمينه كاري نكرده باشند و حكم كلي در مورد سكوت مطبوعات در زمينه كمبود سويا و كنداله، در كنار سر و صدا در مورد ماجراي جوجهها، زماني درست است كه ما همه رسانهها را بررسي كرده باشيم. ضمن آنكه در آغازين جلسات خبرنگاري آموخته ميشود كه هر اطلاعات و گزاره درستي مثل طلوع روزانه خورشيد، ارزش خبري ندارد و درست يا غلط، افكار عمومي متوجه اموري ميشود كه جذابيتهاي خبري داشته باشد. كمبود يا ناياب شدن خوراك دام و طيور، مثل طلوع و غروب خورشيد، به واقعيت روزمره زندگي ما بدل شده و حتي اگر همه مطبوعات هم درباره آن گزارش تهيه كنند، كسي به آن توجه نميكند.
اما در مورد ماجراي جوجهها هم در حد عموم ميدانم و البته مثل بسياري متوجه شدم كه اين روشهاي غيراخلاقي و ناروا متاسفانه سالهاست نه فقط در مرغداريها كه در صنعت گوشت و دام صنعتي به كار ميرود و معمولا سادهترين توجيه (و شايد موجهترين آنها) هم يافتن راهي براي سير كردن شكم ميلياردها انسان روي زمين است. اما اينكه تازه اين خبر برجسته شده و پيش از آن صحبتي از آن نبوده، دليلي بر بدون اشكال بودن آن نيست. من هم مثل همه ميدانم كه تهيه غذاي جمعيت انبوه و فزاينده انسانها، كار سادهاي نيست اما اين چيزي از درد و رنج جانكاهي كه آن حيوانات در پرورشگاههايي مشابه آشوويتس و گولاك تحمل ميكنند، نميكاهد. در نتيجه اولا وظيفه اخلاقي فردي همه ما آن است كه حتي اگر نميتوانيم رژيم غذايي خودمان را بهطور كلي دگرگون كنيم، دست كم تا سر حد امكان با ترك اسراف و لذتطلبي آن را در جهت كم كردن درد و رنج غير ضروري به ساير موجودات (اعم از حيوان و نبات و اشيا) تغيير دهيم، ثانيا وظيفه جمعي ما آن است كه در جهت تغيير شرايط خودمان و سبك زندگي ملازم با آن بكوشيم؛ وگرنه چنان كه مورد اخير كرونا نشان ميدهد، رويه نادرست كنوني نه فقط باعث آزار ديگر موجودات ميشود كه در نهايت گريبان خودمان را ميگيرد.
سخن نهايي با ميثم عزيز آنكه با مقايسه قلم روزنامهنگاران با تيغ در دست زنگي مست، موافق نيستم و راهحل را نيز بازداشتن ايشان از نوشتن نميدانم. معتقدم هر چه فضا بازتر و گشودهتر و در نتيجه گردش اطلاعات و اخبار بيشتر باشد، آگاهي عمومي گسترش مييابد و كمتر گرفتار هياهو و جنجالهاي خبري ميشود. از قضا يكي از توجيهات آنها كه فضاي سياسي را ميبندند در طول تاريخ، همين توجيه ميثم است. او به عقيده خودش ميخواهد از بسط اطلاعات غلط در جامعه جلوگيري كند، اما نتيجه چيزي نيست جز استبداد.