به افتخار سودابه نجفي
غلامرضا امامي
شايد همه روزها روز معلم است، يعني بايد باشد. اگر نيست اين نبودن از ماست كه قدر علم و معلم نميدانيم، اين پاكباختگان كه جان بر سر ايمانشان مينهند و كودكان و نوجوانان را دانايي ميآموزند. اگر به يادمان باشد زندهياد «حميدرضا گنگوزهي» از روستاي نوكجو از توابع روتك شهرستان خاش به ياري سه كودك خردسال و دانشآموزش شتافت كه زير آوار ديوار با زندگي در نبرد بودند. او مردانه جان بر كف نهاد، آنان به زندگي بازگشتند اما «حميدرضا گنگوزهي» جان باخت و درسي شد براي ما و مثلي بر جامعهاي كه برج ميسازد و اتوبان پي ميريزد تا خودروهاي ميلياردي بر آن برانند و آن وقت سفره معلمان خالي بماند و سفره محصلان خاليتر.
اينكه در دوران نكبت كرونا با گوشيهاي هوشمند دانشآموزان با دانش آشنا شوند و از تحصيل درنمانند كار نيكي است، اما آيا وزارت آموزش و پرورش دريافته است كه همه محصلان گوشي هوشمند و توانايي خريد گوشي را دارند؟ چندي پيش تصوير معلمي را ديدم كه از راهي دور به روستايي آمده بود تا دو دانشآموزش را دانش بياموزد. به او آفرين گفتم و به خود باليدم در زميني و سرزميني ميزيم كه چنين معلمان پاكنهاد بزرگواري دارد. اما اين روزها نام «سودابه نجفي» معلم بزرگوار هرمزگاني ورد شب و روزم شده است. تصوير معصومانه او در فضاي مجازي كه سياه پوشيده بود و پشت به تخته سياه بچهها را آموزش ميداد، تكانم داد. مشغول درس دادن بود كه خبر دادند نوجوانش جان به جان آفرين سپرده است اما بر خويش مسلط شد، خم به ابرو نياورد و به درس دادن ادامه داد. اين حادثه شگفت از اين بانوي عارف عاشق مرا به ياد عارف ديگري انداخت كه سالها پيش از او چنين حكايت كردهاند.زندهياد آيتالله شاهآبادي روزهاي جمعه براي مشتاقان درس عرفان و فلسفه ميگفت و پسركي خردسال براي شاگردان با سينياي به دست چاي ميآورد. درس به نيمه رسيده بود كه كسي از پشت پرده آيتالله شاهآبادي را صدا زد، او رفت و لحظهاي برگشت و به تدريس ادامه داد. درس كه تمام شد آن معلم و رادمرد بزرگ چنين گفت:
- آقايان در اين فاصله پسرم جان سپرد. شاگردان جويا شدند كدام پسر؟ و او گفت همين كه براي شما چاي ميآورد. بر حيرتشان افزوده شد چگونه؟
- رفته بود سر حوض كه استكانها را بشويد در حوض افتاد و خفه شد. زماني كه من رسيدم پيكر بيجانش را يافتم. اكنون بياييد و ياري كنيد كه او را به خاك بسپاريم.آن عارف نامي سير عرفاني كرده بود و لحظهاي درنگ نكرده بود، درس را ادامه داده بود اما درسي بزرگ براي نسلهاي آينده بر جاي گذاشته بود.
اكنون بانوي بزرگ «سودابه نجفي» شايد اين حكايت را نشنيده باشد اما به قول حافظ:
زاهد خلوتنشين دوش به ميخانه شد
از سر پيمان برفت با سر پيمانه شد
سودابه نجفي به پيمانش با شاگردانش پايدار ماند. اي كاش به ياد او و به نام او مدرسهاي يا خياباني را نام ميگذاشتيم تا حاضران و آيندگان دريابند در اين ملك و در اين زمين چه فرشتگان آسمانياي ميزييند. مبارك باد روز معلم بر معلمان كه فقر و قناعت پيشه كردهاند و در تمامي تاريكيهاي زمانه با فقر و عسرت عزت خويش را از ياد نبردهاند و مشعل دانايي را در شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل به دوش ميكشند. معلماني كه ما را به آينده اين خاك پاك اميدوار ميكنند. شايد احترام به آنان كافي نباشد، شايد اعتماد به آنان تنها كار ما نباشد، شايد رفاه آنان وظيفه ما باشد، شايد خرسندي آنان ديني كوچك از ما باشد و شايد ما بايد به ياد آوريم كه معلم بزرگ تاريخ، پيشواي بزرگمان امام علي (ع) كه درودها بر او باد قرنها پيش چنين فرمودند: آنكه مرا كلمهاي بياموزد، مرا بنده خويش كرده است. بايد در اين روز و همه روزها بر دستان معلمان بوسه زد، بر دستاني كه ميسازند و ميآفرينند و از ياد نبريم كه خدا خود معلم بزرگي است و بندگان خدا كه معلماند كاري همچون او در انديشهها و دلها انجام ميدهند. پرفروغ باد نامتان اي معلمان ايران زمين. جاودان باد اي پاكباختگان بينام و نشان.