از دل اين آيه يأس، يه عكس پراميد بگير!
فرزانه قبادي/عكسها هميشه بخشي از زندگي آدمها بودهاند، بخشي از تاريخشان، بخشي از هويتشان، بخشي از قصه زندگيشان. يك چهارگوش ماندني بخشي از روياي جاودانگي انسانها را محقق ميكند. همين است كه آدمها با هر سن و جنس و فرهنگي عكسها را دوست دارند. عكسها كمك ميكنند تا آدمها بيشتر از آنچه بايد زنده بمانند، خودشان را به ياد ديگران بياورند و خاطرههايشان را بيشتر از يك لحظه كش بدهند. هرچند گاهي به قول دوستي «خاطره يك لحظه مهمتر از خود آن لحظه» ميشود. هر چند لطف ثبت خاطرهها هميشه ميچربد به همه حس و حالهاي موجود در آن لحظه اما خوب كه نگاه كنيم، ميبينيم اگر عكسها نباشند، دنياي ما يك چيز خيلي بزرگ را كم دارد.
عكسها كمك ميكنند تا تاريخ صادقتر باشد و تاريخنويسان در بعضي صفحات كتاب تاريخ، دستشان رو شود. عكسها آنقدر خوب ميتوانند آدمها را نشان دهند و حس درونيشان را بيرون بكشند كه حتي زماني كه لبخندي كشدار به دوربين دارند، باز هم چشم در چشم شدنشان با دوربين همهچيز را لو ميدهد. آنها به ما كمك ميكنند تا دنيا را از دريچه نگاه ديگران ببينيم. عكسها مانيفستهاي نانوشته عكاسهايي هستند كه يك قاب از دنياي اطرافشان را با ذهنيت منحصر به خودشان ثبت كردهاند.
اين روزها دنياي مجازيمان كه نيمي از روز را در آن ميگذرانيم، تبديل به قلمرو بيبديل عكسها شده؛ عكسهايي كه از تمام لحظات زندگيمان تهيه ميكنيم و با ديگران شريك ميشويم. عكسهايي كه به جاي ما حرف ميزنند، به جاي ما احساسمان را منتقل ميكنند و به جاي ما ميگويند كه در يك لحظه چه برشي از دنيا را ديدهايم و چگونه ديدهايم.
اين روزها جهاني كه هر صبح به محض بيدار شدن به آن سرك ميكشيم پر است از چهرههايي كه تمام كادر تصوير را پر كرده و مدام تكرار ميشود و با توضيحي متفاوت به ما ميگويد صاحب عكس مذكور در چه مكاني است و چه اتفاقي برايش افتاده. سلفيها اين روزها يكهتازي ميكنند، از عالم هنر و سياست بگيريد تا ورزش و مذهب، اهالي سلفي همه جا هستند.
اگر سرتان در دنياي يكنفرهتان گرم نباشد و در اماكن عمومي نگاهي به اطرافتان بيندازيد، ميبينيد كه روي پلههاي برقي و صندليهاي فودكورت و روي پل هوايي خيابان و سكوي مترو، چند نفر با لبخندي كشدار يا شايد هم لباني غنچهاي در حال ثبت لحظهاي خاطرهانگيز با دوستانشان هستند.
سلفيها اين روزها پديدهاي نيستند كه به اين راحتي بشود از كنارشان گذشت. آنقدر در ميان سياستمداران، هنرمندان و ورزشكاران نفوذ كردهاند كه براي ممنوعيتشان قوانيني وضع و محدوديتهايي اعمال ميشود اما با تمام اين احوال باز هم ميبينيم كه قدرت دوربين جلوي تلفنهاي هوشمند هر روز بيشتر ميشود و ابزار و وسايلي براي تسهيل در امر سلفيگيري به علاقهمندان ارايه ميشود.
حالا ديگر به طور كلي لحظهها به حاشيه رفتهاند و اصل اساسي در هر لحظهاي، ثبت آن لحظه است. در يك موزه پر از جاذبههاي تاريخي، مونوپادها هستند كه قدرتنمايي ميكنند و مانع از آنند كه صاحبانشان با دقت به محيط نگاه كنند. در دل طبيعت هم اين خويشاندازيها ادامه دارد و مجال لذت بردن از زيباييها را از شهرنشينان خوشنشين ميگيرد. در جمعهاي دوستانه بخش زيادي از زمان به ثبت دورهمي ميگذرد و دنيايي حرف نگفته باقي ميگذارد براي حاضران در دورهمي مذكور.
سلفي يك تب همهگير و جهاني است؛ يك پديده لذتبخش كه خودكفايي در جاودانه شدن را به روح انسان تزريق ميكند. با سلفيها بايد كنار بياييم تا تبشان فروكش كند.