• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3244 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۴ ارديبهشت

زيبايي غريبه

گروس عبدالملكيان

اگرچه عصيان لازمه نوشتن شعر است، اما همواره خردي بايد باشد كه از آن محافظت كند وگرنه اين عصيان كه چون چشم‌هاي جوشيده است، سر به بيابان مي‌گذارد و خشك مي‌شود. نقش خرد شاعرانه، درست همين‌جاست كه با چه تمهيداتي اين آب را به پاي درختان بكشاند و با آن هزار منظره را رقم بزند و حالا اگرچه مي‌گويند محمد علي سپانلو رفته است، اما درست همين‌جا نشسته است، همين‌جا روبه‌روي من، جايي ميان عصيان و خرد. جايي ميان ناخودآگاه و خودآگاه. جايي در سطر‌سطر همين كتاب كه ورق مي‌زنم، جايي در «زمستان بلاتكليف ما» و گرچه تكليف خيلي‌ها با شعر سپانلو روشن نيست، اما تكليف خيلي‌ها با شعر سپانلو روشن است. چرا كه تكليف سپانلو با خودش روشن است. چرا كه شاعري‌اش اتاق دارد، راه‌پله دارد، مسير دارد و وقتي راه مي‌افتد، مي‌داند قرار است به كدام سمت برود و اين همان خرد شاعر است كه در غالب كتاب‌هايش پيداست. خردي كه چندين مولفه ويژه را به شعرهاي سپانلو بخشيده است. اول اينكه شعر سپانلو تركيبي از واژگان امروز و ديروز فارسي است، كه با كلماتي فرنگي و لغاتي عربي درآميخته‌اند و گرچه اين مقوله در دوره‌هاي مختلف با انتقاداتي مواجه بوده است، اما به گمان من وضعيتي كاملا طبيعي‌ دارد. اين رنگارنگي كلمات از فضاهايي برمي‌آيد كه با زيست او و جامعه‌اش در هم تنيده‌اند و رابطه‌اي تنگاتنگ برقرار كرده‌اند. يعني اين واژگان از همه زمان‌ها و مكان‌هايي‌ برآمده‌ است كه خواسته يا ناخواسته فرهنگ امروز ما را رقم زده‌اند و از منظر زيباشناسي مدرن، بي‌ترديد، طبيعي بودن براي هنر مساله اصلي است. درست مثل عكسي كه ممكن است از تركيب چيزهايي در كنار هم گرفته شود‌، كه همنشيني‌شان با مذاق معمول ما سازگار نيست، اما واقعيتي طبيعي است و مي‌تواند جلوه‌اي از ما را به ما نشان بدهد و حالا اينكه اين تصوير چقدر با زيباشناسي مرسوم و معمول هماهنگ باشد، تا حدودي فرعي مي‌نمايد و البته صدايي كه از طبيعت مي‌‌آيد حواس ما را به خود جلب خواهد كرد، حتي اگر صدايي غريبه باشد، حتي اگر زيبايي‌اي غريبه. مقوله ديگري كه در شعر سپانلو مورد توجه است، مساله موسيقي است كه در تمامي فرم‌هاي سپيد، آزاد و نيمايي شعرهاي او جدي گرفته شده است و حتي در قسمت‌هايي معدود از برخي شعرها مي‌توان ديد كه تخيل و محتواي اثر تا حدودي فداي آن شده‌اند. در پس آن زبان و اين موسيقي، فضاي مدرن شعرها خوابيده است يا بهتر است بگويم، فضاي مدرن شعرها بيدار است. در پس آن زبان و اين موسيقي، شهر در شعر سپانلو بيدار است. تهران در شعرهاي سپانلو نفس مي‌كشد. اما نه تهران، به عنوان موقعيتي جغرافيايي، بلكه به عنوان جغرافيايي تاريخي. از همين‌هاست كه تهران در شعر سپانلو زنده است، از همين‌هاست كه مردم در شعرهايش زندگي مي‌كنند. از همين‌هاست كه زمستان بلاتكليف ما ورق مي‌خورد... خيلي‌ها نوشتند: سپانلو در تهران درگذشت. من مي‌نويسم: تهران در شعرهاي سپانلو زنده خواهد ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون