• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4724 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱ شهريور

نفس بريده*

جواد طوسي

چند روز از مرگ بي‌هياهوي يكي ديگر از آن محرومان از حضور در سينماي اين دوران مي‌گذرد. طبق معمول در چند يادداشت از سوي دوستان و همكاران منتقد و ديگر اهالي سينما كه با زنده‌ياد بهمن مفيد آشنايي و يا سابقه همكاري داشتند، به اين مرگ تلخ و غريبانه و جفا شدن به بازيگراني از اين قبيل (با لحن‌هاي گوناگونِ محتاطانه، راديكال و معترضانه) براي ثبت در تاريخ اشاره كردند. در اين ميان، يادداشت همكارانم كيوان كثيريان و احمد طالبي‌نژاد واقع‌بينانه‌تر و توأم با يك آسيب شناسي تلخ تاريخي بود. بدون آنكه بخواهم اين موضع‌گيري بحق دوستان را تكرار كنم، بر اساس همان دغدغه ديرين عدالتخواهانه كه نگارنده را تابلو كرده روي عدالت فرهنگي، فردي و اجتماعي از منظري متفاوت پافشاري مي‌كنم. در اينجا روي سخنم با وزير محترم ارشاد به عنوان نقطه مركزي براي پاسخگويي به اين محروم ماندنِ ناعادلانه و توجيه‌ناپذير و در كنارش ديگر دولتمرداني است كه طي اين ۴۲ سال با نگاه و رفتاري محتاطانه و دست به عصا و يا انفعالي سكوت اختيار كردند و نخواستند تلاشي براي تغيير اين فضا و رفع اين سوءتفاهم پايان‌ناپذير داشته باشند. آقاي وزير! در كجاي اسلام و حكومتي‌ كه سنگ بناي خود را برقسط و عدل و كرامت انسان و تامين آزادي‌هاي سياسي واجتماعي وحقوق همه‌جانبه افراد و نفي ستمگري و رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه گذاشته است، تصريح شده كه درمورد بخشي از آحاد جامعه براساس گذشته شغلي و حرفه‌اي‌شان اينطور بي‌رحمانه و نامنعطف تصميم‌گيري شود و آنها را به تبعيدي ناخواسته ملزم سازند؟ آيا اين كلام رهبر فقيد نظام كه «اصل حال افراد است» چه در دوران حيات ايشان و چه بعد از آن تاكنون، به درستي و با نگاهي منصفانه و عادلانه شكل عملي و اجرايي پيدا كرد يا فقط شامل حال چند استثنا شد؟ اساسا آيا بيان اين مطلب از زبان رهبر يك نظام حكومتي با اصول و قواعد و مباني تعريف شده خود، نبايد در حوزه‌هاي گوناگونِ اجتماعي، سياسي و فرهنگي موضوعيت پيدا مي‌كرد و نهادينه مي‌شد؟ چرا اين اتفاق نيفتاد تا ما تصويري مقبول، انساني و حيات‌بخش و در عين حال مبتني بر عدالت و توجه عميق به حقوق شهروندي را در گستره جامعه ملتهب و پرحادثه اين دوران شاهد باشيم؟ محمد علي فردين، ناصر ملك‌مطيعي، بهروز وثوقي، بهمن مفيد، پوري بنايي و فروزان گناه كبيره كرده بودند تا اينگونه از هستي و حيزِ انتفاع ساقط شوند و با يك درجه تخفيف آنها رادر حبس وانزواي تاريخي قرار دهيم؟ باور كنيد نمي‌خواهم شلوغش كنم و يا تصويري غلو آميز از سرنوشت اين مجموعه از بازيگران و ديگر اهالي سينماي دوران گذشته ارايه دهم. بسياري از آنها ديگر در ميان ما نيستند تا اين عقده گشايي و همدردي و مصيبت نامه خواني بنده، حكمِ بازارگرمي و چاپلوسي و به دست آوردن دل اين ناكامان روزگار و مظنونين هميشگي را داشته باشد. فقط براي آنكه كلي‌گويي نكرده باشم و عيني‌تر و واقع بينانه‌تر آن مقطع تاريخي/فرهنگي/ اجتماعي مرتبط با حيات و جولاندهي حرفه‌اي اين افراد را توصيف كنم، به اين نكته مي‌پردازم كه در يك سيستم حكومتي با آن نوع نگاه و سلايق عامه‌‌پسند در چرخه توليدات سينمايي و مخاطب شناسي و مطالبات بخش خصوصي، چقدر شخص بازيگر مي‌تواند خودش را مراقبت كند و تن به هر پيشنهاد سهل‌پسندانه و يا ضد ارزش ندهد تا در كانون آسيب‌پذيري معاصر و بعدي قرار نگيرد؟ اساسا آيا اين امكان وجود دارد كه بازيگراني از اين دست، درك روشن‌بينانه و آينده‌نگرانه داشته باشند تا حدس بزنند برخي از اين آثار مي‌تواند به موارد اتهامي و مجرميت بعدي‌شان در يك دوره تاريخي بعدي (با جابه‌جايي ارزش‌ها و مباني عرفي و عقيدتي) تبديل شود؟ اگر بخواهيم اين ديسيپلين و احتياط‌انديشي و نگاه كنترل شونده را براي تمام جوامع (به ويژه عرصه فرهنگي) تجويز كنيم، قاعدتا بسياري از افراد محبوب و شناخته شده در قالب ستاره و... همواره مي‌بايد در تند باد‌هاي سياسي/ اجتماعي در ليست سياه قرار بگيرد و از هستي ساقط شوند و به انزواي ناخواسته تن دهند. بله، طبيعتا اين نگاه توام با سعه‌صدر در عرصه سياست نمي‌تواند منطق‌پذير و قابل استناد باشد، زيرا فرضا يك دولتمرد ديكتاتور كه براي حقوق و آزادي‌هاي فردي و اجتماعي و عقايد افراد ارزش و اهميت قائل نبوده و در دوران زمامداري‌اش تُركتازي مستبدانه كرده و از مدار حق و حقيقت خارج شده ‌بايد قانون در موردش اِعمال شود. اما در اينجا ما داريم در مورد بازيگران و سينماگراني قضاوت تاريخي مي‌كنيم كه به حقوق فردي و اجتماعي و انساني آحاد جامعه لطمه‌اي وارد نكرده‌اند واپوزيسيون بازي درنياورده‌اند. تنها اتهامي كه در مورد آنها با نگاهي نامنعطف قابليت بحث دارد، تخريب فرهنگي است كه حتي اگر بخواهيم با ابزار خشك قانوني مسير بعدي زندگي‌شان را مشخص كنيم، باز مي‌بايد در يك داوري عادلانه «اجتماع سبب و مباشر» را در خصوص فعاليت آن دوره‌شان مطمح نظر قرار دهيم. به تعبير واضح‌تر، آيا در اين تخريب و ابتذال فرهنگي خودِ بازيگر مقصر و مجرم اصلي است يا سيستمي كه مجوز ساخت و توليد وسيع اين آثار را داده است؟ وانگهي، شكل‌گيري و دوام اين جنس سينماي عامه‌پسند و بازاري در يك رابطه دوطرفه ميان مخاطب و عوامل سازنده قابل تعريف است. فرهنگ غالب در آن دوران براي اينگونه آثار نوعي ارزش‌گذاري توده مي‌كرد. با اين اوصاف اگر بخواهيم شخص بازيگر را عامل اصلي ثبت و ضبط اين آثار مطرود و مخرب در يك دوره تاريخي بعدي بدانيم و به عنوان مجرم اصلي محكوميت سنگيني را شامل حالش بدانيم، اين شرط انصاف و عدالت نيست. در صورتي كه بر اساس چنين داوري تند و بي‌رحمانه‌اي مي‌توان تماشاگران اينگونه فيلم‌ها را نيز در رديف متهمان قرار داد. مضافا بر اينكه بعضي از فيلم‌هاي اين سال‌ها دست شماري از فيلم‌هاي دوران ماضي را از جهت ابتذال و سخيف بودن و بزن برويي بسته‌اند! توجه داشته باشيم كه بازيگري مثل بهمن مفيد در كنار ايفاي نقش در تعدادي فيلم بي‌اهميت و فراموش شدني، آثار قابل دفاع و حتي ارزشمندي چون: «قيصر»، «رضا موتوري»، «داش آكل»، «طوقي»، «قلندر»، «پل»، «سه قاپ»، «رشيد»، «نفس بريده»، «طوطي» و «جمعه» را بازي كرده است و نشان داده كه هم قابليت‌هاي بازيگري داشته و هم اگر او را مبتني بر يك سياستگذاري درست و سنجيده و كارآمد در چرخه توليدات بخش خصوصي به مسير درست سوق مي‌دادند، انعطاف‌پذيري لازم را داشت. با اين پيش زمينه، آيا همين نمونه‌هاي ارزشمند و قابل بحث نمي‌توانست برگ برنده براي صدور حكم برائت او و ديگر افرادي كه همين سايه روشن را در كارنامه حرفه‌اي خود داشتند باشد؟ بگذريم... از بهمن مفيد و ديگراني كه جلوتر از او با اندوه و حسرت و تلخكامي و افسرده حالي رفتند، گذشت. بياييم همين چند نفر محدود باقي مانده مانند بهروز وثوقي، پوري بنايي و... را دريابيم و به آنها در اين سال‌هاي باقيمانده عمرشان امكان كار و ايفاي نقش‌هايي مناسب با اين سن و سال‌شان بدهيم. تكمله: سال ۸۶ در خلال يكسري گفت‌وگوها با اهالي سينما به عنوان «تاريخ شفاهي سينماي ايران» كه به اتفاق دوست و همكارم غلام حيدري (عباس بهارلو) با مديريت و برنامه‌ريزي دوست ديگرمان سيمون سيمونيان براي موزه سينما انجام مي‌شد، گفت‌وگوي مفصلي با بهمن مفيد انجام داديم كه مثل بقيه گفت‌وگوهاي اين پروژه در آرشيو موزه خاك مي‌خورد و اخيرا بعد از درگذشت بهمن عزيز در فضاي مجازي ديدم كه كليپ كوتاهي از آن مصاحبه به شكلي بي‌سليقه بدون ذكر گفت‌وگو كنندگان و با حذف سوالات و صحبت‌هاي نگارنده و غلام حيدري به وسيله موزه سينما ساخته وتدوين شده است. اين هم يك نمونه از قدرداني شايسته از يك بازيگر بعد از مرگش كه البته اين نظر لطف شامل گفت‌وگوكنندگان هم شده است. دست‌تان درد نكند، خسته نباشيد فرهنگسازانِ گرامي موزه سينماي ايران.
*نام  فيلمي از سيروس  الوند (۱۳۵۷)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون