فكري كه محصور نشد
نويد كلهرودي
پيشتر فكر ميكردم آنگاه كه عزيزي را از دست بدهم بيش از هر چيز در سوگ او به زاري خواهم نشست. بعدها فهميدم كه مرگ چهره ديگري دارد، ناگهاني سر ميرسد و همه را غافلگير ميكند. تو مبهوت ميماني كه چگونه يك استاد، يك معلم و يك دوست را ناگهاني و در اوج بلوغ فكرياش از دست دادهاي. هنوز مبهوتم و خاطرات پيش چشمانم رژه ميروند. به ياد دارم كه در هنگام تحصيل در مقطع ليسانس از ساختمان كرج دانشگاه خوارزمي خودم را شتابان به كلاسهاي دكتر فيرحي ميرساندم و هيچگاه به خاطر مطالب نابي كه در كلاس ميگفت احساس خستگي نكردم. روش استاد براي تدريس منحصر به فرد بود.
خودش ميگفت نوع درس دادنش متاثر از دكتر بشيريه است. هميشه بيشتر از متون درسي و حتي كتابهاي خودش درس ميداد، هميشه در حال مطالعه بود و گاه نكتهاي را در كلاس مطرح مينمود كه همان روز در كتابي جديد خوانده بود. ذهن منسجمي داشت و همچون يك راوي به تشريح دوره مشروطه، مسائل فقهي و تاريخ انديشه سياسي در ايران ميپرداخت. در برابر نقدها و گاه سوالات نهچندان مرتبط برخي از حاضرين در كلاسهايش متواضع بود و با حوصله به سخنان شاگردانش گوش ميداد. ميگفت پس از آشنايي با دكتر طباطبايي دوباره به تمام كتابهايي كه خوانده بوده رجوع كرده و تازه علوم سياسي و مسائل روشي را فهميده است. هميشه توصيه ميكرد كه اسلام و غرب را در كنار هم مطالعه كنيم و پروژه داشته باشيم و روي يك موضوع به شكل متمركز تحقيق كنيم. متعصب نبود و به ما ميگفت كه طرفداري هيچ انديشهاي را نكنيم بلكه تلاش كنيم انديشهها را بفهميم و آنها را مثل يك داستان توضيح دهيم. ميگفت اگر توانستيد مفاهيم پيچيده علوم سياسي را براي مادربزرگتان به زبان ساده تعريف كنيد تازه
معلم شدهايد.
من در طول حدودا ۷ سال شاگردياش از او فراوان آموختم. عادت داشت در قالب شكل و نمودارهايي آن هم پاي تخته نشان دهد كه مثلا منابع اهل سنت و شيعه چه بوده است. يكبار در هنگام نوشتن دو تاريخ مختلف به مانند يك معلم رياضي دبستان شروع به توضيح جمع و تفريق كرد و با خنده خودش از اين كار كلاس هم لرزيد. دكتر فيرحي استادي به روز بود و زودتر از همه اساتيد قدرت فضاي مجازي را فهميد. دريغ كه هيچگاه فكر نميكردم لايو اينستاگراميام با او جزو آخرين برنامههاي زندهاش باشد. با تمام شاگردانش مهربان بود و خاطرم هست وقتي دو جلسه غيبت كردم جوياي حالم شدند و تعريفشان از من در كلاس باعث شد سرخ شوم. او با همه دانشجويانش چنين بود. خاطرم هست كه به جمعي از ما شاگردانش ميگفت پختهتر از ديگران هستيد ولي بايد حسابي درس بخوانيد و آبروي رشته علوم سياسي را حفظ كنيد و به وقتش در برابر اشتباهات و بيسواديهاي ما بيرحم و سختگير بود و تا كاري اصلاح نميشد آن را نميپذيرفت. يكبار كه در خودروي او براي رونمايي از آثارش به مركز مطالعات خاورميانه ميرفتيم پرسيدم چرا در برابر نقد آثارش ساكت است و استاد پاسخ داد كه اگر متن، متن خوبي باشد خودش ميتواند از خودش دفاع كند و باقي ميماند و اگر ضعيف باشد خود به خود به فراموشي سپرده خواهد شد. اين اواخر براي نگارش ايدههايش عجله داشت چرا كه ميگفت ايدههايش از نوشتههايش جلو زدهاند و تدريس وقت او را براي نگارش ميگيرد. او در ميان تدريس مسائل علوم سياسي همچون يك پدر نكاتي را نيز در كلاس مطرح ميكرد كه تا ابد در ذهنم باقي خواهد ماند. يكبار گفت در علوم سياسي عبارتي داريم كه ميگويند انديشه وحشي است يعني انديشه را نميشود محصور كرد، بچهها يادتان باشد كه انديشيدن و تفكر آزادي خواهي همچون يك پرنده است كه به هر جا پرواز ميكند و اسير نخواهد شد.
دكتر فيرحي ما را ترك كرد اما كتابهايش، تن و لحن خاص بيانش، آن تبلت كوچك در دستش و خصوصيات ممتاز ديگرش هيچگاه از ذهنم پاك نخواهد شد. اميد كه با اجازه و تصميم خانواده ايشان و كمك اساتيد و دانشجويان ممتازش بتوان پروژه فكري ايشان را ادامه داد و آثار و دست نوشتههايش را به شكل منسجم منتشر كرد.
دانشجوي دكتري انديشه سياسي دانشگاه تهران