فيرحي و نقد درون ماندگار
مقصود فراستخواه
باز در لحظهاي ديگر از نابهنگاميها و نامراديهايمان، اين بار دكتر فيرحي بود كه از دشواريهاي يك راه ناهموار بياسود و نفسي راحت در امتدادِ ابديتي بيانتها كشيد؛ بيآنكه لحظهاي بخواهد چراغ آگاهي و مشعل بازانديشيهاي متاملانه و ناقدانه را بر زمين بگذارد يا به دست تاريكي جهالتها و توفان تعصبات، جزمانديشيها و افراطگراييها تسليم كند. نوشتهها و آثار منتشر نشده او گواهي خواهد داد تا آخرين روزها چگونه همچنان در رنج آگاهي و تاملاتي غوطهور بود كه براي حل معماهاي فكري و افقگشاييهاي انديشه سياسي، اين جهان پرابتلاي ما شديدا به آن نياز دارد.
معمولا هر متفكري به تمايزهايي شناخته ميشود و يكي از تمايزهاي فيرحي «نقدِ درونْ ماندگار» بود. ناقدان فكر سنتي سياسي در عالم اسلامي، خصوصا در نقد و تحليل اشكال ايدئولوژيك برساخته شده از آن (مثل راديكاليسم ديني، بنيادگرايي مذهبي و...) بسيار بودند و هستند و همه باارزشند ولي تنها بخشي از آنها بدون اينكه اقليم معرفت ديني و ميراث فكري را ترك كنند و از بيرون به او بپردازند، در خود اقليم محكم و استوار ميايستند و برنامه فكر انتقادي و تاملات ژرف و بازانديشيهاي خود را در زمين فكر ديني پيش ميبرند.
ناقدي كه در زيستبوم فقه اسلامي و ميراث فكر اسلامي اقامت ميكند و باز نقد و تحليل ميكند، او در حقيقت در فلات يك مساله ميايستد، با سرشت و طبيعت امور در تماس است و در همان حال با هزار توي مسالههايش در ميافتد. اين نقد او، نقدي آن سورونده و برگذرنده نيست بلكه نقد و تحليل اندرباشنده و درگيرشونده است. اين همان «نقدِ درونْ ماندگار» است. او مسالهها را از نزديك زيست ميكند، رنج فهميدن بر خود هموار ميسازد و قلمروزاييها و قلمروگشايي ميكند. اموري به او فشار ميدهند و او با آنها كلنجار ميرود. كار او نخي از كلاف سردرگمي برگرفتن و با گرههاي كور بيشماري پيچ وتاب خوردن است.
ارزش پروژه فكري و تحقيقاتي فيرحي اين بود؛ دريغ از اين نيمه راه، دريغ از اين ضايعه؛ دريغ و درد؛ جز اينكه ردپاها بمانند و اعلام و نشانههايي براي ادامه راه محققان و متفكران و نسلهاي جديد و چالاك علمي در اين سرزمين باشند....