دريغي و حسرتي
فاطمه باباخاني
صف سوگواران در مسير كاخ رياستجمهوري براي وداع با اسطوره فوتبال؛ اعلام 3 روز عزاي عمومي در آرژانتين و پخش زنده شبكههاي تلويزيوني داخلي و خارجي از مراسم تنها بخشي از برنامههايي بود كه ما در اين سوي جهان در سوگ مارادونا ميديديم و حسرت به دل مانده از آنچه چندي پيش بر ما رفت و تنها بغضي ماند بر گلو. آن روز كه ما شجريان را از دست داديم، آن روز پنجشنبه كه او براي هميشه در بيمارستان جم چشم از جهان فروبست بسياري از ايرانيان در ايران و جهان در انتظار همدردي و همراهي بودند و در عوض چه دريافت كردند؟ در اطراف خيابان جم جمعيت پليس چنان تو در تو بود كه راه رفتن هم مشكل مينمود. به تندي ميخواستند كه بگذري و اندكي توقف نداشته باشي، آن روز باران ميآمد يكريز و مردم عزادار مغموم و سر درگريبان در زير سايبان ساختمانها ايستاده بودند در اندازههاي دو يا سه نفره كه اجازه نبود بيشتر باشند. نه قرار بود عزاي عمومي اعلام شود يا حتي سخني از سر عذرخواهي براي حذف چهرهاي ملي در سيماي ملي. فرداي آن روز در اولين ساعتهاي صبح به سرعت و با برخوردي نهچندان زيبنده پيكر او را بردند و باز ناهماهنگي و مردمي كه كلافه و سردرگم انتظار ميكشيدند تا بدانند بالاخره قرار است چه شود و در غياب رسانه ملي اين ساير رسانهها بودند كه مرجع اطلاعرساني شدند. روزهاي بعد هم كه جمعيت عزادار بهت زده موضوعي بود براي توجيه افزايش شمار قربانيان كرونا... مسوولان در سخنرانيهايشان بارها از شأن و مقام مردم ايران سخن گفتهاند اما آنچه حقيقت را عيان ميكند، رفتاري است كه پس از درگذشت محمدرضا شجريان رخ داد. مردمي كه به سوگ در تنهايي خو كردهاند، مردمي كه اسطورههاي خودشان را دارند و شادي و غم خودشان را، مردمي كه گويي در جزيرهاي ديگر زيست ميكنند و همواره مقصر!
صف سوگواران آرژانتيني هر ساعت بلندتر ميشود، فيلمبردار از بالا مردم سوگوار را نشان ميدهد، مردم از خاطرههايشان از بازيهاي مارادونا ميگويند و ما در اين سوي زمين با دريغي و حسرتي... .