بهترین کاراکتری که فیلمنامهنویس نابغه میتوانست خلق کند
امیر صدری
در این سال سیاه کرونایی غم کم ندیدهایم. من اما شاید کمی بیشتر از بقیه در تماس با غم بودهام. این روزها به واسطه شغلی در جریان بیش از 250 مرگ پیش از موعد تراژیک قرار گرفتهام. نامها و داستان بیش از 250 تن از اعضای کادر درمان، پزشکان عمومی، متخصص، فوق تخصص، پرستار و ماما و بهیار و... که در صف اول مبارزه با کرونا شهادت نصیبشان شد را خواندهام. فکر میکردم دیگر به این سادگیها غمگین نخواهم شد، اما مرگی در دوردست هم غمگینم کرد. حتی برای خودم هم عجیب بود که مرگ دیگو آرماندو مارادونا با غمی سنگین برایم همراه شد.
ناگهان متوجه شدم که همه فضاهای مجازی درغمی عظیم فرورفتهاند. تکتک صفحههای مجازی تبدیل شده بودند به مرثیهسرایی و شاید تلاشی برای تسلی دادن به خود و شاید تلاش برای سهیم کردن خودمان در غم دیگران یا سهیم کردن دیگران در حس خودمان، جالب بود که به صفحات یکدیگر سر می زدیم و سعی میکردیم در زیر نوشتههای دیگران ابراز احساسات کنیم و خاطراتمان را یادآوری کنیم، انگار که دنبال تسلای جمعی بودیم. لایکها و کامنت گذاریها انگار تلاشی برای بیشتر شدن تعدادمان بود تا کم شدنهای روزگار کرونا به چشم نیاید. در مورد مارادونا حجم عظیمی از ابراز تاثر را شاهد بودیم، طبیعی است که با مرگ هر ستارهای ابراز احساسات طرفدارانش را شاهد باشیم اما در مورد مارادونا موضوع فرق میکرد، موضوع از ابراز احساسات گذشت و عملا به غمگینی عمومی انجامید. انگار قهرمان خودمان به پایان رسیده بود. شاید تفاوتش با همه آنهایی که بزرگ و نابغه و اسطوره و ستاره میدانیم این بود که حس میکردیم از کوچه پس کوچههای خودمان آمده، از گل کوچک و آجر و توپ پلاستیکی رفته و رفته تا رسیده به قله.
دوستش داشتیم چون حس میکردیم خود خودش است وآن خود خودش شبیه ماست. میل پایان ناپذیرش به پیروزی و خستگی ناپذیریاش ، همراه زمین خوردنها، ناکامیها، اشکها و مشتهای گره کردهاش و از آن طرف مسخرهبازیها و شکلکها و کفشهایی که بندهایش را دیر میبست یا اصلا نمیبست، همه را با هم دوست داشتیم.
شبیهمان بود و شبیهمان نبود، فوق ستاره بود و اسطوره اما بیشتر شبیه ضدقهرمانها بود از آنهایی که کیف میکردیم وقتی میزد و وقتی هم میخورد بازهم دوستشان داشتیم.
برای نسلی که آرام آرام میتوانست ارتباط تصویری با اتفاقات روز جهان داشته باشد. مارادونا همه چیز را برای نقش اول شدن داشت. هم فاتح شد و هم ناکام، هم متقلب و متخلف سارق و هم خوشقلب مهربان بامزه، انگار که نابغه ترین فیلمنامهنویس دنیا ماندگارترین کاراکتر را خلق کرده بود. مارادونا برای ما با همه فرق داشت، با مسی، با ۲ تا رونالدوها، حتی با زیدان و کله کوبیدنش و کانتونا و ضربه کاراتهاش و با گاسکوئین که در خود تخریبگری گوی سبقت را از همه ربود. مارادونا انگار از جهان سوم به جهان اول رسید اما جهان سومی ماند، مثل چریکهای خسته ای که انقلاب میکنند اما با انقلاب و پیروزی هم آرامش پیدا نمیکنند و برمیگردد به کسوت همان چریکهایی که انگار فقط جنگیدن و ضدقهرمان بودن را بلدند و حتی اگر هم ببرند بیشتر با شکستهایشان به یاد آورده می شوند. در روزگاری که وی ای آر نبود و داوران مواظب بازیکنان نبودند مارادونا کتک خورترین بازیکن تاریخ شد اما هیچ وقت کم نیاورد، مثل راکی یک که از دقیقه یک تا نود کتک خورد اما درنهایت برنده واقعی بود.
مارادونا مهمترین فوتبالیست دنیا بود، تنها کسی که با دست گل زد و محبوبتر شد، با کوکائین از جام جهانی حذف شد و طرفدارانش بیشتر شدند و الکلی شد اما تخریب نشد. فوتبال مثل مارادونا به خودش نخواهد دید.
مارادونا با همه ستارهها فرق داشت چون تنها بازیکنی بود که یک تنه یک تیم را قهرمان جام جهانی کرد.