• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4810 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۸ آذر

زندگي و موسيقي محمد ابراهيم شريف‌زاده در گفت ‌و گو با محمد حقگو

خون ‌پاش و نغمه ريز و شريف

سيمين   سليماني

محمدابراهيم شريف‌زاده خواننده‌اي كه نوايش شنونده را متحير مي‌كرد، نغمه‌ريزي بود كه چكامه‌هاي عاشقانه را در جغرافياي كوير رشد داد و آوازش هر چه زمان مي‌گذرد، فريادتر مي‌شود... او دير فهميده و شناخته شد و اين دير فهمي ناشي از غربتش بود كه برخي هنرمندان نيز اذعان دارند، جامعه اطراف شريف‌زاده، او را درك نكرد. مردي شرافتمند كه به گواه كساني كه او را به خوبي مي‌شناسند، اهل كرنش نبود.

غربت شريف‌زاده تا اين حد بود كه گواهي درجه هنري او را بعد از مرگ به دخترش دادند؛ هر چند اين شريف‌زاده بود كه به عناوين اعتبار مي‌بخشيد نه بالعكس. به قول علي مغازه‌اي، پژوهشگر و مستندساز موسيقي اقوام، استاد شريف‌زاده اصلا نيازي به درجه هنري نداشت و در واقع با اين كار به اعتبار «درجه هنري» افزوده مي‌شد.

شريف‌زاده هر چه مي‌خواند با تار و پود جانش بود؛ چه وقتي «بهاره دختر عمو» را مي‌خواند و مخاطب را واژه واژه به وادي عشقي ناكام مي‌برد و چه هنگامي كه از غزل مولوي قطعه‌اي چون «سرو خرامان» را ماندگار مي‌كرد و با نوايي انگار جان گرفته از اعماق دهليزهاي تودرتوي تاريخ و فرهنگ و زبان فارسي، درمي‌آمد كه «چون مي‌روي بي‌من مرو ‌اي جان جان بي‌تن مرو/ وز چشم من بيرون مشو ‌اي شعله تابان من». خاستگاه آن حزن نافذ جايي جز درون عميق و دردمندش نبود كه گويي با درد ازلي انسان آميخته بود.

اذان شريف‌زاده نيز شهره است و شيوه‌ اذان گفتنش نيز خاص خود او. شيوه او در اذان‌گويي نظر پژوهشگران را نيز به خود جلب كرد؛ شريف‌زاده زندگي‌اش موسيقي بود؛ به ياد دارم چندين سال پيش و در ديداري كه با آقاي شريف‌زاده داشتم چند جمله و شعر را تكرار مي‌كرد و يكي از آنها اين بود: «چنان بساط عمل پهن كن در اين بازار/ كه دست و پا نكني گم، به وقت برچيدن» اين شعر را هم با حد بالايي از عاطفه مي‌گفت و البته سبكبال و بي‌آلايش؛ و تاكيد مي‌كنم در غربت با گنجينه‌اي از هنر ذاتي كه داشت در روزهاي آخر آبان ‌ماه سال 95 درگذشت.

از شريف‌زاده آثار به ياد ماندني بر جاي مانده و البته صداي او در آلبوم «خون‌پاش و نغمه‌ريز» و قطعاتي از آلبوم «سرو خرامان» نيز به يادگار مانده است؛ محمد حقگو كه به عنوان آهنگساز و تنظيم‌كننده در آلبوم «سرو خرامان» با شريف‌زاده سابقه همكاري داشته، او را هنرمندي ذاتي مي‌داند و معتقد است او نه موسيقيدان كه خود عينا موسيقي بود. اين كلامي نيست كه بتوان از آن آسان گذشت. چه كسي مي‌تواند چنين با هنرش آميخته شود و روحش اينگونه با موسيقي پيوند بخورد، شايد اين را كساني كه با آثار و صداي شريف‌زاده عجين هستند بهتر بتوانند درك كنند. آثار و صداي شريف‌زاده به سبب همين آميختگي‌شان با روح و جان او عميقا تاثيرگذارند. درباره محمدابراهيم شريف‌زاده با محمد حقگو، آهنگساز و موسيقيدان گفت‌وگو كردم.

 

شما سال‌ها موسيقي كار كرده‌ايد و درباره موسيقي محلي خراسان نيز پژوهش داشته‌ايد، شنيده‌ام كه يكي از شخصيت‌هاي محبوب شما در هنر فولكلور خراسان، آقاي شريف‌زاده است. چرا؟ در اين باره توضيح مي‌دهيد.

من هميشه هنرمندان موسيقي را به دو دسته تقسيم مي‌كنم، هنرمنداني كه با تجربه‌هاي آموزشي، كلاس رفتن و با ممارست زياد و انواع مطالعات و برخورد با بزرگان موسيقي ديگر، موسيقيدان مي‌شوند كه داراي ارزش بسياري است و هنرمنداني كه در ذات اساسا موسيقي با آنها رشد مي‌كند و شادروان شريف‌زاده به نظر من جزو دسته دوم است. موسيقي عينا شريف‌زاده است و شريف‌زاده نيز عينا موسيقي در قالب موسيقي خراسان.

درباره تجربه و آلبوم «سرو خرامان» كه تنظيم‌كننده آن بوديد براي ما بگوييد. اين اثر چگونه ساخته شد؟

در خصوص آلبوم «سرو خرامان» بايد بگويم، من آن آلبوم را سعي كردم به شكل كولاژ تهيه كنم. خواننده‌ها در واقع خواننده‌هايي هستند كه من براي اولين ‌بار آن ترانه را از آنها شنيدم و صدايشان را در يك محيط راحت به جهت اينكه‌ سازي نباشد و اينها در آسايش كامل آواز بخوانند در يك زماني ضبط كردم و بعد براي صداي آنها موسيقي نوشتم در واقع اركستري كه شما مي‌بينيد با آن نوع گستردگي سازها و هارموني‌هاي به كار رفته در كنار يك صداي بكر و اصيلي كه آن آواز را براي اولين‌ بار خوانده است؛ به نظر من شاخص در اين كارها در آن آلبوم دو ترك و دو تا بخشي است كه شادروان استاد شريف‌زاده خواندند.

چه ويژگي خاصي آقاي شريف‌زاده را به لحاظ تكنيكي از ديگر هنرمندان هم رديف و هم‌ترازش متمايز مي‌كند؟

خصوصيتي كه در كار شريف‌زاده بسيار نمود دارد اول نوع حماسي‌خواني در كلام اوست كه من اين را بارها مورد تاكيد قرار دادم. شما مي‌دانيد كه در موسيقي جوامع مختلف اقتصاد، معيشت و زندگي بسيار تاثير مي‌گذارد بر نوع و شكل آن موسيقي؛ در موسيقي مناطق اگر اقتصاد و معيشت سخت باشد قطعا موسيقي به سمت يك نوع حزن در درون خودش مي‌رود و برعكس.

در لابه‌لاي اين نوع خواندني كه جزو تكنيك آواز آنجاست، آقاي شريف‌زاده يك نوع حماسي‌خواني هم دارد و بعد انطباق با چيزي كه مي‌خواند به جهت صدا و به جهت لحن بسيار در مورد كارهاي ايشان شاخص است. شما لحن آوازي ايشان را فرض كنيد در ترانه بهاره دختر عمو بسيار متفاوت مي‌بينيد از سرو خرامان؛ بهاره دختر عمو در واقع به ذات ترانه شادي به شمار مي‌رود ولي سرو خرامان ترانه بسيار سنگين و غمگيني است.

از سبك هزارگي باخرزي و اهميت آن بگوييد.

ما يك مثلثي داريم به قول معروف در نقشه جغرافيايي ايران در منطقه مشترك با افغانستان كه به آن در گذشته مكتب هرات گفته مي‌شده و بايد بگوييم ما يك سري اشتراكات قومي هم داريم مثل هزاره‌ها، هزارگي در واقع خودش يك كليتي است در تقسيم‌بندي جغرافيا و هنر و موسيقي بخش آوازي، در تعريفي كه دكتر محمدتقي مسعوديه ارايه مي‌دهند از هزارگي، هزارگي را فقط تقسيم مي‌كنند بين آوازهايي كه داراي متر آزاد هستند يعني در واقع بدون جنبه متري و به صورت آزاد خوانده مي‌شوند اما به هر حال اين يك اشتراك فرهنگي ميان ايران و افغانستان است و يكي از مقام‌هاي رايج در موسيقي خراسان، شرق در بخش تربت‌جام، باخرز و خواف است كه بسيار هم مورد استفاده خواننده‌ها و از طرفي هم نوازنده‌هاي دوتار قرار مي‌گيرد.

اذان شريف‌زاده شهره است، اذاني كه ايشان مي‌گفت مورد توجه پژوهشگران نيز قرار گرفت؛ چه خصوصيتي در اذان‌گويي او وجود داشت و چرا اذان شريف‌زاده را منحصر به‌فرد مي‌خوانند؟

در مورد اذان شريف‌زاده آن چيزي كه من مي‌توانم بگويم كه آدم‌ها را خيلي جذب مي‌كند اين است كه مرحوم موذن‌زاده‌اردبيلي اذاني دارد با توجه به فرهنگ موسيقي ايران در آواز بيات ترك از متعلقات دستگاه شور و بسيار مورد وثوق همه مردم جدا از تفاوت لهجه و موسيقي و در واقع فرهنگ است؛ استاد شريف‌زاده هم وقتي اذانش را مي‌خواند، اذان او هم در مقام هزارگي است يعني در واقع به نوعي به آن يك تشخص جديد مي‌دهد به كلامي كه عربي است؛ در واقع نوعي از فرهنگ خودش را به آن تزريق مي‌كند و همين به نظرم مي‌آيد كه وقتي شما گوش مي‌دهيد، مي‌بينيد خيلي زيبا كلمات را در قالب اين نوع آواز ارايه مي‌دهد و همين مساله باعث مي‌شود كه اين اذان، اذانِ بسيار خاصي شود.

درباره همكاري طولاني آقاي شريف‌زاده و آقاي سمندري و حاصل رسمي همكاري آنها كه يك آلبوم به نام «خون‌پاش و نغمه‌ريز» بود، بگوييد. اين همكاري چگونه شكل گرفت؟

به هر حال در موسيقي مقامي در گذشته خودش وقتي در يك محيط و شهر كوچكي شكل مي‌گيرد، همان طوري كه از قديم هم رايج بوده هر نوازنده‌اي آن خواننده‌اي كه از نظر احساسي با آن همسو است و مي‌پسنديده سبك او را، آن را انتخاب مي‌كرده و اينها هميشه كنار همديگر كار مي‌كردند خصوصا اينكه استاد شريف‌زاده دوتار نمي‌زد و قطعا ارزش حضور يك دوتارنواز خوب را در كنار خودش مي‌دانست اين دوستي همان طور كه مي‌دانيد منجر به توليد آلبوم خون‌پاش و نغمه‌ريز شد تنها آلبومي است كه از همكاري اين دو بزرگ در واقع به ياد مانده است اما اينجا من مي‌خواهم يك انتقادي كنم؛ در همه كشورها معمولا نه فقط بخش‌هاي دولتي كه بخش‌هاي آزاد وقتي مي‌بينند يك عنصر مطلوب در جامعه طرفدار دارد روي آن سرمايه‌گذاري مي‌كنند. من تعجب مي‌كنم خون‌پاش و نغمه‌ريز كه در زمان حيات اين دو بزرگوار به يك آلبوم محبوب تبديل شده بود چه طور اين همه بازرگانان، اصلا من نمي‌گويم هنرمند، بازرگاناني كه از قِبل موسيقي مي‌توانند پول دربياورند چگونه به ذهن‌شان نمي‌رسيد كه يك سرمايه‌گذاري روي اين مساله كنند چون بحث سرمايه‌گذاري است طبيعتا افرادي نظير بنده يك چنين امكاني را ندارند چراكه به هر حال سرمايه‌گذاري كار آدم‌هاي سرمايه‌دار است و اين انتقاد را حالا من نمي‌خواهم به بخش دولتي كنم چون بخش دولتي كلا انتظاري براي موسيقيدان باقي نگذاشته يعني عملكردش طوري بوده كه به هر حال ما مي‌توانيم در يك جمله از طرف موسيقي به بخش دولتي بگوييم «مرا به خير تو هيچ اميد نيست شر مرسان».

استاد شريف‌زاده اواخر عمر خود در غربت بود حتي آن طور كه مي‌دانم بلندگوي مسجد محلي را كه در آن زندگي مي‌كرد هم از دست داده بود؛ به نظر شما چه چيزهايي باعث مي‌شود كه يك هنرمند با چنين جايگاهي روزهاي پاياني زندگي خويش را در اين وضعيت به سر ببرد؟

به بخش آسيب‌شناسي يك مساله رسيديم؛ چرا استاد شريف‌زاده در اواخر عمرش مجبور بود در غسالخانه مرده‌شويي كند. البته مرده‌شويي شغل شريفي است و ابدا شغل بدي نيست اما ايشان به خود من گفت «مي‌داني وقتي آدم يك جنازه سرد را لمس مي‌كند تا ماه‌ها چه كابوسي دارد؟» حالا شما حساب كنيد اين آدم هنرمند هم باشد و با موسيقي حشر و نشر داشته باشد. من واقعيتش آنقدر در مطبوعات و جاهاي مختلف گفتم و كسي نشنيده است كه از تكرار اين مساله خودم رنج مي‌كشم. صحبت من با مردم كشورم است، موسيقي مانند صنعت از مرزهاي كناري وارد اين كشور نشده در خود اين كشور رشد كرده متاسفانه مانند كشاورزي و مانند ساير موارد اقتصادي مورد حمايت بخش دولتي و سيستم حاكميتي كشور ما نيست و چون نيست قطعا رو به ضعف خواهد گذاشت. من استدعا مي‌كنم اگر از مخاطبان شما كسي اين امكان مالي را دارد، بزرگان موسيقي كشور كه در روستاهايي هستند كه زندگي حتي به صورت عادي براي آنها مشكل است را دريابند و حمايت كنند. اصلا موسيقي به قول علي حاتمي مزرعه بلال نيست كه هر سال در آن محصول بيشتري از سال قبل بدهد، ممكن است در 100 سال يك شريف‌زاده به دنيا بيايد. من استدعايم از مردم است؛ اين بزرگان را دريابند به آنها كمك كنند فقط به خاطر اينكه بقاي هنر و فرهنگ كشور خودشان حفظ شود هيچ گلايه‌اي از بخش‌هاي مسوول و متولي ندارم يعني به تدريج فهميدم كه نبايد داشته باشم.

شريف‌زاده چگونه شريف‌زاده شد، در واقع مي‌خواهم بپرسم با توجه به اينكه ايشان در محيط كوچكي بودند كه طبيعتا به امكانات كمتري دسترسي بود؛ به چه شكلي هنرشان پديدار و شهره شد؟

استاد شريف‌زاده با صداقت خودش شريف‌زاده شد و با دريافت آن نعمتي كه خداوند به ايشان داده بود و رفتن در راه آن چيزي كه احساسش به ايشان مي‌گفت، شما در رفتار استاد شريف‌زاده اگر دقت كنيد كاملا متوجه مي‌شويد هيچ دلبستگي در زندگي اين مرد به مسائل مادي نمي‌توانيد پيدا كنيد چه بسا زماني اگر از محققان موسيقي ما كسي منزل ايشان مي‌رفت، بزرگ‌ترين نگراني آن لحظه استاد شريف‌زاده قند و چاي بود كه بايد جلو آن مهمان مي‌گذاشت هر چند دختر بسيار خوب ايشان كمك‌هاي فراواني به زندگي پدر كرد و در حق پدر واقعا دختري نمود ولي متاسفانه كفايت نمي‌كند. در يك شهر كوچك و در يك محيط كوچك يك هنرمند نمي‌تواند صداي خودش را مانند يك شهر بزرگ به گوش بقيه برساند و خودش را مطرح كند؛ در عدم مطرح شدن يك هنرمند، هنرمند هيچ زياني نخواهد ديد چون هنرش خواهد بود، با خودش زندگي خواهد كرد و بعضي خواهند شنيد؛ اين مردمان جامعه و فرهنگ و هنر آن جامعه است كه ضرر مي‌كند اين زيان وقتي روي هم انباشته شود كم كم در مردم تبديل به عادت خواهد شد مثل همين شهر مشهد امروز ما كه مردم 17 سال از شنيدن موسيقي روي صحنه محروم شدند و كم كم دارند به اين مساله عادت مي‌كنند و اين نعمت كمي نيست كه از دست دادن آن انسان را اذيت نكند.


    استاد شريف‌زاده در اواخر عمرش مجبور بود در غسالخانه مرده‌شويي كند. البته مرده‌شويي شغل شريفي است و ابدا شغل بدي نيست اما ايشان به خود من گفت مي‌داني وقتي آدم يك جنازه سرد را لمس مي‌كند تا ماه‌ها چه كابوسي دارد؟ حالا شما حساب كنيد اين آدم هنرمند هم باشد و با موسيقي حشر و نشر داشته باشد...
   خصوصيتي كه در كار شريف‌زاده بسيار نمود دارد، نوع حماسي‌خواني در كلام اوست. در موسيقي جوامع مختلف اقتصاد، معيشت و زندگي بسيار تاثير مي‌گذارد بر نوع و شكل آن موسيقي؛ در موسيقي مناطق اگر اقتصاد و معيشت سخت باشد، قطعا موسيقي به سمت يك نوع حزن دروني مي‌رود و  برعكس.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون