تينا جلالي
در فاصلهاي كه از درگذشت كامبوزيا پرتوي كمي بيشتر از يك ماه ميگذرد سينماي ايران يكي ديگر از قلهها و گنجينههاي نويسندگي خود را از دست داد، فيلمنامهنويسي قيمتي، بيمانند، محجوب و ماخوذ به حيا كه هم خوشسخن بود وهم نيكوسرشت، هم اهل معاشرت بود و هم سادهزيست. نويسندهاي توانا كه بسيار ميخواند و زياد ميدانست . سناريو نويسي كه جزو اولين پيشگامان فيلمنامهنويسي بعد از انقلاب در سينماي ايران به شمار ميرود كه توانست به اين حرفه منزلت ببخشد.
او به واسطه هوش و ذكاوتي كه داشت با بسياري از بزرگان سينماي ايران همكاري كرد؛ از كيومرث پوراحمد گرفته تا وحيد نيكخواه آزاد، رسول صدرعاملي، مسعود كيميايي، محمدرضا هنرمند، فرزاد موتمن، سيامك شايقي، محمدحسين لطيفي، مهدي صباغزاده و... تااينكه بالاخره توانست سال ۹۵ فيلم سينمايي «يك قناري يك كلاغ» را به تهيهكنندگي علي حضرتي كارگرداني كند. با آن پيشينه قوي كه داشت هيچوقت اهل شوآف وجاروجنجال نبود . به كم قانع بود و تاجايي كه ميتوانست به ديگران آرامش تزريق ميكرد. خلاصه كلام اينكه اهل صلح بود و دوستي.
به مناسبت درگذشت اين هنرمند با ارزش صفحهاي به او اختصاص داديم و با تعدادي از اهالي سينما كه رفاقت و همكاري ديرينهاي با او داشتند گفتوگو كرديم و از آنها خواستيم نظراتشان را درباره منش و سلوك اين فيلمنامهنويس حرفهاي با ما درميان بگذارند كه در ادامه ميخوانيد.
سيروس الوند:
مرگ ميآيد و تدبيري نيست
نمي دانم چندمين بار است، از سه چهار ماه پيش به اين سو، در خصوص رفتن يك هنرمند مينويسم. براي ما چه كسي خواهد نوشت؟ چرا اين گونه است؟ هنرمندان نازنين ما، كارگردان، بازيگر، نويسنده، روزنامهنگار و... يكي پس از ديگري به دلايل مختلف ميروند و سينما را تنهاتر ميگذارند. چرا همه در همين چند ماه، مگر چه خبر شده؟ چه اتفاقي افتاده؟ سينايي، عالمي، پورحسيني، محرابي، كريم اكبري مباركه جليلوند، كامبوزيا پرتوي و حالا يك نازنين ديگر. ما تحمل اين همه مرگ و مير را نداريم.
جاي اين عزيزان را چه كسي پرخواهد كرد؟ جاي علي حاتمي كسي آمد؟ جاي پرويز پورحسيني بيهمتا چه كسي خواهد آمد؟ حالا اصغر عبداللهي. نويسندهاي كه خوب مينوشت در همه زمينهها، وقتي شروع به فيلمنامهنويسي كرد ادبيات جاري در نوشتههايش او را از ديگران كاملا متمايز ميكرد. نكته قابل توجه اين است كه اصغر براي ديگران مينوشت و اين گونه با حس مسووليت. جدا از فيلمنامهنويسان قدري مثل فرهاد توحيدي، پيمان قاسمخاني و يكي، دو نفر ديگر اصغر عبداللهي به سهم خودش به فيلمنامهنويسي در سينماي بعد از انقلاب هويت بخشيد. جمعه شنيدم كه بيمار است و بستري در بيمارستان. تمام شنبه را تلاش كردم ردي از او بگيرم و به ديدارش بروم. حالا لحظات پيش فهميدم كه رفت. كجا رفت؟ زود بود. نبود؟ عمر است ديگر اگر عمرت ثمر و بهرهاي براي جامعهات داشته باشد صد سالش هم كم است. استاد پرويز ناتل خانلري چه خوب گفت: گرچه از عمر دل سيري نيست/ مرگ ميآيد و تدبيري نيست. روحش شاد و يادش گرامي باد. با تاسف و دريغ.
وحيد نيكخواه آزاد:
به ذات معلم بود
هنوز داغ از دست دادن كامبوزيا پرتوي تازه است كه رفتن اصغر عبداللهي داغ ديگري بر دلمان ميگذارد. اصغر عبداللهي فقط يك قصهنويس تكرارنشدني، فقط يك فيلمنامهنويس بيبديل نبود؛ رفيق بود؛ همراه بود؛ معلم بود و از همه مهمتر انسان بود. آدمي خوشمحضر بود كه از مصاحبت و حرف زدن با او سير نميشدي. اصغر تركيب درخشاني بود از تجربه ناب زندگي و آنچه از خواندن مستمر حاصل ميشود. كمتر كسي را ديدهام كه به اندازه اصغر بخواند؛ فيلم ببيند و به تماشاي تئاتر بنشيند. اصغر به ذات معلم بود؛ اما نه فقط سر كلاس درس. اگر شاگرد خوبي بودي، هر لحظه برايت معلم بود. پيادهرويهاي طولانياش با شاگردان جوانش مثال زدني است. دو، سه نفري از تجريش راه ميافتادند تا ميدان هفتم تير كه خانهاش در حوالي آن بود و همه راه به گفتوگو درباره ادبيات و سينما و قصه و فيلمنامه طي ميشد. زندگي ساده و قناعت آميزي داشت؛ چرا كه لذت زندگي برايش در ادبيات و هنر خلاصه ميشد و خانه كوچكي كه با همسرش، اختر عمادي، مترجم برجسته در آن عاشقانه ميزيست، مأواي بسياري از دوستداران هنر و ادبيات بود. بسياري از بزرگان سينماي ايران فيلمنامهاي از او را به تصوير كشيدهاند؛ كيومرث پوراحمد، رسول صدرعاملي، مسعود كيميايي، محمدرضا هنرمند، فرزاد موتمن، سيامك شايقي، محمدحسين لطيفي، مهدي صباغزاده و... من هم افتخار داشتم كه بر اساس فيلمنامه «نصف مال من، نصف مال تو»ي او فيلمي بسازم. خاطرات ساختن اين فيلم برايم پر است از درسهاي بسيار درباره سينما، رفاقت، انسانيت و مدارا كه در محضر اصغر عبداللهي آموختم. اصغر عبداللهي نزد سينماگران بسيار محترم بود؛ از بس كه بيحاشيه ميزيست و كار ميكرد. نامش و حضورش بسيار از درها و گرهها را ميگشود و راه را هموار ميكرد. با آن مناعت طبع و بينيازي كه داشت، بزرگتر از سينما بود. اگر چه در سينماي ايران بسيار موفق بود (و شاهدش سيمرغهايي كه براي خانه خلوت و خداحافظي طولاني گرفت) بزرگمنشانه و بيحاشيه از كنار آن عبور ميكرد و در زندگي هنرمندانهاش غرق ميشد. با اينكه فرزندي نداشت، كودكان را (كه به آنها «ني ني» ميگفت) بسيار دوست ميداشت و سينماي كودك و نوجوان برايش جايگاه ويژهاي داشت. خواهران غريب، به خاطر هانيه و نصف مال من، نصف مال تو را در اين گونه سينمايي نوشت و «خواهران غريب»ش هنوز و شايد هميشه يكي از بهتري فيلمهاي كودك و نوجوان سينماي ايران است و خواهد بود.
اصغر رفيق شفيق بود. پاي رفاقت كه به ميان ميآمد، سهمخواهي نميكرد. وقتي «گنجشكك اشي مشي» را ميساختيم، فروتنانه فيلمنامه من كمترين را خواند و آن را، به خصوص گفتوگوهاي فيلمنامه چك و اصلاح كرد و شرطش اين بود كه نامي از او برده نشود. امروز ادبيات و هنر ايران نه تنها قصهنويس و فيلمنامهنويسي بزرگ كه انساني ارزشمند را از دست داد. داغ پر كشيدن اصغر عبداللهي به اين زودي و به اين آساني سرد نخواهد شد.
فرهاد توحيدي:
به حرفه نويسندگي تشخص بخشيد
به نظر من بزرگترين ويژگي اصغر عبداللهي اين بود كه وي جزو اولين پيشگامان فيلمنامهنويسي بعد از انقلاب در سينماي ايران به شمار ميرفت كه به اين حرفه منزلت و تشخص بخشيد. با توجه به اينكه اصغر عبداللهي داستاننويس موفقي هم بود و داستانهاي كوتاه درخشاني نوشته بود، از اين روي فيلمنامههايي كه براي سينماي ايران مينوشت از ساخت و بافت داستانهاي كوتاه او نشات ميگرفت و او از اين توانايي منحصربهفرد خود براي سينماي ايران بهره ميبرد. معتقدم سينماي ايران يكي از بزرگترين ستارههاي فيلمنامهنويسي خود را از دست داده. متاسفانه در عرض يك ماه گذشته ما دو تن از قلههاي نويسندگي و نگارش (كامبوزيا پرتوي و اصغر عبداللهي) را از دست داديم و اين به نظر من ضايعه بسيار بزرگي براي سينماي ايران است. درگذشت اين نويسنده مهم را به خانواده ايشان، همه فيلمنامهنويسان سينماي ايران و به همه هنرمندان تسليت ميگويم .
مهدي صباغزاده:
اي كاش بيشتر قدر ميديد
به نظرم اصغر عبداللهي خاص، خوشذوق و خوش فكر بود. در نگارش فيلمنامه در عين حالي كه به فضاسازي اهميت زيادي ميداد اما نگاه موجزي به ديالوگها داشت. از زيادهگويي و طويلنويسي پرهيز ميكرد. به نظر من درميان نويسندگان اصغر نمونه بود. نگاه بومي در فيلمنامههايش جريان داشت و قصههايي كه مينوشت در دل جنوب كشور و از آن اقليم بر ميآمد و همين باعث تفاوت سناريوهاي او ميشد. اصغر مرد اخلاق و زندگي بود؛ شريف و خوش برخورد. بسيار برايم جالب بود كه از نوشتن با مداد لذت ميبرد و از تراشيدن مداد كيف ميكرد انواع و اقسام مدادها در خانهاش پيدا ميشد. آيا به نظر شما رواست چنين نويسندهاي با دانش و روحيه لطيف و ذوق هنري در يك خانه كوچك و محقر زندگي كند؟ كسي كه اطلاعات ادبي فوقالعاداي داشت آيا بياهميتي به او جفا نيست؟ اي كاش در زمان حياتش همه به فكرش بوديم. من به جامعه نويسندگان تسليت ميگويم و اميدوارم مسوولان و دولت و اهالي رسانه در زمان حيات هنرمندان به فكرشان باشند. باور كنيد اين افراد سرمايههاي فرهنگي كشور ما هستند كه سالها براي اين سرزمين زحمت كشيدند. واقعا متاثرم و اي كاش او بيشتر قدر ميديد.
كيومرث پوراحمد :
اصغر با داستانشهايش ماندگار است
اصغر عبداللهي دانش وسيعي داشت، مدام در حال مطالعه بود و كتاب ميخواند از نوشتههاي نويسندگان جوان گرفته تا قديميترها، از اساطيري گرفته تا تاريخ معاصر و رمان و... همه را ميخواند و همين نكته باعث وسعت علم او شده بود. خيلي خوشسخن و شيرين بيان بود طوري كه ساعتها اگر برايمان حرف ميزد اصلا متوجه گذر زمان نميشديم و دلمان ميخواست همين طور حرف بزند و ما به حرفهاي او گوش دهيم و به هيچ عنوان هم خسته نميشديم. دوراني را كه ما با هم گذرانديم شبها و روزهاي طولاني بود كه خوش و شيرين و دلپذير بين ما گذشت. او آنقدر وسعت نگاه داشت و آنقدر خوشبرخورد و صبور بود كه همين باعث جذب جوانها به خودش ميشد تا از او بياموزند. نكته مهم ديگر در وجه اخلاق و خصوصيات و منش كاري او اينكه وقتي سناريويي مينوشت به كارگردان اجازه ميداد كه فيلمنامه و قصه را از آن خود كند. فيلمنامههايي كه او براي من نوشت به من واگذار ميكرد تا تغييرات دلخواهم را در آن بدهم و مطلقا مشكلي با حذف يا اضافه يا تغيير در آن نداشت و اين به نظر من از درك ستودني او ناشي ميشد. قرار نيست كارگردان نعل به نعل فيلمنامه نوشته شده را به تصوير بكشد، كارگردان ميتواند سناريو را مطابق با شرايط كار يا خواستههايش مال خود كند. ميتوانم بگويم رفتار و منش اصغر عبداللهي چيزي شبيه هوشنگ مراديكرماني بود. براي چه اقتباسهاي زيادي از كار هوشنگ مرادي ميشود؟ براي اينكه او دست كارگردانان را باز ميگذارد. اصغر عبداللهي به لحاظ كار حرفهاي چنين خصوصيات نيكويي داشت. براي من از دست دادن او، كامبوزيا پرتوي، اكبر عالمي، خسرو سينايي، چنگيز جليلوند، پرويز پورحسيني و... در اين سال بد و نحس و اين سال نفرين شده بسيار غمانگيز است و به نظرم نبود اصغر خلأ بزرگي در بخش فيلمنامهنويسي سينماي ماست. قطعا او با فيلمنامههايش و داستان كوتاهش هميشه در ادبيات معاصر ماندگار است. ممكن بود فيلمنامهها را به سفارش اشخاص ديگري بنويسد اما داستانهايش به تمامي از عمق وجود و درونش نشات ميگرفت، قصههايش فوقالعاده است من از اصغر عبداللهي قصهاي نخواندم كه به شدت تحت تاثير قرار نگيرم. يادش گرامي و هميشگي خواهد بود.
هوشنگ گلمكاني:
پايبند به اصول حرفهاي فيلمنامهنويسي بود
اصغر عبداللهي نويسندهاي آرام و بدون حاشيه بود كه معمولا سرش به كار خودش گرم بود. وقتي با كسي تعهدي براي نوشتن داشت قطعا به تعهدش عمل ميكرد و اصلا اهل جار و جنجال نبود. آن چيزي كه من هميشه از او در يادم هست اينكه ميگفت: «وقتي فيلمنامهاي مينويسم و آن را به كارگرداني واگذار ميكنم ديگر اختيار كامل با اوست.» هيچ وقت پيش نميآمد كه او بگويد صحنهاي در فيلمنامهام عوض شده يا فيلمنامه مرا فلان كارگردان نابود كرد. او به اصول حرفهاي فيلمنامهنويسي معتقد بود و اينكه وقتي فيلمنامهاي نوشته ميشود از نظر او كار نويسنده به پايان ميرسيد و فيلمنامه را از خود جدا ميدانست كه بايد توسط كارگردان به فيلم تبديل شود. اين نكته بسيار مهمي است كه اغلب در سينماي ايران ناديده گرفته ميشود و رعايت نميشود. براي همين است كه در تاريخ سينماي ايران ما شاهد موارد بسياري از اختلاف بين نويسنده و كارگردان بودهايم اين جدالها اگر به به محاكم دادگستري كشيده نشده در محافل سينمايي و رسانهاي مطرح شده و باعث كدورت و خدشهدار شدن روابط بسياري شده است. در حالي كه اصول درست و حرفهاي در سينما اين است كه نويسنده كار خودش را بكند و كارگردان كار خودش. اين مهمترين نكتهاي است كه از اصغر عبداللهي هميشه در يادم مانده كه او به اصول حرفهاي سينما پايبند بود.
حبيب اسماعيلي:
آرامشي كه انتقال ميداد مثالزدني بود
از مجموع اظهارنظرهايي كه از همان دقايق ابتدايي فوت اصغر عبداللهي درباره او گفته ميشود كاملا مشخص است كه سينماي ايران چه آدم متفاوت و منحصر به فردي را از دست داد. با اصغر عبداللهي در دهه 60 و 70 همكاريهاي زيادي داشتيم. چه فيلمهايي كه او به عنوان دستيار كارگردان با ما كار ميكرد و چه فيلمهايي كه در مقام فيلمنامهنويس در خدمتش بوديم و همين همكاريها باعث شد ما از نزديك با هم رفيق شويم و دوستي عميقي بين ما به وجود بيايد. احتياجي به گفتن من نيست فيلمنامههايي كه در سينماي ايران نوشته را اگر مروري كنيد درخواهيد يافت كه ايشان با چه كارگردانان بزرگي همكاري كرده است. كارگردانان خلاقي كه همه خودشان نويسندههاي ماهري بودند اما به واسطه هوش و ذكاوت و لطافتي كه اصغر در نگارش داشت فيلمسازان ترجيح ميدادند از سناريوي او بهره ببرند و براي همكاري با او اشتياق نشان دهند. مهمترين نكته ديگر در همكاري كه با اصغر عبداللهي به آن رسيدم، آرامشي بود كه حين كار به ديگران انتقال ميداد. همان طور كه ميدانيد كار سينما تماما استرس و نگراني است اما او در طول كار چنان آرامش خاصي داشت كه ناخودآگاه اين صلح و خوي آرام او به همه گروه تزريق ميشد او با متانت و حوصلهاي كه داشت تنشها را در طول كار كم ميكرد و دلخوريها را از بين ميبرد و با ميانجيگري همه چيز را حل و فصل ميكرد. قصههاي متفاوتي مينوشت از خانه خلوت ،خواهران غريب، مرسدس و... هيچ گونه شباهتي به هم نداشتند اما مشخص بود كه همه را اصغر نوشته است. فيلمنامههايش آنقدر خوب نگارش ميشد كه هيچ اضافه و كمي وكسري نداشت. در عين حالي كه به كارش خيلي اهميت و اعتقاد داشت اما حرفهاي رفتار ميكرد و دست كارگردان را در طول كار باز ميگذاشت بعضيها سختگيري بيجهتي در طول كار دارند، اما او اگر هم نكتهاي داشت آن را دوستانه به كارگردان انتقال ميداد. واقعا ميگويم امسال بزرگان زيادي را در سينماي ايران از دست داديم كه حالا حالاها برايشان جايگزيني پيدا نميشود. آخرين ملاقات كاري كه با هم داشتيم براي ديدن فيلمي كه ساخته بود به عنوان كارگردان با نام يك قناري يك كلاغ كه به نظرم فيلم خوشساخت و بسيار هنرمندانهاي بود. يادش گرامي باد.
كاوه صباغزاده:
ادا و اطوار نداشت
اصغر عبداللهي عموي سينمايي من بود. از دوران كودكي به من نزديك بود و من به او نزديك بودم. هر آنچه در مقوله فيلمنامهنويسي و نگارش ميدانم از دانستههاي اوست كه با مهر در اختيار من ميگذاشت. ساعتها براي من وقت صرف ميكرد، چه در دفتر و چه در منزلش با هم قرار ميگذاشتيم و ساعتها با هم درباره اهميت ادبيات و سينماي ايران حرف ميزديم. وقتي شروع به نگارش فيلمنامه كردم او با كمال بيرحمي نوشتههاي مرا پاره ميكرد و من از او دلخور ميشدم كه چرا با نوشتههاي من اينگونه تند برخورد ميكند. اما بعد از گذشت سالها متوجه شدم كه او يكي از دوستداشتنيترين و در عين حال سختگيرترين معلم زندگيام بود كه با سختگيريهاي به جايي كه داشت، راه و روش نگارش سناريو را به من آموخت. بعضي وقتها ساعتها با هم در خيابان بهار قدم ميزديم و او هر روز از آنچه بايد از سينما بدانم به من يادآوري ميكرد. به من تاكيد ميكرد بايد هر روز روزنامه و مجله بخوانم، به من يادآوري ميكرد بايد كلمه به كلمه اطلاعات سينماي ايران و جهان را بدانم و در جريان امورات سينما باشم. به من تاكيد ميكرد بايد مطالعه زياد داشته باشم. ميتوانم بگويم دانستهها و راهنماييهاي او باعث شد من به دستياري كارگرداني علاقهمند شوم و كارم را در اين حرفه پيش بگيرم. اين نكته را هم بگويم كه اين بزرگمرد بسيار اورجينال بود. هميشه به من ميگفت چرا اينقدر به اقتباس علاقه داري؟ چرا ذهنيات خودت را به فيلمنامه تبديل نميكني؟ اصغر عبداللهي خودش بود و ادا و اطواري نداشت. هماني بود كه نشان ميداد و همين به نظر من باارزشش ميكرد. اهل شوآف نبود و تا ميتوانست به ديگران خير ميرساند. امروز بسيار غمگينم به اندازهاي كه خير به اهالي سينما رساند، خير نديد. خيلي ماخوذ به حيا بود. آدم خندهروي خوشصحبت كه از مصاحبت و حضورش حظ ميبردم. هميشه در حال مطالعه بود و از خواندن سير نميشد. هر وقت او را ميديديم يك كتاب يا مجله زير بغلش بود و نكته مهم ديگر تسلطي بود كه او در قرائت فيلمنامه داشت كه از مهارت او ناشي ميشود.
كيومرث پوراحمد| نبود اصغر خلأ بزرگي در فيلمنامهنويسي سينماي ماست. قطعا او با فيلمنامههايش و داستان كوتاهش هميشه در ادبيات معاصر ماندگار است.
فرهاد توحيدي | فيلمنامههايي كه مينوشت از ساخت و بافت داستانهاي كوتاه او نشات ميگرفت و او از اين توانايي منحصربهفرد خود براي سينماي ايران بهره ميبرد.
سيروس الوند| اصغر براي ديگران مينوشت و اين گونه با حس مسووليت. به سهم خودش به فيلمنامهنويسي در سينماي بعد از انقلاب هويت بخشيد.
وحيد نيكخواه آزاد| امروز ادبيات و هنر ايران نه تنها فيلمنامهنويسي بزرگ كه انساني ارزشمند را از دست داد. داغ پر كشيدن اصغر عبداللهي به اين آساني سرد نخواهد شد.
حبيب اسماعيلي| چنان آرامش خاصي داشت كه ناخودآگاه اين صلح و خوي آرام او به همه گروه تزريق ميشد با حوصلهاي كه داشت تنشها را در طول كار كم ميكرد.
مهدي صباغزاده | آيا رواست چنين نويسندهاي با دانش و روحيه لطيف در يك خانه كوچك و محقر زندگي كند؟ آيا بياهميتي به او جفا نيست؟
هوشنگ گلمكاني | نويسندهاي بدون حاشيه بود كه معمولا سرش به كار خودش گرم بود. وقتي با كسي تعهدي داشت قطعا به تعهدش عمل ميكرد و اصلا اهل جار و جنجال نبود.
كاوه صباغزاده | به من تاكيد ميكرد بايد هر روز روزنامه و مجله بخوانم، به من يادآوري ميكرد بايد كلمه به كلمه اطلاعات سينماي ايران و جهان را بدانم و در جريان امورات سينما باشم.