دهكده نيست در جهان پيدا شد
اسدالله امرايي
«پرگُل، نوكرتام به خدا. صبر كن حالا به همهشون نشون ميدم دنيا دست كيه. ميدوني، اصلا خر ما از كرگي دُم نداشت. رفته بودم پي بز، هموني كه گفته بودي رفته بودم پيداش كنم؛ اما مگه شد؟ نشد دِ! ناكسا دنبالام كردن. اونا بدو من بدو، اونا بدو من بدو، الفرار! نميدونستم بخندم يا گريه كنم، سكسكهام گرفته بود. نامردا كوتاه نمياومدن. باور ميكني بچهمحلها سنگ ميزدن بهم؟ همونا كه هميشه دوستشون داشتم و ميمردم براشون، مي خندوندمشون، باورت ميشه يعني؟ داد ميزدن «داوود خُله اينجاست.» حالا من خل شدم؟ پرگل يه چيزي ميگم، يه چيزي ميشنُفي. داد ميزدنا؛ دادي ميگم، دادي ميشنُفي. ميخواستن آجانا بيان منو بگيرن ببرن هلفدوني، به ريشام بخندن. داستانِ «مهريه عندالمطالبه پرگل» داستاني است از زبان پرگل كه با لباس عروس در قطاري اوراق حبس شده. مجموعه داستان «راز دهكده نيست در جهان» نوشته ساناز سيداصفهاني در نشر افراز منتشر شده. شخصيتهاي چهار داستان كتاب «راز دهكده نيست در جهان» همگي در يك فضاي ذهني باديهنشيني كه محصول ذهن نويسنده است، زندگي ميكنند. اين چهار داستان به نوعي احقاق هويتِ شخصيتهاي داستاني است و تلاش آنها براي كشفِ راز. در داستان «مراد و رازِ سرخ پنبهزنِ ده بالا»، مراد پسر تازه بالغي است كه متوجه يك دروغ ميشود. براي كشف علت اين دروغ مجبور ميشود به توصيه مرشد زورخانه گوش بسپارد و به كاروانسراي دِه برود. شربت نام زني است كه در اين كاروانسرا خودش را حبس كرده است. پاسخ همه سوالها دست شربت است. قصه «بهمن خان و توبهاش» هم روايتگر چاقويي دلبسته صاحبش است. از خانم سيداصفهاني «اسم اين كتاب دتول نيست»، «خيابان گاندي»، «كيش مات»، «خيال بازي و از خيرم بگذر» پيشتر منتشر شده.«از زبانِ مردمِ روستا شنيده بودم كه شربت 10 سال است توي كاروانسراي پدرش اتراق كرده و خيالِ بيرون آمدن ندارد.كاروانسرا 10 سال بود متروكه مانده بود و كسي نزديكاش هم نميشد. همه از شربت ميترسيدند و اسماش كه به دهانها ميآمد، همه ميگفتند «توبه توبه، زبونات رو گاز بگير، اسماش رو به دهنات نيار...».