حساب كاربري دفتر رهبر انقلاب در ايسنتاگرام و توييتر بهتازگي با انتشار ويدئويي از يك ديدار رهبري در سال 88 با برخي علماي حوزه علميه قم، جملهاي از ايشان درباره سيدمحمد خاتمي منتشر كردهاند كه رهبري طي آن با اشاره به ديداري كه ظاهراً در آستانه انتخابات رياستجمهوري هفتم مطرح شده، گفتهاند: «يك وقتي به خود آقاي خاتمي هم گفتم كه اگر امروز يك جريان چپي در كشور وجود نداشت، من لازم ميدانستم يك جريان چپ به وجود بياورم تا برآيند اين دوتا حركت - حركت آقاي هاشمي و او - يك برآيند معتدل شود.» حال الياس حضرتي، قائممقام دبيركل اعتمادملي و به عنوان يكي از نمايندگان مجلس پنجم، از چهرههاي موثر جناح چپ آن زمان در مناسبات سياسي بوده، روايتي از نشستي ديگر با رهبري در همان بحبوحه انتخابات رياستجمهوري سال 76 به دست داده كه ازقضا رهبر انقلاب در آن جلسه نيز به همين موضوع «لزوم تشكيل جناح چپ» اشاره كرده بودند. حضرتي در روايتي كه در اختيار روزنامه «اعتماد» قرار داده علاوه بر شرح نشست هيات 13 نفره شوراي هماهنگي گروههاي پيرو خط امام(ره)» در مهرماه 75، به چند جلسه و ديدار سياسي- انتخاباتي ديگر از همان مقطع مهر و آبان 75 تا فروردين 76 و نهايتاً روز تاريخي و تاريخساز «دوم خرداد 76» ميپردازد كه در ادامه با اين توضيح ضروري ميخوانيد: مجلس پنجم بود و ما در مجموعهاي با عنوان «شوراي هماهنگي گروههاي پيرو خط امام(ره)» فعاليت ميكرديم كه در اين شورا از مجلس و درواقع از فراكسيون خط امام پارلمان، بنده بهاتفاق حجتالاسلام محمدباقر ذاكري در اين شوراي هماهنگي حاضر بوديم. همينطور آقايان بهزاد نبوي و محمد سلامتي از مجاهدين انقلاب، آقايان مصطفي معين و علي شكوريراد و در مقاطعي هم آقاي ظفرقندي از انجمن اسلامي پزشكان، خانم گوهرالشريعه دستغيب از انجمن اسلامي معلمان يا آقاي نجفقلي حبيبي از انجمن اسلامي مدرسين و همينطور از دفتر تحكيم وحدت و ديگر تشكلها و احزاب آن زمان در اين شوراي هماهنگي عضويت داشتند. در آن مقطع بحثمان عمدتاً درباره نحوه ورود به انتخابات رياستجمهوري بود، آنهم در حالي كه باتوجه به برخوردهايي كه پيشتر در مجلس چهارم پيش آمد، مجمع روحانيون قهر كرده و حاضر به معرفي كانديدا براي انتخابات مجلس پنجم نشد و درنتيجه كارگزاران براي نخستينبار وارد عرصه شده و درنتيجه فراكسيوني حدوداً 50، 60 نفره در مجلس پنجم داشتيم. حوالي مهرماه 75 يعني حدود يك سال پيش از انتخابات رياستجمهوري هفتم بود كه قرار شد ملاقاتي با مقام رهبري داشته باشيم. درنتيجه 13 نفر خدمت ايشان حاضر شديم و آقاي معين به عنوان سخنگو متني را كه پيشتر درمورد آن به اجماع رسيده بوديم، خدمت رهبري مطرح و اعلام كرد كه ما بنا داريم در انتخابات رياستجمهوري بطور فعال شركت كنيم و تقاضا داريم فضا براي ايفاي نقش فراهم شود. رهبري هم فرمودند كه اولاً دوستان شما قهر كردند كه اين كار اشتباهي بود، چراكه قهر كردن در سياست اقدامي بيمعناست. نكته دوم اينكه انتخابات، مظهر رقابت سياسي و مشاركت عمومي است. اين مشاركت حداكثري است كه به انتخابات شيريني و حلاوت ميدهد و «مشاركت حداكثري» براي بنده يك اصل است. ايشان همچنين فرمودند كه برخلاف برخي دوستان كه بهدنبال«انتخابات مديريتشده» هستند - و برداشت ما در آن زمان اين بود كه به آقاي هاشمي اشاره دارند- من بهدنبال «انتخابات مبتني بر مشاركت حداكثري» هستم و اين مهم در سايه يك رقابت جدي و تنگاتنگ محقق ميشود؛ فلذا اينكه ميخواهيد بطور جدي وارد مشاركت انتخاباتي شويد، اقدام مثبتي است، اهلا و سهلا اما اگر هم شما نميآمديد، من يك جناح چپ ديگر درست ميكردم تا آن رقابت مدنظر محقق شود كه اين ديدگاه هم بسيار جالب بود. وقتي به آن مقطع بازگرديم، با نوعي يأس و نوميدي در بدنه جامعه و همچنين فضاي مديريتي و سياسي كشور مواجه ميشويم و فارغ از آن، اين باور حاكم بود كه آقاي ناطق نوري قطعاً رييسجمهوري بعدي است و نتيجه انتخابات پيشاپيش روشن است؛ از بالا تا پايين نظام - از نيروهاي مسلح و امنيتي و اداري تا كميته امداد، تعاوني روستايي و ديگران- چنين تصوري داشتند و حتي گروهگروه وزرا و مديران ارشد دولت آقاي هاشمي نيز بهاصطلاح ميانبر ميزدند و با آقاي ناطق كه بسيار انسان شريفي بود، ديدار و اعلام بيعت و وفاداري ميكردند.
درحالي كه بدنه جامعه موضوعي ديگر را مدنظر داشت. آن زمان فضاي مجازي به اين صورت فعال نبود. در جناح حاكم كه روزنامههاي رسالت و كيهان و غيره بودند و اينطرف هم يك روزنامه سلام بود كه هر از گاه، كاري ميكرد. اما در نظامهايي كه شفافيت سياسي، احزاب قدرتمند و گسترده، سيستم اطلاعرساني و رسانههاي آزاد در سطح وسيع وجود ندارد، اين بهاصطلاح «نجواهاي درگوشي شهروندان» است كه تعيينكننده ميشود و اگر كسي بهاصطلاح گوشش را به سوي اين نجواها تيز كند، به واقعيت جامعه نزديك ميشود.
ميرحسين نميآيد!
به هر تفسير ما وارد بحث مصداقي براي معرفي كانديدا هم شده بوديم و آقاي مهندس موسوي هم كانديداي ما بودند. اما حدود يك ماه بعد يعني آبانماه 75، ما در فراكسيون خط امام مجلس پنجم، در ساختماني واقع در خيابان ابوريحان جلسه داشتيم و نمايندگان عملا بهطور خودجوش درحال تشكيل ستاد انتخابات بودند كه يكي از دوستان خبرنگار با من تماس گرفت و گفت كه آقاي موسوي اطلاعيهاي را در اختيار يكي از خبرگزاريها قرار داده و اعلام كرده بناي كانديدا شدن ندارد. به اتاق جلسه برگشتم و درحالي كه همه دوستان با شوق سخت سرگرم بحث بودند، گفتم خبر مهمي دارم كه مهندس موسوي اعلام كرده اعلام انصراف كرده كه انگار آب سردي بر سر جمع ريخته باشند، همه ساكت شدند و درواقع جلسه ما سالبه به انتفاء موضوع شد! آقاي حسين مرعشي و مجيد انصاري هم جلسه را ترك كرده و تماس گرفتند و برگشتند گفتند خبر درست است. خلاصه جلسه برهم خورد و حدود يكماه تا آذرماه همان سال 75 عملا همه گيج بودند و دنبال كانديدا ميگشتند. تعدادي دنبال آقاي كروبي رفتند، عدهاي دنبال آقاي موسوي خويينيها بودند. در اين ميان صحبت آقاي خاتمي به ميان آمد. آقاي خاتمي آن زمان از سمت وزارت ارشاد استعفا داده و كنار رفتهبود و مسوول كتابخانه ملي بود و وقتي اين زمزمهها مطرح شد، به سوريه رفت تا از اساس در دسترس نباشد. حدود يك ماهي هم به همين شكل معطل شديم تا اينكه اوايل ديماه 75 بالاخره آقاي خاتمي را راضي كردند كه كانديدا شود. البته كانديداتورياش را به ديداري با رهبري مشروط كرده بود.
خاتمي وارد ميشود
به ياد دارم كه چندي بعد، آخر هفته بود كه آقاي خاتمي تماس گرفت كه براي ديداري به كتابخانه ملي برويم و درنتيجه همان گروه ۱۳ نفره -كه البته چند نفري بهدليل مسافرت حاضر نبودند- به ديدار آقاي خاتمي رفتيم. فكر ميكنم روز پنجشنبه بود و آقاي خاتمي هم توضيح داد كه ديروز با رهبري ديدار كردم، صحبتهايي داشتيم و بعد از آن تصميم گرفتم كه كانديدا شوم و اينجا اولينبار است كه اعلام ميكنم؛ برويد ستادها را تشكيل دهيد!
«سلام» و مصاحبه دردسرساز
بعد از آن جلسه بود كه آرامآرام ساختمان بهآفرين تجهيز شد و حدود 2 هفتهاي از اين ماجرا گذشته بود كه يك اتفاق ديگر افتاد. آن زمان روزنامه سلام، يك خبرنگار پارلماني داشت به نام آقاي طاهرزاده يا طاهرنژاد كه با من مصاحبه كرد و از انتخابات پرسيد. واقعيت اين است كه گوش دادن به آن «نجواهاي درگوشي مردم» كه اشاره كردم، از عادتهاي هميشگي من است. من گاهي بهجاي خودروي شخصي با تاكسي تردد ميكنم يا پياده وارد بازار ميشوم. مثلا در رشت گاهي كلاه ميگذارم كه كسي بنده را نشناسد و وارد بازار ماهيفروشان ميشوم و جالب اينكه عزيزان هم ميشناسند و ابراز محبت ميكنند. اما بحثم اين است كه توجه زيادي به اين نجواهاي درگوشي دارم. خلاصه وقتي خبرنگار «سلام» از من درباره انتخابات پرسيد، صريح پاسخ دادم كه «انتخابات در مرحله اول با پيروزي قاطع آقاي خاتمي تمام خواهد شد.» خبرنگار به من گفت اجازه ميدهيد بنويسم كه در مرحله دوم راي ميآورد؟! گفتم اگر مصاحبه من است، شما بنويسيد «آقاي خاتمي در مرحله اول پيروز ميشود.» فكر ميكنم هفدهم يا بيستم ديماه بود كه روزنامه «سلام»، در تيتر دوم صفحه نخست با فونت درشت نوشت: «الياس حضرتي: «انتخابات در مرحله اول با پيروزي قاطع خاتمي تمام خواهد شد.» فرداي آن روز دو، سه اتفاق رخ داد.
واكنش ناطق به تيتر «سلام»
آقاي ناطقنوري كه آن زمان رييس مجلس بود و ماهم رفاقتي با هم داشتيم و تقريبا هر روز يكديگر را ملاقات ميكرديم، از من خواست كه به ديدارش بروم. من هميشه به آقاي ناطق علاقه داشتم و ايشان را انساني لوطيمسلك، جوانمرد، خوش مشرب و پرتحرك ميشناسم كه آن زمان مجلس را به خوبي اداره ميكرد. خدمت ايشان رفتم و به من گفت: «آقاي حضرتي چرا انقدر بيانصافي؟! انقدر بيانصاف بودي و من نميدانستم!» پرسيدم مگر چه شده؟ گفت يعني يكصدم درصد هم براي من شانس قائل نشدي و گفتي خاتمي در مرحله اول پيروز ميشود؟ من هم كه آقاي ناطق را بسيار دوست داشتم، بهشوخي گفتم حاجآقا ما شب و روز وقتمان را گذاشتهايم كه رييسمان را همين جا در مجلس حفظ كنيم! آقاي ناطق هم با لبخندي گفت برو، فردا آقاي باهنر جوابت را ميدهد. فرداي همان روز هم آقاي باهنر مصاحبه منطقي و عالمانهاي انجام داد و گفت براساس آخرين نظرسنجيهاي موسسات علمي و پژوهشي و آماري، آقاي ناطق بالاي ۷۵ درصد راي خواهد داشت و رقباي او از شانس كمي برخوردارند. پس از اين مصاحبه، من هم كمي بيادبانه صحبت كردم و گفتم كه شتر در خواب بيند پنبهدانه!
نوميدي مجمع روحانيون از خاتمي!
اتفاق دوم اين بود كه آقاي كروبي من را صدا كرد و گفت ما شما را فرد عاقل و صاحبنظر ميدانستيم، اين چه حرفي بود كه گفتي خاتمي در مرحله اول پيروز ميشود؟! نگاه آقاي كروبي اين بود كه تصورشان در مجمع روحانيون اين است كه اگر آقاي خاتمي حدود يك ميليون و ۵۰۰ هزار راي بيشتر بياورد، رايي آبرومند آورده كه ميتواند سرمايه آينده باشد. من هم به آقاي كروبي گفتم شما به آن نجواهاي در گوشي مردم توجه نداريد، صرفا در جلسات رسمي حضور داريد. در جلسات رسمي هم حرفهاي مديران و كادر اداري و مديريتي كشور را ميشنويد كه از واقعيتهاي جامعه دور است. گفتم وسط جمعيت و ميان مردم كه برويد، متوجه ميشويد حرفهاي ديگري هم هست. ايشان هم گفتند كه برو مصاحبه و تكذيب كن اما مخالفت كردم و گفتم تكذيب نميكنم؛ اعتقادم را بيان كردم و بر اساس تحليل مصاحبه كردهام. چندي گذشت و بيشتر به انتخابات نزديك شديم. من در گيلان مسوول ستاد آقاي خاتمي بودم و البته براي سخنراني به همه استانها ميرفتم؛ درواقع به ۵ استان كردستان، آذربايجان غربي، آذربايجان شرقي، زنجان و خراسان ميرفتم. آن زمان هم فضاي مشهد متفاوت بود و بعضا درگيري پيش ميآمد و درنتيجه دوستان اغلب ميترسيدند به آنجا بروند. (باخنده) اما من چون رييس فدراسيون كنگفو هم بودم، با كنگفوكارها رفتيم. خلاصه آقاي خاتمي را فروردينماه به گيلان دعوت كرديم و به ايشان گفتم حاجآقا در اين فرصت، وقت بگذاريد تا مقداري درباره مسائل ايران و بحثهاي كلان توسعه و موانعي كه در اين مسير وجود دارد، بحث كنيم. گفت من آماده هستم و انشاءالله اين چند روز انتخابات تمام شود، تشريف بياوريد كتابخانه با هم صحبت كنيم. من هم ميگفتم ميآيم كاخ رياستجمهوري با هم صحبت كنيم. (باخنده) از آنجا كه آقاي خاتمي حتي در فروردين هم فكر نميكرد كه راي بياورد؛ به همه دوستان ميگفت بعد از انتخابات تشريف بياوريد كتابخانه ملي، نه كاخ رياستجمهوري.
راي به روحاني بهخاطر آن كه ردصلاحيت شد!
منظورم از بيان اين مسائل آن است كه مردم همواره نسبت به آنچه تصور ميكنند به آنها تحميل ميشود، حساسند. درواقع هر زمان احساس كردند كه مجموعه حكومت ميخواهد با تبليغات صداوسيما يا با نماز جمعه يا سيستم اداري، ديدگاهي را به آنها تحميل كنند، برعكس آن عمل ميكنند. به جز آقاي خاتمي، زمان آقاي روحاني هم همين اتفاق افتاد. آقاي روحاني در آستانه انتخابات 91، اصلا مطرح نبود. اتفاقا در اغلب دورهها احتمال آمدنش وجود داشت اما همه ميگفتند راي ندارد؛ چراكه ارتباطات و مراودات مردمي ندارد. او همواره شخصيت پشت داستان بود و در تصميمگيريهاي پشت صحنه موثر بود و آدمي نبود كه وسط ميدان بيايد و بخواهد با مردم زندگي كند. فلذا راي ندارد.
نگران اجماع اصلاحطلبان نيستيم
وقتي آقاي هاشمي آمد و رد صلاحيتش كردند، بلافاصله مردم احساس كردند كه دارند شكل و صورتي به انتخابات ميدهند و بنابراين به سرعت پشت سر كسي قرار گرفتند كه اگرچه او را نميشناختند اما احساس ميكردند كه جايگزين آن آقايي است كه ردصلاحيت شده است. به نظر من اكنون هم در اينكه اجماعي ميان اصلاحطلبان صورت خواهد گرفت، شكي نيست؛ اين ظرفيت و عقلانيت در آنها وجود دارد و هيچوقت مساله سال ۸۴ تكرار نخواهد شد و هرگز مساله شوراي دوم كه هر حزبي براي خود كانديدايي مطرح كند، تكرار نميشود. البته اين مساله مطرح است كه احزاب، كانديداي خود را معرفي كنند اما درنهايت به اجماع خواهيم رسيد و از اين بابت به هيچ عنوان نگران نيستيم. منتها اينكه چهكسي بتواند بيايد و بتواند اين مسائل انباشته شده و گرهها و مصائب جامعه امروز ايران را بگشايد و حل و فصل كند و همزمان بتواند با نهادهاي بالادستي ارتباطي منطقي برقرار كند، محل بحث است. اين مملكت امكانات بسياري دارد؛ بنياد مستضعفان، ستاد اجرايي فرمان امام، آستان قدس، كميته امداد و هلال احمر هر كدام امكاناتي بسيار دارند اما جزيرهاي اداره ميشوند و از آنجا كه برنامه جامعي در كار نيست، ميبينيم منابع هنگفتي هزينه شده، اما چيزي دست مردم را نگرفته يا اگر هم چيزي عايدشان شده، خوراك روزمره است. درواقع ما بهجاي اينكه به مردم ماهيگيري ياد بدهيم، به دستشان ماهي دادهايم. درحالي كه اگر اينها مديريت شود، شرايط متفاوت خواهد بود.
دكترين انتخاباتي رهبري
درنهايت معتقدم رهبري همچنان بر آن دكتريني كه دو دهه پيش درباره «انتخابات مشاركتي» مطرح كردند، پايبندند و اصلاحطلبان هم نبايد به مواضعي كه جهت انحراف ذهن مردم و نيروهاي سياسي مطرح ميشود، توجه كنند. بايد به ميدان بيايند و كار خود را انجام دهند تا اگر درنهايت اتفاقي خلاف اين روي داد، بهموقع و براساس حضوري كه در صحنه داشتند، اقدام كرده و پاسخ بدهند.