هر قبلهاي كه بيني
محمد خيرآبادي
كرونا ما را از خيلي چيزها محروم كرده. اما مهمترين چيزي كه كرونا سعي ميكند از چنگ ما در آورد، فرصت «فراروي» است. «فراروي» به معناي فراتر رفتن از خود و توجه به بيرون است. نوعي استعلاطلبي و تلاش براي جلوه بخشيدن به چيزهايي كه انسان با آنها معنا پيدا ميكند. كرونا اجازه نميدهد از خانه خود خارج شويم، به سفر برويم و در منزل ديگري مهمان باشيم. آغوش دوستان به روي يكديگر بسته است و بدون واهمه از حمله ويروس نميتوان در خيابان قدم زد. سرها در گريبان، صورتها پيچيده در ماسك و دستها در جيب. شايد اينها خيلي مهم نباشد و بشود يك سال و دو سال به تعويقشان انداخت. اما انسان بدون فراتر رفتن از خود بيمعناست. عشق تجربه فراروي است، از خود عبور كردن و محو شدن در ديگري. احسان و نيكوكاري، گذشتن از خود است براي آنكه درد و رنج ديگري كم شود.
گفتوگو يعني گوش دادن به بيرون از خود، دل دادن به سخن ديگري. طبيعتگردي هم فرصتي براي مشاهده جهان بيرون است و فراتر رفتن از جهان درون. حافظ ميگويد «هر قبلهاي كه بيني بهتر ز خودپرستي» و تاكيد دارد روي «هر قبلهاي». خواه معشوق، خواه مخلوق نيازمند كمك، خواه طرف گفتوگو، خواه منظرهاي كه به نظارهاش بنشيني.
اينها را نميگويم تا افسوس بخوريم براي فرصتهايي كه به دليل كرونا داريم از دست ميدهيم. ميخواهم بگويم حالا كه كرونا محروممان كرده، خوب ميفهميم به خاطر عشقهايي كه در گذشته نثار ديگران كردهايم هرگز نبايد افسوس بخوريم. چرا كه آنها تجربه اصيل فراروي بودهاند.
همچنين بابت كمكهاي مادي و معنويمان به ديگران، هيچوقت نبايد پشيمان باشيم. ممكن است همه آدمها قدردان نباشند، اما ما ميفهميم كه ياري رساندن به همنوع، درنظر داشتن ديگري به تمام معناست. بله همه ما خستهايم از ماندن در خود، از ماندن در خانه خود. ميخواهيم ديگران را ببينيم، با آنها به گپ و گفت بنشينيم، به تماشاي طبيعت برويم، دست دوستانمان را بگيريم، عزيزانمان را در آغوش بكشيم. چرا؟ چون انسان بدون فراتر رفتن از خود بيمعناست.
ما بايد فرض بگيريم كرونا و شرور ديگر جزو جدانشدني از زندگي ما هستند و ببينيم با حضور آنها چهگونه ميتوان از خود فراتر رفت؟ چهگونه ميتوان در دنياي پر از بلا، براي عشق، احسان، گفتوگو، ديدار دوستان و عزيزان و هر قبلهاي كه بهتر از خودپرستي باشد، جايي باز كرد؟