كهكشان درخشان داستان
علي مسعودينيا
گمانم وقتش رسيده و شايد از وقتش هم گذشته كه اصلاح شويم و مدام به خودمان يادآوري كنيم تفكيك جنسيتي در هنر و ادبيات كاري ناپسند و حتي كوتهفكرانه است. ما نويسنده خوب و بد داريم، شاعر خوب و بد، آرتيست خوب و بد. به زن و مردش هم ربطي ندارد. اما باز تا همين جا برسيم و بشود همين سطرهاي فوق را نوشت، بسيار قرباني دادهاند بانوان اسير در حصر مردانه هر چيز، از جمله ارزشهاي ادبي و هنري. پس بگذاريد تنها اداي احترام كنيم به بانوان نويسنده سرزمينمان؛ كه برخي از آنان را نه فقط بايد با اوصافي چون مهمترين و بهترين نويسندگان «زن» كه بايد از جريانسازترين و گفتمانسازترين نويسندگان تاريخ اين سرزمين وصف كرد. از سيمين دانشور بزرگ كه دستكم يكي از كاملترين رمانهاي تاريخي- اجتماعي تاريخ ادبيات ايران را نوشته و تجربههايش در ساير رمانها و داستانهاي كوتاهش به شدت تاثيرگذار و درخشان است تا امروز. او كه همپاي زمانه پيش آمد و خودش را بهروز كرد. كاري كه بسياري از حضرات گرفتار در محاسن و سبيل پرپشت حتي به مخيلهشان هم خطور نكرد كه:«هي مرد! هر زمانه ادبيات خودش را ميخواهد در شكل و در فحوا!» و پس از دانشور كهكشاني از نويسندگان نخبه كه برخي آنقدري كه حقشان بوده مطرح و شناخته نشدهاند؛ از مهشيد اميرشاهي و قصههاي اصيلش تا ميهن بهرامي و مهارت حيرتآورش در زبان و شكل روايت؛ از سادگي دستنايافتني گلي ترقي و غزاله عليزاده تا پيچيدگي دستنايافتني شهرنوش پارسيپور و منيرو روانيپور. از آشتي رمان نخبهگرا و همهپسند در آثار زويا پيرزاد و فريده لاشايي تا فرمگرايي و تجربههاي به شدت درخور اعتناي فرخنده آقايي و مهسا محبعلي. از جديت تلخ روحانگيز شريفيان تا بازيگوشي طنازانه آذردخت بهرامي. من تنها مصداقهايي از اين كهكشان درخشان را محض نمونه نام بردم و طبعا در اين كلمات اندك، انبوهي از نامهاي مهم و قابل ستايش از قلم ميافتند. طيفها را محك بگيريم نه نامها را. من خواسته يا ناخواسته سالياني است كه درگير آموزش داستاننويسي شدهام و بر حسب مشاهداتم ميگويم و پيشتر هم جايي نوشتهام و حالا موكدش ميكنم كه آينده داستان ايران را بانوان نسل نوين رقم خواهند زد. خصايصي دارند كه هر نويسنده تراز اولي آرزويش را دارد. من مرده و شما زنده... .