درسي كه از كروناي دهباشي ميتوان گرفت
علي وراميني
چندي پيش در همين ستون از فقدان شبهاي بخارا در ايام كرونا گفتم و از نقشي كه در جامعه فرهنگي ما دارد. بعدتر در همين روزنامه دوستانم صفحات خواندنياي درباره علي دهباشي تدارك ديدند. اين چند وقت نام علي دهباشي و شبهاي بخارا بيش از گذشته شنيده شد و به گمانم هيچ چيز به اندازه تجربه بيمار شدن علي دهباشي وزن او در فرهنگ معاصر ما را نشان نداد.
همه دوستان علي دهباشي ميدانند كه او سالهاست به بيماري آسم مبتلاست و از اين بابت خبر بستري شدن او در پي ابتلا به كرونا، نگرانيهاي مضاعفي را براي دوستان و دوستدارانش به وجود آورد. به دليل اعتبار و شهرت افراد نگران دهباشي، موضوع او، بخارا و بيمارياش يكي از موضوعات داغ چند وقت اخير فضاي مجازي شد و نام دهباشي اينبار بسيار فراتر از مخاطبان هميشگياش رفت. قصد ندارم اينجا از دهباشي و كاري كه براي فرهنگ كرده بگويم كه همه بزرگان مبسوط گفتند. همان ابتداييترين دستخط، نوشته استاد محمدعلي موحد درباره دهباشي و آرزوي سلامتش ختم كلام بود.
امروز كه از بختياري ما علي دهباشي خوب است و خطري از بابت بيماري تهديدش نميكند ميتوان به رخداد بيماري دهباشي جور ديگري نگريست. تجربه بيماري او و نگراني اهالي فرهنگ خاطرم را به واقعهاي برد. چند سال پيش در جشنواره فجر وزير ارشادي كه تازه از سمتش كنارهگيري كرده بود، به تماشاي فيلمي آمده بود، خلاف دوره قبل كه از در ويژه ميآمد؛ با اعوان و انصار بسيار و بعد از اكران فيلم هم به زور همراهانش از دست خبرنگاران رهايي يافت، اينبار چنين غريب آمد و رفت كه بعدتر شنيدم خودش هم به شدت تعجب كرده و گلايهمند بوده چرا ديگر خبرنگاران از او سوالي نميپرسند! طبيعي است كه اين سرنوشت حتمي تمام كساني است كه از ميزشان اعتبار ميگيرند، مگر اينكه در آن فرصت بتوانند خدمتي كنند.
به اين فكر ميكنم كه اگر آن وزير يا ديگر وزرا و وكلاي سابق، به كرونا مبتلا ميشدند، فقط تيتر زودگذر اخبار ميشدند. همان وزير يا ديگر وزراي دورههاي قبل و بعدش ميتوانستند به سازوكاري بينديشند كه جريانهاي فرهنگياي مانند بخارا، جريانهايي كه نعمت وجودشان براي فرهنگ اين كشور اثبات شده است، همواره بيدغدغه بقا داشته باشد، اما هيچ كدام نكردند و نگراني كاغذ شماره بعد همه اين سالها با بخارا و دهباشي همراه بوده است. مرادم از قياس اين بود كه بگويم، اگر وضعيت كنوني دهباشي را قابل ستايش ميدانيم، (نه از اين بابت كه دوستان و هواداران بسياري دارد، از اين بابت كه بر كيفيت ستايشگران دهباشي صحه ميگذارد) به خاطر مسير سختي كه اين سالها طي كرده است. حسين عليزاده، موسيقيدان شهير كه در صحبت تعارف ندارد در يكي از شبهاي بخارا گفت كه علي دهباشي وزير فرهنگ ماست و در اين بيماري ديديم كه همه اهالي فرهنگ چه كنشگران و چه دوستداران چطور نگران خلأ او و نهادش هستند. آنچه امروز دهباشي را چنين كرده استمرار كاري درست است كه فارغ از خوشايندها و بدايندهاي اصحاب قدرت و ثروت بوده است. او همه اين سالها غايت هدف و تمركزش بخارا بوده است. بخارا نه براي او سكوي پرش بوده نه ويتريني كه با آن به سرمايههاي اجتماعي برسد. تجربه دهباشي براي كساني كه كار فرهنگي، به خصوص كار روزنامهنگاري را در اين روزگار كاري بيحاصل ميدانند، ميتواند سرمشق باشد. سرمشق اينكه موفقيت و حتي رستگاري حقيقي در تمركز، استمرار و كار بيوقفه و بدون نگاه كردن به حاشيههاي جذاب است. اگر هر كدام از ما نه فقط در عرصه فرهنگ كه در همه كارهاي ديگر به دنبال اين كار درست باشيم چهها كه نخواهد شد. افسوس كه وضعيت و ساختار همه دست در دست هم در برابر كار درست مقاومت ميكنند و كمتر صبوري چون دهباشي پيدا ميشود كه پهلوانانه اين راه را طي كند.
عمرش دراز باد و توانش بيش از پيش.