بده و بستان اقتصادي در بازار هنر
مجيد احمدي / صحبت از «اقتصاد هنر» اين روزها ديگر اتفاق عجيبي نيست. به مدد برگزاري حراجهاي بزرگ، چرخه اقتصادي هنر به خصوص هنرهاي تجسمي بسيار شكوفا شده است. اگر چه نميتوان كتمان كرد كه همچنان اقتصاد هنر، به خاطر سكوت برخي فعالان خريد و فروش آثار هنري، براي ما ايرانيها نامانوس است. اين درحالي است كه همين واژه براي بسياري از سرمايهگذاران خارجي بسيار معتبر و از اهميت برخورداراست، تا بدانجا كه حتي برخي بانكهاي فرانسه به جاي اينكه طلا را پشتوانه پولي و مالي خود قرار دهند، آثار هنري را پشتوانه خود كردهاند. البته در ايران نيز از يك دهه گذشته، حضور و ظهور بانكهاي خصوصي و همچنين آگاهي مسوولان آن از ارزش بازار هنر موجب شده است تا بانكهاي خصوصي سردمداران خريد آثار هنري شوند و براي خود موزههاي اختصاصي از آثار تجسمي خريداري شده راه بيندازند. البته در گام بعدي، اين ماجرا از دايره بانكهاي خصوصي خارج شده و به گود بانكهاي دولتي و ديگر سرمايهگذاران خصوصي نيز كشانده شده و تبديل به محلي براي سرمايهگذاري بلندمدت بانكها شده است.
بانكيها پيشقدم خريد آثار تجسمي
صاحبان بانكها - خصوصي و دولتي- از گردش مالي آثار تجسمي آگاهي بسياري دارند و ميتوانند با سرمايهگذاري روي آثار هنري سرمايه خود را در بازده كوتاهي با ارزشتر كرده و به سود بيشتري برسند. يكي از موضوعاتي كه موجب شد تا بازار اقتصاد هنر شكل بهتر و بيشتري به خود بگيرد، افزايش بازيگران جديد در اين بازار بود، مشترياني كه با علم به سودده بودن سرمايهگذاري خود وارد بازاري شدند كه تا چندي پيش فعالان كمي داشت و حال با ورود سرمايههاي جديد كه خواهان طي كردن مسير مجموعهداران بزرگ آثار هنري در زمان كوتاهي هستند، موجب شدند تا عرضه و تقاضاي آثار هنري بر هم زده شود. هرچند كه در اين بازار، آثار هنري جديد هر روز با ورود و ظهور هنرمندان جديد شكل ديگري ميگيرد، اما نبايد فراموش كرد ديگر در اين بازار هنرمنداني چون سهراب سپهري، كمالالملك، حيدريان، محمد جواديپور، بهمن محصص و بسياري ديگر نخواهند آمد و آثارشان افزايش پيدا نخواهد كرد. اين موضوع دليل خوبي است تا دريابيم چرا در عرضه و تقاضا به دليل افزايش تعداد خريداران، تابلوهاي سهراب به يكباره از اعداد چنددهميليوني و چندصدميليوني با رقمهاي چند ميلياردي نيز چكش خورد و دست به دست شد. اين امر البته براي ساير هنرمنداني كه در قيد حيات نيستند نيز روي داد.
ورود سرمايهگذاران نوظهور
بازار جوان اقتصاد آثار هنري، كه عمري يك دههاي در ايران دارد، طي اين سالها علاوه بر سرمايهگذاران قديمي ايراني، كه خود مجموعهداران بزرگي محسوب ميشوند توانسته است هنرمندان و بازيكنان ورزشي را نيز به خود جذب كند؛ سرمايهداران نوظهوري كه به خوبي با سود حاصل از اين سرمايهگذاري آشنا هستند و افزايش حضور آنها در حراجهاي تهران اين ادعا را صحت ميبخشد. موضوع اقتصاد هنر در ايران از سابقه چندان بالايي برخوردار نيست و به كمتر از يك دهه برميگردد، شايد بتوان مبناي آن را به برگزاري اولين اكسپوي هنري تهران توسط «عليرضا سميعآذر» نسبت داد. حضور ايران در حراجيهاي بينالمللي همچون حراج كريستي، بونامز و ساتبيز بعدها توانست ارزش هنر كشورمان را در جوامع مختلف اثبات كند و روند رشد اقتصادي هنر را هموارتر سازد. در اين ميان نقش حراجها كه اتفاقا به شكل خصوصي برپا شدند در تسهيل اين جريان بسيار حايز اهميت بوده است.
معافيت مالياتي
در كنار تمام مسائلي كه در بازار ذكر شد، يكي از نكات جالب توجه، كه به غير از نهادهاي مالي از سوي ساير نهادها و سازمانها و حتي وزارتخانههاي دولتي كمتر مورد توجه قرار گرفته است، موضوع معافيتهاي مالياتي با خريد آثار هنري است كه ظاهرا اين موضوع تنها از سوي برخي بانكهاي خصوصي به طور خاص مورد توجه قرار گرفته است و اين بانكها توانستهاند با تكيه بر همين قانون با خريد اين آثار، كه سرمايه بانك را افزايش ميدهد، از معافيتهاي مالياتي برخوردار شوند. اين بازار البته در جهان غرب سابقه طولانيتري دارد. درواقع توجه به گردش مالي آثار تجسمي و حراجهاي آثار هنري در جهان غرب با طرح مساله مدرنيست پا به عرصه گذاشت و از دهه 50 ميلادي پس از پايان جنگ جهاني دوم شكلي جدي به خود گرفت. اينكه آثار هنري در طي دو جنگ جهاني تخريب يا سرقت شدند، باعث شد توجه به حفظ آنها مطرح شود و ارزشي كه اين آثار يافته بودند، راه را براي جريان اقتصادي هنر باز كند. در كشورمان نيز موضوع اهميت دادن به اقتصاد هنر از دهه 40 و با فعاليت گالريها شكل گرفت و برهمين اساس در سالهاي اخير تعدادي اكسپو و حراج توسط بخش خصوصي با مشاركت نگارخانهها، كه به طور عمده نيز غير دولتي هستند، براي ايجاد زمينه و فرصتي براي فروش آثار افزايش يافت. اين موضوع موجب شد چهار دوره حراج تهران با اعداد جالب توجهي روبهرو شود. نخستين حراج تهران كار خود را ثبت دو ميليارد و 150 ميليون توماني پايان داد و در دور دوم و سوم نيز به ترتيب با اعداد شش ميليارد و 545 ميليون تومان، و 13 ميليارد توماني پايان داد تا توجهها به حراج چهارم بيش از پيش جلب شود و در نهايت حراجي كه به نظر ميرسيد با توجه به مشتاقان آن عدد 30 ميليارد تومان را ثبت كند، با 21 ميليارد و 400 ميليون تومان چكش خورد.
نياز به آموزش مردم براي حضور
در حراجيها
برخي كارشناسان معتقدند كه يكي از مشكلاتي كه در زمان حاضر و در گذشته نيز اقتصاد حوزه هنر با آن دست به گريبان بوده است، نبود راهبرد مشخص براي برگزاري حراجهاي داخلي است به نحوي كه جامعه هنري بدون نقد و بررسي رويكردهاي غرب در اقتصاد هنر آن را الگو قرار ميدهد و اجرا ميكند اين امر آسيبهاي بسياري را بر بدنه هنر كشورمان وارد ميكند. نگاهي به تجربيات به دست آمده نشان ميدهد كه اقتصاد هنر توانسته نقشي بيبديل در شرايط اجتماعي، سياسي و فرهنگي جوامع ايفا كند و همين نگاه اقتصادي به هنر بوده كه شكلگيري فرهنگ معاصر را در دنيا رقم زده است. وجود فضاي مناسب براي برگزاري يك حراج بسيار مهم است، فضاي نامناسب سبب ميشود تا ارزش واقعي آثار هنري به درستي به نمايش گذاشته نشود. حراج قطعا در عرصه هنرهاي تجسمي تاثيرگذار است و ميتواند نتايج مثبتي داشته باشد اما نحوه برگزاري و استفاده از اين رويداد بسيار اهميت دارد. در بسياري از كشورها آموزشهايي وجود دارد كه مردم را به كار هنري علاقهمند كند، چيزي كه در كشور ما هنوز تدوين نشده است. اينكه چگونه قشر غيرهنري را به هنر علاقهمند كنيم سياست فرهنگي است. در حال حاضر مساله ما اين نيست كه آثار به چه قيمتي فروش ميروند، مساله اساسي اين است كه عموم مردم هنوز مسعود عربشاهي يا بهمن محصص را نميشناسند. برنامهريزان اقتصاد هنر بايد بدانند چگونه هدفمندانه مردم را با اين موضوعات آشنا كنند. در اين شرايط حتي اگر يك اثر هنري به مبلغي بالاتر از ارزش خود به فروش برود، به ساير نقاشان نيز كمك ميكند.