وقتي از مرگ حرف ميزنيم...
اكتشاف در سرزميني ديگر
اعتماد / قانون نانوشتهيی می گوید در جوانی خیلی نباید به مرگ و پایان زندگی فکر کرد. انگار که در این قانون نانوشته وقتی که تمام تلاشت را برای زندگی کردی و کارهایت در بعضی زمینه ها به ثمر نشست، می توانی کمکم به مرگ فکر کنی و حسرت گذشته و جوانی را بخوری. در این قانون نانوشته جوانان رویین تناند و اگر روزی گذار فرشته مرگ به میانه زندگیشان بیفتد، همه با تعجب از جوان بودنش می گویند و اینکه حالا زود بود برای رفتن.
مدتی است که عوامل متعددی، مرگ را برای جوانان تبدیل به پدیدهيی عادی کرده است، حالا شاید کمتر پیش بیاید که تعجب کنیم از شنیدن خبر فوت جوانی 20 ساله بر اثر سکته قلبی یا تسلیم شدن در برابر بیماریهایی چون سرطان یا اوردوز. حالا شاید مرگ فیلتر نمیشود، مرگ سن و سال نمیشناسد و بیشتر از پیش سایه به سایه آدمها قدم برمیدارد. در چند هفته گذشته بیشتر این خبرها را شنیدیم و دنبال کردیم، چرا که مرگ گذرش به کوچه سلبریتیها افتاده بود، بازیگر و خواننده جوانی که بر اثر سرطان از دنیا رفتند. چند هفته اخیر گویی فرشته مرگ از خجالت تمام اقشار درآمد، از سیاسیون تا ورزشکاران و بازیگران و اهالی موسیقی همگی به سوگ یکی از اعضايشان نشستند و همین بهانهيی شد تا برویم دنبال پاسخ به این سوال که جوانان مرگ را چطور میبینند؟ مرگ کجای زندگیشان قرار دارد؟ در مطالب این پرونده به پاسخ این سوالات خواهید رسید.
از مردم پرسيديم اگر دست خودشان بود ترجيح ميدادند چگونه و به چه شكل بميرند؟ اينهم بعضي از جوابها:
ستاره از تهران: ترجيح ميدم تو اوج بميرم! حالا اوجش خيلي فرق نميكنه چي باشه!
ميلاد از تهران: اگه يه روز خواستم خودمو بكشم. ترجيح ميدم توسط يك شير دريده بشم. سلطان رو يك سلطان بايد به قتل برسونه!
مريم علوي ميلاني: مرگ مغزي دوس دارم. اونم يهويي!
بهارك از مشهد: مثل ومپايرا بميرم.. و هر وقت خواستم زنده شم! و طبيعتا دوست داشتم خون يه زوج عاشق رو بخورم كه جاودانه بشم ولي زوج عاشق كجا بود اين روزها!
منصوره مختاري: برادر من اگه دست خودم بود مگه مريضم بميرم؟ چيم از بعضيا كمتره؟
هستي از تهران: انتخاب اول، پرت كردن خود از بلندترين صخره جهان و خورده شدن توسط موجودات گوشتخوار.
انتخاب دوم اوردوز اما ميدونم كه در آخر سرطان ميگيرم!
صوفي: مرگ به نظرم يه اكتشافه، ميفهمي بعد مرگ چه خبره؟ اصلا خبري هست؟ سرزمين عجايبه... اگه قرار باشه مردنمو خودم انتخاب كنم دوست دارم تا خيلي پير و ناتوان نشدم بميرم، و برم توي كما بعد بميرم، ميخوام ببينم تو كما چه خبره.
بهار قرباني: من دلم ميخواد يا اول زمستون بميرم يا آخر پاييز، هم بهار و تابستون و پاييز را كه دوست دارم از دست ندادم هم شب عيد نمردم. اما نحوه مرگ؛ ترجيح ميدم وقتي پير شدم قبل از، از كار افتادگي تو خواب بميرم جوري كه حس نكنم مردم.
سمانه فائزي: من دوست ندارم بميرم، اگه هم مردم خودم متوجه نشم كه زياد ناراحت نشم.
سارا توسلي: دوست دارم از هواپيما بپرم پايين ولي چتر نجاتم باز نشه!
ارغوان احمديان: دوست دارم در حين خوردن يك غذاي خوشمزه (مثال: فسنجان/لازانيا ) بميرم
آلاله بهراميان: من دوست دارم تو خواب بميرم، يه جوري كه اصلا نفهمم، همين جوري يهويي... ولي كلا چون خيلي ناشناختس واسم، علاقهيي به مردن ندارم خيلي!
پريا زهتاب: من دوست ندارم بميرم... چون آدمايي كه دوستم دارن خيلي ناراحت ميشن ضمن اينكه چون نميدونم اونطرف چه خبره يه كم ميترسم... بخصوص ميترسم خوب نمرده باشم شب تو قبر زنده شم... واقعا از اين يكي خييييلي ميترسم.... ولي چارهيي نيست چون بالاخره ميميرم. اگه خدا به حرفم گوش بده دلم ميخواد تو خواب و آروم بميرم و كسايي هم كه دوسشون دارم پيشم باشن.... ضمنا دلم ميخواد قبل از مردنم بدونم. ولي اين با اون يكي خواستهام كه دلم ميخواد تا لحظه مرگ سرپا و سالم باشم يه كم جوردرنمياد.
نيلوفر ربيعي: دوست دارم خواب به خواب بشم!
هدي شاهرخي: هيچ جا به اندازه اينجا راههاي متنوع براي مردن وجود نداره. بعد بگين امكانات نداريم. اصلا نيازي نيست انتخاب كنيم همين كه بشون فكر كنيم خودش مياد!
شهرزاد دهقاني: دوست دارم عين لئوناردو دكاپريو در تايتانيك در راه نجات جون عزيزانم بميرم
باران يان: من دوس دارم تو 50 سالگي، سالم و سرحال برم سفر دور دنيا، برگشتني يه آرامبخش قوي تو هواپيما بخورم و عميق بخوابم، بعد هواپيما سقوط كنه و من كاملا پودر شم كه هيچي واسه دفن كردن ازم نمونه.
شوار خاتمي: مرگ يعني ديگه بين كسايي كه دوسشون داشتي نباشي. من دوس دارم توي يك تصادف بميرم، زجركش نشم و درجا بميرم، مثلا سرم بره توي شيشه ماشين.
سونيا شريفي: من از مردن نميترسم ناراحت هم نميشم اگه الانم بدونم كه ميخوام بميرم، استقبال هم ميكنم، ايست قلبي فكر ميكنم گزينه خوبيه.
الي زماني: مرگ مثل يه ماجراجويي جالب و عجيبه. كسي چه ميدونه شايد بريم به يه كره ديگه...به يه جهان ديگه، يه جايي كه بهتر باشه. شايد فرصت داشته باشيم كارايي كه هميشه دوست داشتيم رو انجام بديم! شايد همين جايي كه هستيم (زمين منظورمه) ماجراجويي مردن از يه جاي ديگه باشه!
فرناز از تهران: مرگ به نظر من ترس نداره، فقط يه حس غريبه كه كلمهيي واسش پيدا نميكنم. ولي ترجيح ميدم مرگم مفيد باشه تا تلافي زندگي غيرمفيدمون دربياد!
مائده از طالش: من خيلي از مرگ ميترسم، اينكه نميدوني بعدش چه اتفاقي ميفته، ولي اگه يه روز بميرم دوست دارم ترور بشم، لامصب خيلي كلاس داره.
نرگس دهقاني: مرگ مغزي. زندمون كه به درد نخورد، شايد مردمون به كار بياد.
پريسا از اصفهان: مرگ چيز قشنگيه...دوست دارم توي يه استخر كاكائويي غرق بشم بميرم!
مهسا غلامي: دوست دارم سوار هواپيما باشم، هواپيما تو هوا منفجر بشه، من پودر بشم، پودرم ريخته شه تو دريا! ديگه هي چپ و راست بازماندهها نميان سر قبرم تق تق با سنگ بكوبن روش!
سمانه نوروزي: بزرگترين شانس هر آدمي اينه كه به صورت يهويي تموم بشه، بهتره اينجوري.
حميد حيدري: والا من ميخواستم بميرم دو حالت داشت: اگه از الان تا 50 يا 60 سالگي باشه ترجيح ميدم خيلي ناگهاني باشه مثل يه تصادف و بدون درد ولي اگه تو سنين بالاتر ديگه مهم نيست فقط همين كه تنها نباشم كافيه.
سپيده نيري: از مرگ ميترسم به خصوص حالا كه بچهدار شدم. دوست دارم براي بزرگ كردنش زنده بمانم. اگر مجبور باشم بميرم ترجيح ميدم آني و بدون درد باشه مثلا خفگي با گاز منو اكسيدكربن يا سكته قلبي.
نسترن هنرور: مهم نيس چه جوري بميرم، مهم اينه كه يه روزي واقعا ميميرم واي چه خوب!
مهدي غضنفري: هر چند هميشه بارها بين اين دو راهي موندم كه زندگي ارزش داره يا نداره ولي فكر ميكنم كسايي هم كه ميگن مرگ رو ميپذيرن و ازش نميترسن اين عقيدشون ناشي از قطعي بودن و حتمي بودنشه و اينكه نميتونن از اجبارش گريزي داشته باشند...اما در مورد كيفيت مرگم دلم ميخواد غافل مرگ بشم و سريع بميرم حالا هر جور كه شد.
هادي ميبدي: تو دعوا درست و حسابي يكي با قمه شاهرگمو بزنه منم دستمو بزارم روي زخم و خون از لاي انگشتام بپاشه بيرون.
اميرحسين اكبرزاده: من دوس دارم اسطوره مقاومت در برابر عزراييل بشم...اما راستش شايد براي مردن يكي دو ثانيه چندان زياد نباشه ولي زمان رو اينطوري اندازه نميگيرن. لااقل اون آخرا اينطوري اندازه نميگيرن. برعكسشم هس، اينو ببين. چقد آرامش داره انگار نه انگار داره جزغاله ميشه. در حالي كه من با يه شعله فندك انقد جيغ ميكشم جيغدونم پاره ميشه.
ساروين پرويز: من دوست دارم تكاندهنده از اين دنيا برم. ولي نه يه جوري كه خيلي تكون داشته باشه. يهو فكر ميكنن من هپيم كلا بهشت رفتنم منتفي ميشه! من دوست دارم خودمو از برج آزادي پرت كنم پايين ! به نظرم خيلي خوبه! وسط تلاش مردم براي تشويق من به زندگي ميگم: من به خاطر اين ميخوام خودمو بكشم كههههه.... و بپرم پايين!تو خماريش بمونن! فقط اگه قبل برخورد، سكته كنم ممنون ميشم. فعلا (ا ا ا) كم شدن تدريجي صدا...
منصوره مشيري: من فكر ميكنم آدمها قبل از اينكه روحشون از بدنشون جدا بشه و جسمشون به زير خاك و روحشون به دنياي ديگه بره ميتونند بارها و بارها بميرند اما خيال كنند كه زندهاند. مثل آدمي كه آرزو و اميدش از بين ميره و زندگيش خلاصه ميشه در روزمرّگي و سازگاريهاي اجباري كه از خود واقعيش دورش ميكنه.
حميده قناديان: دوست دارم پير بشم اما زمينگير نه. بچهها و نوهها و نتيجهها و نبيرهها و...همه دورم جمع شده باشن. يه نصيحت بكنم بهشون بعد يهويي بميرم.
مژگان عليمحمدي: مرگ هم يه برگي از زندگيمونه... دوست دارم در تصادف بميرم!
سپاس بوربور: دوست دارم تو قطب از گرمازدگي بميرم.
عطيه احمدي: مرگ رو بيشتر از زندگي دوست دارم و ترجيح ميدم توي آب غرق بشم!
فاطيما از اهواز: شب بخوابم و ديگه صبح بلند نشم...نظر خاصي ندارم چون يه واقعيته!
روشنك از تهران: واقعا دوست دارم فرصت داشته باشم با همه خداحافظي كنم، فرصت داشته باشم دست كم چند روز بدون استرس آينده زندگي كنم...واي كه چه حالي ميده يه چيزي مثل سرطان مغز.
ميلاد بژرنگ: من به مرگ نظر سوء دارم به خاطر همين ترجيح ميدم ايستاده بميرم.
سميرا يوسفي: دوست دارم از اون مدلها كه ملت با موبايل فيلممو بگيرن و خاطره بشم.
نگار كاظمي: من يه بار تا لبِ مرزِ مرگ رفتم. ترسش برام ريخته ولي غريبيش برام بيشتر شده. دوس دارم تو UN باشم به مريضا كمك كنم بعد با يه بيماري خفن مسري تو مايه ابولا بميرم. بدم نمياد توي باتلاق فرو برم!