• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3268 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۲۵ خرداد

جامعه به روشنفكران نگاه مي‌كند

محسن آزموده

روشنفكري نه فقط در ايران كه در جهان با بحران مخاطب مواجه شده است. اينجا البته مجال آن نيست كه دلايل جفت و طاق اين ادعا را تكرار كنيم و آن را به مثابه نوعي «باور رايج» مفروض مي‌داريم. به نظر مي‌آيد جايگاه روشنفكري به تدريج از منصبي قابل احترام به صفتي تحقير‌آميز بدل مي‌شود. اگر چند دهه پيش به ويژه در جامعه خودمان اين نگاه منفي به دليل برچسب‌هايي چون غربزدگي، هرهري مذهبي، لاقيدي و... بيان مي‌شد، حالا جهت عوض كرده و روشنفكران متهم به بي‌سوادي، شلوغ كاري، هوچي‌گري و... مي‌شوند. به عرصه بين‌المللي كاري نداريم، شايد آنجا نيازي به وجدان بيدار در جامعه‌اي متشتت كه كم كتاب مي‌خواند، كمتر عميق مي‌شود، به همه‌چيز بي‌اعتماد است و كاري به مصلحت عمومي (حتي محيط زيست كه خصوصي‌ترين وجه حوزه عمومي است) ندارد، احساس نمي‌شود و نهادها و قوانين چنان دست و پاي جامعه را بسته‌اند كه حتي اگر خويشتن-تنها-انگاري (solipsism) هم حاكم شود، بنياد جامعه تكان نمي‌خورد. اما در جامعه ما وضع چطور است؟ آيا واقعا ديگر نيازي به اتوريته روشنفكران در حوزه عمومي احساس نمي‌شود؟ اين را بيش از همه از خود آنها مي‌پرسيم. روشنفكراني كه اين روزها در غياب توليدات جدي و آثاري كه يك زمان بخش قابل توجهي از فضاي فكري جامعه را متاثر مي‌كرد، در گوشه و كنار «يكديگر نوازي» مي‌كنند و در عيان و خفا با تشكيل باندهايي از مريدان و دسته‌بندي‌هاي خانقاه گونه، به يكديگر يورش مي‌برند. اين وسط جوان‌ترها در مطبوعات با اهداف «حرفه‌اي» مثل ديده شدن بيشتر يا از موضعي «آرمان‌خواهانه» هم چون «انقلابيون سابق» با جعل اصطلاحات و كشف رابطه‌هاي عجيب و غريب، مرداب مانده را هم مي‌زنند يا با تعابير مجامله‌انگيز و تعارفات پوچ (مثل فيلسوف خواندن كسي كه اگر آن شخص عاقل باشد، بيشتر ناراحت مي‌شود تا خوشحال!) و در واقع برخورنده باعث مي‌شوند كه افكار عمومي در بي‌اعتمادي شان به روشنفكران راسخ‌تر شوند و گزكي به دست ايشان مي‌دهند كه «بيا، اين هم از روشنفكرامون، بقيه كه ول معطل‌اند»!
البته نقد و بررسي آرام يا تند، مشفقانه يا بي‌رحمانه، دوستانه يا خصم‌آميز و... منحصر به فضاي روشنفكري ما نيست. حتي هر از گاهي مي‌شنويم و مي‌خوانيم از ستيزها و مجادلات نه چندان آبرومندانه انديشمندان اروپايي با هم. اين همه اما در حاشيه توليدات فكري ايشان صورت مي‌گيرد و آن روشنفكران نيز اعتبارشان را نه از اين جدال‌هاي گاه و بيگاه (در واقع نابگاه) كه از آنچه در متن توليد كرده‌اند، كسب مي‌كنند. اما روشنفكري ما (حتي بخوانيد فضاي دانشگاهي ما به ويژه در حوزه علوم انساني) به ركودي گورستاني بدل شده و در چنين سكوت ترسناكي داد و هوار كردن‌هايي از اين دست و هر از گاه، تنها تاييدي است بر آنكه هيچ نور اميدي از فراسوها به اين خانه تاريك نمي‌تابد. نمي‌توان از روشنفكران و اطرافيان‌شان انتظار داشت كه متحد شوند، حتي نمي‌توان توقع داشت كه ملاحظه يكديگر را بكنند، اما رسالت روشنفكري (اگر اين تركيب ديگر تعبير لغوي نشده باشد) از ايشان مي‌خواهد كه دست‌كم به فكر جامعه باشند، جامعه ايشان را نگاه مي‌كند و حتي اگر دنبال الگو هم نباشد (كه ديگر نيست) دست كم به فكر اين است كه بي‌عملي خود را به چيزي منتسب كند. چرا روشنفكران بهانه دست بقيه بدهند تا همه كاسه-كوزه‌ها (از داعش گرفته تا فقر اقتصادي) سر ايشان   بشكند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون