بزنگاه
آن هنگام كه جهان در اعماقي ژرف، و در سينه تنگ خدا نهفته بود، خدا به ساعت نخست سامان داد و با شور والاي آفرينندگي بر زبان آورد كه: بشود.
در اين دم، بانگ درد، همه مكانها را آكند و كيهان با جنبشي سترگ به ساحت واقعيت درآمد.
ديدار دوباره- گوته
فلاشبك
رضا معروفي: گوش كن بچه. چار تا چاي تازه دم. يك هشت تا تخممرغ بنداز تو كره واسه من و اين مهمونا. اونم محلي. ببين، زرده شو به هم نزني ميخوام اوني كه ميخورم ببينم. رويت كنم. همش كه بزنين و جنجال تو تابه راه بندازن، جنگ زرده و كره و سفيده و نمك و دو پر گوجه فرنگي تو تابه مغلوبه ميشه و ميذارن جلوت. كيه كه بگه محلي نيست؟
حكم- مسعود كيميايي