تداوم خونريزي مغزي و ارزي
فريدون مجلسي
چند روز پيش براي تجديد ديدار با نزديكان عازم سفر به وين بوديم. ۸۰ درصد مسافران افغانستاني و اغلب از طبقات مرفهي بودند كه ظاهرا ايران سكوي پرتاب آنها بوده است و پس از كسب پناهندگي اروپايي و دريافت مدارك اقامت قانوني و يافتن شغل براي ديدار با خانوادههايشان به ايران سفر ميكنند و بعضا والدين و نوعروسانشان را همراه ميبرند. اندك بودن شمار ايرانيان شايد به اين دليل باشد كه مدتي است سفارتخانهها صدور رواديد را برايشان دشوار كرده است و بيشتر مسافران هم شامل كساني هستند كه ترجيح دادهاند مهاجرت كنند. بسياري از اينان داراي سوابق تحصيلي و تجربه كاري ارزشمندي هستند كه درهاي خروج را به رويشان ميگشايد. من اينگونه مهاجرتها را براي كشور خونريزي مغزي ناميدهام. در چند روز اخير مهندس نسبتا جواني از دوستانكه در امر ساخت پالايشگاه و پتروشيمي تخصص ارزشمندي دارد براي خداحافظي تلفن كرد. به كانادا مهاجرت ميكرد. نمونهاي از صدها و هزارها. اين خروج مرزي حواشي مالي هم دارد. دار و ندار خودشان را ميفروشند و از طريق بازارهاي نه چندان سفيد به وطن جديد حواله ميكنند. اين فرار پول و سرمايه را خونريزي ارزي ميدانم.
مهاجرت از ايران سابقه طولاني دارد. اوایل ايرانياني را كه سبك زندگي و پوشش و گويش و منش مألوف متفاوتي داشتند و تحميلات جديد را تحمل نميكردند با نظام پيشين جمع زده و آنها را كلا «طاغوتي» ميناميدند. گويي به مهاجرت تشويق هم ميشدند. تدريجا كه ژوليدگيها كمتر شد نام طاغوتي هم اندكي رنگ طنزآميز و حتي قدري مطبوع به خود گرفت! مانند غذاي طاغوتي، دكوراسيون طاغوتي، پذيرايي طاغوتي! بسياري از آن مهاجران كه امكاناتي داشتند معمولا آپارتماني و مسكني به جاي ميگذاشتند. به اميد آنكه روزي آرامشي و شرايطي پديد آيد كه بازگردند و خانه خودشان را داشته باشند. در اين سفر شاهد چنين زوج پزشكي بوديم كه پس از بيست سال از آن اميد دست شسته و خانه را فروخته بودند و باز ميگشتند تا به انتقال پولش بسنده كنند. دوست ديگري كه كسب و كار معتبري داشت نيز دارد زندگياش را ميفروشد كه برود. ميگويد اميدش را از دست داده است. فرزندان خارجنشيني كه براي ديدار خانواده گهگاه سفري به ايران ميكردند اكنون نزديكان را براي تجديد ديدار به تركيه و ارمنستان فرا ميخوانند زيرا نگران مواجه شدن با دشواريها هستند كه ممكن است دردسر آفرين باشد. چه شده؟ چرا بايد چنين باشد؟